کلمه جو
صفحه اصلی

پل


مترادف پل : جسر، خدک، قنطره

فارسی به انگلیسی

bridge, footbridge, barbican, loop, keeper

bridge, loop, keeper


barbican, bridge


فارسی به عربی

جسر

مترادف و متضاد

bridge (اسم)
پل، جسر، برامدگی بینی، بازی ورق

pons (اسم)
پل، پل دماغی

superelevation (اسم)
پل، ارتفاع زیاد، درجه ارتفاع، درجه بلندی

جسر، خدک، قنطره


فرهنگ فارسی

پل اول . پاپ ۷۵۷ تا ۷۶۷ م . یا پل دوم . پاپ روم از ۱۴۶۴ تا ۱۴۷۱ م . یا پل سوم . الکساندرفارنز پاپ روم از ۱۵۳۴ تا ۱۵۴۹ . وی موسس سنوذس ترانت است . پل چهارم . کارافا پاپ روم از۱۵۵۵ تا ۱۵۵۹متحد فرانسه ضد فیلیپ دوم. پل پنجم . پاپ روم از ۱۶٠۵ تا۱۶۲۱ م . بفرمان وی بنای کلیسای سن پیر را بپایان رسانیدند .
( اسم ) پول وجه .
از مردم اگینه یکی از اطبای قدیم یونان است

فرهنگ معین

(پُ ) [ په . ] ( اِ. ) آن چه که دو قسمت جدا از هم را به یکدیگر وصل کند. ، ~ خر بگیری کنایه از: معبری که به آسانی نتوان از آن گذشت .
(پَ یا پِ ) (اِ. ) ۱ - کرت ، مرزی که فاصله شود میان قطعه های کشت . ۲ - پا، پاشنة پا. ۳ - هر چیز را که ریسمان بر کمرش بندند و در کشاکش آرند تا بانگ کند.

(پُ) [ په . ] ( اِ.) آن چه که دو قسمت جدا از هم را به یکدیگر وصل کند. ؛ ~ خر بگیری کنایه از: معبری که به آسانی نتوان از آن گذشت .


(پَ یا پِ) (اِ.) 1 - کرت ، مرزی که فاصله شود میان قطعه های کشت . 2 - پا، پاشنة پا. 3 - هر چیز را که ریسمان بر کمرش بندند و در کشاکش آرند تا بانگ کند.


لغت نامه دهخدا

پل. [ پ ُ ] ( اِ ) طاقی باشد که بر رودخانه آب بندند و آن را به عربی قنطره خوانند. ( برهان قاطع ). طاقی که بر روی آب بندند.چیزی که روی رود برای عبور سازند. پول. مِعبَر. جِسْر. جَسْر. ( منتهی الارب ). خَدَک. دَهلَة : و بر دجله پلی است از کشتیها کرده. ( حدود العالم ).
چو بر دجله یک بر دگر بگذرند
چنان تنگ پل را بپی بسپرند.
فردوسی.
یکی پل بفرمود موبد دگر
بفرمان آن کودک تاجور.
فردوسی.
پل و راه این لشکر آباد کن
علف ساز و از تیغ ما یاد کن.
فردوسی.
به ره بر هر آن پل که ویران بدید
رباطی که از کاردانان شنید.
فردوسی.
تخوار آن زمان پیش خسرو رسید
که گنج و بنه سوی آن پل کشید.
فردوسی.
یکی رود بد پهن در شوشتر
که ماهی نکردی برو بر گذر
پزانوش گفتا اگر هندسی
پلی سازی این را چنان چون رسی
که ما بازگردیم و این پل بجای
بماند بدانائی رهنمای
برش کرده بالای این پل هزار
بخواهی ز گنج آنچه آید بکار
... چو این پل برآید سوی خان خویش
برو تازئی باش مهمان خویش.
فردوسی.
پلی بود قوی پشتوانهای قوی برداشته. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261 ).
مشو سوی رودی که نائی بدر
به یک ماه دیر آی و بر پل گذر.
اسدی ( گرشاسب نامه نسخه مؤلف ص 16 ).
رفتند بجمله یارکانت
ببسیج تو راه را هلاهین
زیرا که پل است خر پسین را
در راه سفر خر نخستین.
ناصرخسرو.
پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او
مکن عمارت وبگذار و خوش ازو بگذر.
ناصرخسرو.
همه آبها بزیر پل است.
سنائی.
بر روی محیط پل توان بست
نتوان لب خلق را زبان بست.
امیرخسرو.
دست طمع که پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آب روی خویش.
صائب.
پل بر زبر محیط قلزم بستن
راه گردش بچرخ انجم بستن.
مشربا.
چنین داد فرمان به خیل مغل
که بر روی جیحون ببستند پل.
مولانا هاتفی ( از فرهنگ شعوری ).
مژگان نیارم برهم نهادن
بر روی دریا بندد کسی پل.
عماد ( از فرهنگ ضیاء ).
ز پلها بر آن رود پیدا نشان
چو در تیره شب بر فلک کهکشان.

