کلمه جو
صفحه اصلی

جمل


مترادف جمل : اشتر، شتر

فارسی به انگلیسی

camel

عربی به فارسی

شتر , سار , مسافرت کردن با شتر , رنگ شتري


زيباکردن , ارايش دادن , قشنگ شدن , فريبا نمودن , طلسم کردن , پر زرق و برق کردن


مترادف و متضاد

اشتر، شتر


فرهنگ فارسی

پس از خلافت علی ع بن ابی طالب طلحه و زبیر و بتحریک عایشه دختر ابوبکر زوجه پیغامبر ص با گروهی بشوریدند . علی ع با سه پسر خود حسن و حسین و محمد بن الحنیفه و یاران خود در نیمه جمادی الاخری سال ۳۶ ه. ق . شورشیان را در نزدیکی بصره شکست داد . طلحه در ین واقعه