پل . [ پ َ ] (اِ) کرت . کرد. کردو. مرزباشد و آن زمینی است که به جهت سبزی کاشتن یا چیزی دیگر مهیا سازند و کنارهای آن را بلند کنند. (برهان قاطع). کرت زمینی که برای کاشتن کنارهایش را قدری بالا آورند. مرز باشد که فاصله شود میان قطعه های کشت .


پل . [ ] (اِخ ) رجوع به اسیوند (طائفه ٔ...) شود.


پل . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) پاشنه ٔ پای . عقب :
دریغ این بر و برز و بالای تو
رکیب دراز و پل و پای تو.

فردوسی (از فرهنگ رشیدی ).


همیشه کفش و پلش را کفیده بینم من
بجای کفش و پلش دل کفیده بایستی .

معروفی (از لغت نامه ٔ اسدی ).


پل بکفش اندر بکفت و آبله شد کابلیچ
از پس غمهای تو، تا تو مگر کی آئیا.

عسجدی .



پل . [ پ ِ ] (اِ) اشکلک خیمه و آن چوبکی باشد به مقدار چهار انگشت که ریسمانی بر کمر آن بندند و بدان بالا و پائین خیمه را بهم وصل کنند و آن به منزله ٔ گوی گریبان و تکمه ٔ کلاه باشد در خیمه . (برهان قاطع). پاچه بند (در خیمه و خرگاه ) . || چوبکی را گویند که طفلان ریسمانی بر میان آن بندند و در کشاکش آورند تا آوازی از آن ظاهر گردد و هر چیز را که ریسمان بر کمرش بندند و در کشاکش آورند تا بانگ کند پل گویند. (برهان قاطع). گرده چوب یا چوب یا چرمی که بچه ها ریسمان ازمیانش گذرانده به کشاکش آورند تا بچرخد و آواز کند.یله . پهنه . گردا. فرموک . فرنک . چرخوک . فَرفَر. فَرفَروک . فِرفِره . بادفر. بادبر. لابو. گردنا. بادفرا. بادفره . بادافرا. بادافراه . بادافره . شیربانگ . بادپر.بادفرنک . دوّامه . || چوبی است به مقدار یک وجب یا کمتر و هر دو سرآن را تیز کنند و بدان بازی کنند به این طریق که آن را بزمین گذارند و چوبی دیگر به مقدار سه وجب بر دست گیرند و بر یکسر آن زنند تا از زمین بلند شود و دروقت برگشتن بر کمر آن زنند تا دور رود و عرب آن را قُله گویند. (برهان قاطع). دولک . در بازی الک دولک .


پل . [ پ ِ ] (اِخ ) نام دهی از دهستان اوزرود نور مازندران . رجوع به پیل شود.


پل . [ پ ُ ] (اِخ ) محلی در 164هزارگزی طهران میان نودِژ و قم و آنجا ایستگاه ترن است .


پل . [ پ ُ ] (اِ) طاقی باشد که بر رودخانه ٔ آب بندند و آن را به عربی قنطره خوانند. (برهان قاطع). طاقی که بر روی آب بندند.چیزی که روی رود برای عبور سازند. پول . مِعبَر. جِسْر. جَسْر. (منتهی الارب ). خَدَک . دَهلَة : و بر دجله پلی است از کشتیها کرده . (حدود العالم ).
چو بر دجله یک بر دگر بگذرند
چنان تنگ پل را بپی بسپرند.

فردوسی .


یکی پل بفرمود موبد دگر
بفرمان آن کودک تاجور.

فردوسی .


پل و راه این لشکر آباد کن
علف ساز و از تیغ ما یاد کن .

فردوسی .


به ره بر هر آن پل که ویران بدید
رباطی که از کاردانان شنید.

فردوسی .


تخوار آن زمان پیش خسرو رسید
که گنج و بنه سوی آن پل کشید.

فردوسی .


یکی رود بد پهن در شوشتر
که ماهی نکردی برو بر گذر
پزانوش گفتا اگر هندسی
پلی سازی این را چنان چون رسی
که ما بازگردیم و این پل بجای
بماند بدانائی رهنمای
برش کرده بالای این پل هزار
بخواهی ز گنج آنچه آید بکار
... چو این پل برآید سوی خان خویش
برو تازئی باش مهمان خویش .

فردوسی .


پلی بود قوی پشتوانهای قوی برداشته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261).
مشو سوی رودی که نائی بدر
به یک ماه دیر آی و بر پل گذر.

اسدی (گرشاسب نامه نسخه ٔ مؤلف ص 16).


رفتند بجمله یارکانت
ببسیج تو راه را هلاهین
زیرا که پل است خر پسین را
در راه سفر خر نخستین .

ناصرخسرو.


پلی شناس جهان را و تو رسیده بر او
مکن عمارت وبگذار و خوش ازو بگذر.

ناصرخسرو.


همه ٔ آبها بزیر پل است .

سنائی .


بر روی محیط پل توان بست
نتوان لب خلق را زبان بست .

امیرخسرو.


دست طمع که پیش کسان میکنی دراز
پل بسته ای که بگذری از آب روی خویش .

صائب .


پل بر زبر محیط قلزم بستن
راه گردش بچرخ انجم بستن .

مشربا.


چنین داد فرمان به خیل مغل
که بر روی جیحون ببستند پل .

مولانا هاتفی (از فرهنگ شعوری ).


مژگان نیارم برهم نهادن
بر روی دریا بندد کسی پل .

عماد (از فرهنگ ضیاء).


ز پلها بر آن رود پیدا نشان
چو در تیره شب بر فلک کهکشان .

هدایت .


- امثال :
هر که از پل بگذرد خندان بود .
قنطرة عتیقة و قنطرة جدید بالتاء و بلاتاء، پل کهنه و نو. قنطرة؛ پل بزرگ . جسر؛ پل بستن . (منتهی الارب ).
|| (اِخ ) کنایه از پل صراط :
گرت بپرسد ز کردهات خداوند
روز قیامت چگوئیش بسر پل .

ناصرخسرو.


|| (پسوند) مزید مؤخر امکنه : افراپل . انچه پل . چاله پل . چینه پل . سه پل . گالش پل . (سانسکریت ، اِ)قسمتی از دائره . || (اِ) کوله خاس . رجوع به کوله خاس شود. || مخفف پول که عرب فلوس میگویند. (برهان قاطع). نقدینه . فِلس . (نصاب ). دینار و درم . زر و سیم و مس و نیکل و جز آن چون مسکوک و رائج باشد :
بار حسرت میکشم از بی کسی
خاک بر سر میکنم از بی پلی .

نزاری قهستانی (از فرهنگ جهانگیری ).


|| آنچه مثل فلوس از پشت بعض اقسام ماهی برمی آید. (غیاث اللغات ). فِلس . پشیزه .
- بابت سر پل ؛ ناچیز. فرومایه . بلایه . زبون . بابت گلخن :
خاربن گرچه رست و بالا کرد
سر او را سپهر والا کرد
تو طمع زو مدار میوه و گل
یار بدهست بابت سر پل .

سنائی .



- پل آن سوی رود بودن ؛ کنایه از کار بیهوده است :
اگر خود پولی از سنگ کبود است
چو بی آبست پل آن سوی رود است .

نظامی .


- پل خربگیری ؛ تعبیری مثلی است که از آن مورد و موضع پدید آمدن خبط و خطا یا جرمی خواهند.
- پل رومی ؛ شادروان .
- پلش آن سر آب است ؛ بمعنی کارش بنهایت خراب و تباه است .

پل . [ پ ُ ] (اِخ ) از مردم اگینه . یکی از اطبای قدیم یونان است اندکی پیش از این که عمروبن العاص اسکندریه را فتح کند او در آن شهر بوده است و کتابی بنام اختصار طب دارد مرکب از هفت کتاب و این کتاب در علم طب اثری معتبر است . (از قاموس الاعلام ترکی ).


فرهنگ عمید

۱. طاقی که با آجر، چوب، یا فلز بر روی رودخانه، دره، خیابان، و امثال آن درست کنند تا بتوان از روی آن عبور کرد، پول، خدک.
۲. (ورزش ) در کُشتی، وضع و حالتی از بدن که کشتی گیر سر و کف پاهای خود را روی زمین بگذارد و سینه و شکم را بالا نگه دارد تا شانه هایش به زمین نرسد.
* پل صراط: پلی بسیارطولانی و باریک تر از موی بر فراز دوزخ که در قیامت باید از آن عبور کنند تا به بهشت رسند
* پل معلق: پلی که پایه ندارد و در دو طرف آن دو آهن قوسی شکل قرار می دهند و سرهای آن ها را بر روی زمین یا بر روی کوه محکم می کنند و خود پل را به وسیلۀ میله های ضخیم به آن آهن ها آویزان می کنند.
پاشنۀ پا: همیشه کفش و پلش را کفیده ببینم من / به جای کفش و پلش دل کفیده بایستی (معروفی: شاعران بی دیوان: ۱۴۴ ).
قطعۀ زمینی که برای زراعت آماده کرده و کناره های آن را اندکی خاک ریخته و بالا آورده باشند، پُلوان، کرت.

قطعۀ زمینی که برای زراعت آماده کرده و کناره‌های آن را اندکی خاک ریخته و بالا آورده باشند؛ پُلوان؛ کرت.


پاشنۀ پا: ◻︎ همیشه کفش و پلش را کفیده ببینم من / به جای کفش و پلش دل کفیده بایستی (معروفی: شاعران بی‌دیوان: ۱۴۴).


۱. طاقی که با آجر، چوب، یا فلز بر روی رودخانه، دره، خیابان، و امثال آن درست کنند تا بتوان از روی آن عبور کرد؛ پول؛ خدک.
۲. (ورزش) در کُشتی، وضع و حالتی از بدن که کشتی‌گیر سر و کف پاهای خود را روی زمین بگذارد و سینه و شکم را بالا نگه دارد تا شانه‌هایش به زمین نرسد.
⟨ پل صراط: پلی بسیارطولانی و باریک‌تر از موی بر فراز دوزخ که در قیامت باید از آن عبور کنند تا به بهشت رسند
⟨ پل معلق: پلی که پایه ندارد و در دو طرف آن دو آهن قوسی‌شکل قرار می‌دهند و سرهای آن‌ها را بر روی زمین یا بر روی کوه محکم می‌کنند و خود پل را به‌وسیلۀ میله‌های ضخیم به آن آهن‌ها آویزان می‌کنند.


دانشنامه عمومی

(گنابادی) پُلُ؛ پول، سرمایه، نقدینگی، درآمد. || راه چوبی یا آجری و بتونی که برای عبور از رودخانه می سازند. || پَلِ؛ یکی از جفت، تک کفش، لنگه کفش.


پَل - غلط خوردن پلش بده:غلطش بده


پَل= گیسو، زلف؛ پل بریده= نفرین یا ناسزایی است که به دختران یا زنان گویند.


(pal):جوی آب


(لری؛ خرم آباد) پَل؛ حامی، پشتیبان.


(اصفهان، سده) پِل؛ تند و سریع. در بازی چوب، پِل چوب کوچکی است که به سرعت بالا می پرد و به مسافتی دورتر پرتاب می شود.


پُل، سازه ای است که دو مکان را به هم متصل می کند. در تعریف قدیمی، پل طاقی است بر روی رودخانه، دره، یا هر نوع گذرگاه که رفت وآمد را ممکن می سازد. اما امروزه در مبحث مدیریت شهری، پل را سازه ای برای عبور از موانع فیزیکی قلمداد می کنند تا ضمن استفاده از فضا (نه صرفاً سطح زمین) بتواند عبورومرور و دسترسی به اماکن را تسهیل کند.
پل شاهتیری
پل قوسی
پل فلزی
پل بتنی مسطح
پل طره ای
پل کابلی
پل خرپایی
پل معلق
پل تشریفاتی
پل سواره رو
پل پیاده
پل هوایی
ساده ترین نوع پل است که اجزای اصلی آن عبارتند از یک ورقهٔ مسطح و پایه هایی است که در طول پل مستقر شده اند و وزن پل و بار روی پل را به زمین منتقل می کنند. این پل ها به علت طراحی ساده و اولیه ای که دارند و مصالح کمی که در فواصل کوتاه لازم دارند به تعداد زیاد در روستاها مورد بهره برداری قرار می گیرند.
پل قوسی، پلی است با تکیه گاه های انتهائی در هر طرف، که شکلی نیم دایره مانند دارد. پلی که از رشته ای از قوسها تشکیل شده باشد، پل دره ای نامیده می شود. پل قوسی ابتدا توسط یونانی ها و از سنگ ساخته شد. بعدها، مردم باستان از ملات در پل های قوسی خود استفاده کردند.
با توجه به اصول مقاومت مصالح، شعاع قوس و ابعاد این پلها را طوری انتخاب می کنند که بارهای قائم وارده تبدیل به یک نیروی فشاری در امتداد قوس شود. بنا براین در مناطقی با کیفیت خاک مناسب، می توان دهانه های بزرگ (تا حدود ۵۰۰ متر) را با پلهای قوسی طی نمود.

دانشنامه آزاد فارسی

پُل (bridge)
پُل
سازه ای برای فراهم کردن مسیر یا راه پیوسته ای روی رود، درّه ، آب کَند یا سایر راه ها. طرح های سادۀ پل و ترکیبات آن ها، براساس نحوۀ تحمل وزن سازه و بار وارد بر آن، فرق دارند. در پل تیردار یا شاه تیری دو سرِ پل به زمین تکیه دارد و نیروی وزن به طرف پایین وارد می شود. پل طرّه ای شکلِ پیچیده ای از پل تیردار است که فقط یک سرش به زمین تکیه دارد. در پل قوسی، فشار در دو سر پل به پایین و بیرون وارد می شود. در پل معلق، کابل های تحت کشش مهارهای دو طرف دهانۀ پل را به داخل می کشد، درنتیجه جاده با شبکه ای از کابل های عمودی از کابل های اصلی آویزان می شود. پل طرّه ای کابلی بر کابل های قطری، که مستقیمًا بین کف پل و برجهای محافظ دو سر پل کشیده می شوند، متکی است. ارتفاع بعضی پل ها کمتر از آن است که وسایل نقلیه بتوانند از زیر آن ها عبور کنند، درنتیجه این پل ها را با قطعات قابل جابه جایی می سازند. پل های گردان و متحرک از آن جمله اند.تاریخچه. در دوران پیش از تاریخ ، مردم از تنه های درخت یا شاخه های به هم بافتۀ درختان مو برای عبور از روی موانع استفاده می کردند. پل های تخته سنگی، که با سنگ های تختی ساخته می شد که به سادگی کنار هم چیده شده بودند یا به پایههای سنگی تکیه داشتند، از انواع پل های اولیه بودند. در ۴۰۰۰پ م، در خاورمیانه ، از سازه های قوسی سنگی یا آجری استفاده می کردند و رومی ها دهانه های قوسیِ طویلی می ساختند که بعضی از آن ها هنوز هم استوار است . نخستین پل های چدنی در ۱۷۷۹ رواج یافتند. با فرآیند بسمر، فولادی تولید شد که برای ساختن سازه های قابی بادوام مناسب بود. این سازه ها می توانستند وزن زیادی را روی دهانه های طویل تحمل کنند.
نمونه هایی از انواع اصلی پل ها . پل تیردار یا شاه تیری ریو نیتروی ، روی خلیج گوآنابارا در برزیل ، طولانی ترین پل تیرورقی پیوسته است که طول دهانۀ میانی آن ۳۰۰ و طول کل آن ۱۳,۹۰۰ متر است . پل طرّه ای فورت ریل در اسکاتلند، به طول ۱۶۵۸ متر، با دو دهانۀ اصلی است که هر یک دو طرّه دارند و هر طرّه به برجی تکیه دارد. پل قوسی بندر سیدنی در استرالیا قوسی فولادی با دهانه ای به طول ۵۰۳ متر است. پل معلق هامبر در انگلستان دهانه ای میانی به طول ۱.۴۱۰ متر دارد. پل روی آبراه گِرِیت بِلت در دانمارک ، هجده کیلومتر طول دارد. پل طرّه ای کابلی دارتفورد با طول دهانۀ اصلی ۴۵۰متری، به فاصلۀ ۳۰ کیلومتر از مرکز لندن و در پایین ِ رودخانه قرار دارد . طولانی ترین پل طرّه ای کابلی پل پون دو نورماندی به طول ۲۲۰۰ متر در مصّب رود سن، واقع در فرانسه، است که در ۱۹۹۵ تکمیل شد. برای ساخت پل هایی با دهانه های طویل، فولاد از بهترین مصالح است، زیرا نسبت مقاومت به وزن آن بالاست. در سایر موارد بتون مسلح ترجیح داده می شود، زیرا هزینۀ نگهداری آن کمتر است. پل نیوپورت ترانسپورتر، در ویلز (۱۹۰۶) پل معلق مرتفعی است که سکویی را به فاصلۀ چند متر از سطح آب نگه می دارد. پُلِ زیر جرثقیل بلندی که سکو از آن آویزان است طوری طراحی شده است که کشتی ها بتوانند از زیر آن عبور کنند.
ساختار پل ها . شاه تیرهای پل را می توان از ورق ساخت . ورق های فولادی را بین بال های بالایی و پایینی یا شبکه خرپاهایی با ارتفاع ثابت یا متغیر نصب می کنند. نخستین بار تیر قوطی شکل، که لوله ای بسته را تشکیل می دهد، در پل لوله ای کانوِی (۱۸۴۸) ، و در ساخت پل لوله ای بریتانیا روی تنگۀ مِنای (۱۸۵۰) به کار رفت. این پل برتری آهن ورزیده را نسبت به چدن نشان داد. قوس های ساخته شده از سنگ ، آجر یا بتون مسلح معمولاً برای پوشش دهانه های کوتاه به کار می روند. طولانی ترین پل قوسی بتونی با دهانه ای به طول ۳۰۵ متر در گلادزویل، واقع در سیدنیِ استرالیا، ساخته شد (۱۹۶۴). پلی که روی رود سِوِرن در آیرنبریج انگلستان احداث شد، نخستین پل آهنی بود (۱۷۷۹). نخستین پل قوسی مهم از جنس آهن ورزیده روی رود راین ، در کوبلنتسِ آلمان، و با سه دهانه ساخته شد (۱۸۶۴). نخستین و مهم ترین پل فولادی پل بزرگ کاپیتان اِد بود که روی رودخانۀ میسی سیپی، در سنت لوئیسِ امریکا، ساخته شد (۱۸۷۴). قوس های این پل از تیرکهای مثلثی باز ساخته شده اند که با ستون های عمودی واقع در نوک مهاربندی های قوس ، جاده را نگه می دارند. پل بندر سیدنی ، با دهانه ای به طول ۵۰۳ متر، یکی از پل های بزرگ تک قوسی در جهان است. این پل در ۱۹۳۲ گشایش یافت. در همان سال، پل قوسی بایون، از جنس فولاد، در نیویورک ساخته شد. طول دهانۀ آن ۰.۶ متر از طول دهانۀ پل بندر سیدنی بیشتر است. با به کاربردن قوس های مهار شده ، برای مقاومت در برابر نیروی رانشی قوس که بر جاده وارد می شود، استفاده از پایه های کناری مقاوم ضرورتی ندارد. نخستین قوس کمانی مهارشده در لوگائو، واقع در مجارستان ، ساخته شد (۱۸۳۳). قوس چدنی این پل در تراز کف پل با زنجیری مهار شده بود. طولانی ترین پل قوسی مهارشده، با دهانه هایی به طول ۳۶۶ متر و خیز ۷۶ متر، در پورت مان ، واقع در ونکوور، ساخته شد (۱۹۶۴). پل های طرّه ای را اولین بار چینی ها در گذشته های بسیار دور شناختند و آن را از الوارمی ساختند. نمونۀ آن پل راه آهن فورت است (۱۸۹۰). طولانی ترین این گونه پل ها پل راه آهنی کِبِک است که طرح اولیه اش در حین ساختن فروریخت (۱۹۰۷) و بعد تکمیل شد (۱۹۱۷). طرّه های این پل روی نقاط اتکا قرار دارند و پایداری کل آن ها را مهارهایی تضمین می کند که در ساحل نصب شده اند. در ۱۹۲۷، دو پل طرّه ای مهم گشایش یافت: در ماه مه، پل تنگۀ کارکینِز در کالیفرنیا، و در ماه اوت ، پل صلح بین الملل، بین بندر بوفالو در امریکا و قلعۀ ایری در کانادا. در قرن ۱۶ ، قوم اینکا در پرو نوعی پل معلق می ساختند که کف باریک و طولانی آن به طناب یا زنجیرهایی متصل و آویزان بود. طول دهانۀ این پل ها به ۶۰ متر می رسید. یکی از نخستین و مهم ترین آن ها پل مِنای در ویلز است (۱۸۱۹). در ۱۹۲۶، پل بزرگراه فیلادلفیا به کَمدِن، روی رودخانۀ دلاوِر تکمیل شد. پل رودخانۀ هودسن، از شهر نیویورک تا نیوجرسی، برج هایی به ارتفاع ۱۹۴ متر از سطح آب در هنگام مد دارد و فاصلۀ آن تا سطح آب ، در مرکز، ۶۵ متر است . به این ترتیب، بزرگ ترین کشتی های اقیانوس پیما می توانند به راحتی از زیر آن عبور کنند. تا ۱۹۶۴، پل گُلدن گِیت در سان فرانسیسکو طولانی ترین پل جهان بود. بعداً پل دوطبقۀ وراتسانو ـ ناروز، به طول۴.۸ کیلومتر، که دهانۀ بندر نیویورک را از بروکلین به جزیرۀ استتن متصل می کند، گشایش یافت. طول دهانۀ آن ۱۰۰۶ متر است و چهار خط اتومبیل رو و یک خط دوچرخه دارد . پل معلق سِوِرن، که جنوب انگلستان را به جنوب ویلز متصل می کند، هم زمان با پل فورت رود در اسکاتلند طراحی و تکمیل شد (۱۹۶۶). پل تنگۀ بوسفور در استانبولِ ترکیه اروپا را به آسیا متصل می کند (۱۹۷۳). وزن سبکِ آن ، با توجه به دهانۀ ۱۰۷۴متری ، نشانۀ پیشرفت فنون پل سازی بعد از احداث پل گلدن گِیت است. ساختن پل های معلق با دهانه های طویل و پل های تیردار با دهانه های کوتاه تر به پیدایشِ شکلِ آمیخته ای از آن دو منجر شد: پل طرّه ای کابلی که در آن برای کاهش اثر خمش در بخش میانی شاه تیر، از جعبه ای از کابل های بسیار مقاوم استفاده می کنند. کابل هایی که به صورت بادبزنی یا موازی (بادبزنی اصلاح شده ) قرار می گیرند، معمولاً به دو برج تکیه دارند. طولانی ترین پل طرّه ای کابلی پل ۲۲۰۰ متری پون دو نورماندی است که در دهانۀ رود سن، در فرانسه، احداث شد و در ژانویۀ ۱۹۹۵ گشایش یافت . پل های طرّه ای کابلی بتونی دیگری نیز با دهانه های کوچک تر ساخته شده اند پل تیِل، روی رودخانۀ وال در هلند (۱۹۷۵)، دهانه ای به طول ۲۶۷ متر دارد که با آرایش بادبزنی به مجموعه ای از کابل ها متصل است. بعد از جنگ جهانی دوم ، استفاده از بتون پیش ساخته برای ساختن پل بسیار رایج شد. بتون که مقاومت بالایی در برابر نیروهای فشاری دارد، در کشش نسبتاً ضعیف است . در بتون پیش تنیده، سیم هایی فولادی با مقاومت کششی بالا نیروهای کششی را تحمل می کنند. با استفاده از این مصالح، چندین پل زیبا ساخته شده است . طولانی ترین دهانۀ طرّه ای که با بتون پیش تنیده ساخته شده است، پل یوراتو در شیکوکو، واقع در ژاپن است (۱۹۷۲). که دهانۀ مرکزی آن ۲۳۰ متر طول دارد و عمق وسط دهانۀ آن فقط ۴.۵ متر است . پل کنفدراسیون که بین جزیرۀ پرنس ادوارد و نیوبرونسو، به فاصلۀ ۱۳ کیلومتر، احداث شده است، بزرگ ترین پل یک سرۀ چنددهانۀ جهان است . این پل در ۱۹۷۷ کامل شد و دهانه های بتونی حجیم آن ۱۹۷ متر طول و حدود ۷۵۰۰ تن وزن دارد. پل را باید چنان طراحی کرد که وزن خود و وزن بار واردشده را تحمل کند، بنابراین نیروهای روبه بالا باید نیروهای روبه پایین را خنثی کنند. لازم است پل در مقابل نیروی پیچش که آن را می پیچاند، بادهای شدید، و عبور و مرور نیز مقاومت کند.

پل (نام). پُل (نام)
رجوع شود به:پاولوس (ایتالیا ۱) اول ( ـ۷۶۷م)

فرهنگستان زبان و ادب

{bridge} [پزشکی-دندان پزشکی] نوعی دندانوارۀ ثابت که با اتصال به دندان ها یا کاشتینه های دندانی (dental implants ) مجاور، جانشین دندان های از دست رفته می شود متـ . دندانوارۀ تکه ای ثابت fixed partial denture
{sound post} [موسیقی] قطعه ای چوبی در برخی از زه صداها که برای انتقال ارتعاش و گاه خنثی کردن فشار زه ها به صفحۀ صوتی، بین صفحۀ صوتی و صفحۀ زیرین جعبۀ صوتی قرار می گیرد

نقل قول ها

پُل سازه ای است که دو مکان را به هم متصل می کند.
• «وسیله ای برای عبور از این سمت رودخانه به سمت دیگر رودخانه، یکی از کلی ترین و رایجترین نمادگرایی ها برای پل است.»• «پل معبری از زمین به آسمان، از مرحلهٔ انسانی به مرحلهٔ فرا-انسانی، از بقعهٔ امکان به جاودانگی، از عالم محسوسات به عالم ماوراء محسوس (گنون) وغیره است.»• «در نمادگرایی پل دو عامل مطرح می شود: نمادگرایی عبور که خصوصیت خطربار این عبور، ویژگی همهٔ سفرهای عرفانی است. عبور از زمین به آسمان، همذات با پل رنگین کمان می شود… پل با محور جهان همذات می شود و به شکل های مختلف به ویژه نردبان عرضه می شود که در این حالت، می باید پل را عمودی فرض کرد.»• «در سنت اسلامی، بسیاری از احادیث، عبور از پل صراط را که بر روی جهنم بسته شده، برای رسیدن به بهشت لازم می داند. این پل نازک تر از مو و تیزتر از شمشیر، در قرآن گاه راهِ دوزخ خوانده می شود و گاه راهِ مستقیمی که مؤمنان از آن می گذرند.»• «پل نماد عبور میان دور مرحلهٔ درونی، میان دو میل متلاقی است؛ می توان پل را منتجهٔ یک کشمکش درونی دانست. باید از پل عبور کرد، اجتناب از عبور، چیزی را حل نمی کند.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پل به بنای روی رودخانه، نهر و مانند آن جهت عبور گفته می شود.
از پل به مناسبت در بابهای زکات، حج، وقف، وصیت، احیاء موات و قصاص سخن رفته است.

مستحب بودن ساخت پل
ساختن پل از کارهای پسندیده و نیک است، از این‏ رو اگر کسی مال خود را جهت صرف در کارهای خیر، نذر، وقف یا وصیّت کند، شامل ساختن پل نیز می‏شود. همچنین به قول مشهور، می‏توان جهت ساختن پل از سهم سبیل اللّه زکات استفاده کرد.

استحباب گفتن بسم الله هنگام عبور از پل
گفتن «بِسمِ اللّه» هنگام عبور از پل مستحب است.

اجازه صاحبان آب برای نصب پل
...

گویش اصفهانی

تکیه ای: pol
طاری: pol
طامه ای: pol
طرقی: pol
کشه ای: pol
نطنزی: pol


گویش مازنی

زمین مسطح که به صورت دایره وار اطراف آن حصار گردیده باشد ...


تنوره ی آتش – شعله ی آتش


زوار چوبی که زیر پوشش سقف بر روی هلا میخ می شود


۱حشره ای است از خانواده ی پروانگان که از پروانه بزرگ تر است ...


/pel/ گرما – انعکاس حرارت – هوای شرجی - علفی صحرایی را برگ های بسیار درشت که در جای نمناک می روید ۳روستایی در نور ۴پناه گاه & آغل – جای گاه گوسفندان - شیروانی خانه ۳بوته ۴آسایش گاه چوپان و گاوبان & پل & گاو بدون شاخ – قوچ بدون شاخ & نام دهکده ای در کوهستان واقع درحوزه ی شهرستان نور & زمین مسطح که به صورت دایره وار اطراف آن حصار گردیده باشد & تنوره ی آتش – شعله ی آتش & زوار چوبی که زیر پوشش سقف بر روی هلا میخ می شود & حشره ای است از خانواده ی پروانگان که از پروانه بزرگ تر است و با رفتن به داخل کندو و کشتن شاه زنبور، دیگر زنبوران را پراکنده کرده و عسل را می خورد - محوطه & بوته - قارچ – کپک روی ماست، نان و غیره

۱آغل – جای گاه گوسفندان ۲شیروانی خانه ۳بوته ۴آسایش گاه ...


پل


۱گرما – انعکاس حرارت – هوای شرجی ۲علفی صحرایی را برگ های ...


گاو بدون شاخ – قوچ بدون شاخ


۱بوته ۲قارچ – کپک روی ماست،نان و غیره


نام دهکده ای در کوهستان واقع درحوزه ی شهرستان نور


واژه نامه بختیاریکا

( پَل ) از امراض چشم؛ پیله بستن چشم
پَر؛ همسایه؛ سر پَل؛ سر پَر
( پَل ) جذر ومد؛ موج
حد؛ مرز. مثلاً آسترکیو سَر پل ایمانن یعنی آسترکی ها در سرحد ما هستن
( پِل ) گاو نر
( پَل ) گسترده. مثلاً پَل وَندِن یعنی گسترده شدن
مرز؛ طلایه
( پَل ) موی زنان
( پَل ) نصف و نیمه؛ تیکه
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) اُسی وند؛ ( ط ) دورکی

جدول کلمات

پاشنه, پاشنه پا

پیشنهاد کاربران

به چوبی بسیار کوتاه به اندازه یک وجب پلpel گویند



به فتح پ. گیسو در گویش کازرونی ( ع. ش )

پل. ( "پ" با آوای زیر ) ، ( مازنی ) ، شرجی، هوای دم کرده، هوای دم کرده و بسیار گرم. "اسا هوا اته کم پل دارنه " - الان هوا کمی دم دارد.

در زبان لری بختیاری به معنی
موهای بافته شده ی زنان
Pal

پل در زبان لری باشت و بابویی موی بافته شده دختران و زنان گویند . pall
پل پلی پل مخملی پل پیچناده
یه پلی من پللت ورپیچناده
موهای بافته شده ات همچون مخمل تابیده شده است
یکرشته پیچانده موهایت از دیگر موها جدا شده است .

در زبان پهلوی " پارد " که در پی دگرگونی زبان پارسی پل شده است .

پل در زبان کوردی ب ِپردگفته میشود

Pel. پل با کسر پ در بختیاری گاو نر را گویند . ضمنا نام تیره ای از طوایف بختیاری نیز میباشد

گام و قدم بزرگ برداشتن

جست زدن

به پل در زبان ترکی کُوپری یا کورپی گفته می شود . در لغت ترکی کوپری یعنی دارای خمیدگی . که از مصدر کُپَّک گرفته شده به معنی برآمدگی پیدا کردن یا از وسط متورم شدن به شکل قارچ مانند . کوپَّک یعنی باد کردن شکم . کوپوک یعنی حباب یا کف روی آب . کوپّه یعنی برنج دم کرده که در بعضی جاها به آن کته گفته می شود .

پل : [ اصطلاح تخته نرد] به مهره های خانه شماره ۱۳ که نقش پل را برای فرار دو اسیر ایفا میکنند

پل بنایی است که در امتداد یک جاده یا خیابان بر روی درٌه، رودخانه یا جوی آب و نظایر آن می سازند تا آن جاده یا خیابان به طرف دیگر ادامه داشته باشد. به ترکی " کؤرپو " می گویند.

در افغانستان در گویش دری پل با فتح پ به معنی تیغ را گویند هر وسیله ای تیغ مانند و یا قسمتی که تیغ دارد : پل ماشین یعنی ماشین ریشتراشی
پل وان: فضای بین دو زمین زراعتی است! من و شما پل وان شریک هستیم یعنی زمینهای من و شما در کنارهم هست.
پل کش: چوبی وزین که به گاوآهن یا قلبه بسته می شود تا کلوخ های یک زمین را بشکند و خاکه کند.
پلی: با ضم پ به معنی جوش شیرین یا خمیر مایه را گویند.


واژه پَل در گویش زبان بختیاری پَل به معنای گیسو وموی زنان که در دو طرف سرشان قرار دارد گفته میشود.

در لری:
پَل به موی بافته شده می گویند.
پِل به گاو نر می گویند.


پل: [اصطلاح موسیقی ]قطعه چوب کوچکی که بین صفحات زیر و روی بعضی سازها قرارمی گیرد و فشار صفحه ی روی را متعادل می نماید . به شکل های استوانه و شانه یی معمول است.

خوب بود ولی پل رو گذر =overpass
بیشتر استفاده میشه

یک چیز بلند یا کوتاه که از جوب یا آهن ساخته شده که برای جابه جایی مردم لازم است

پَلّ ( پَ ل ل ) :
یک کلمه بلوچی که معنی اش به فارسی "باغ'' می باشد.

پل را به پهلوی و دری پرد گویند و هنوز بسیاری از ایرانیان انرا پرد گویند


کلمات دیگر: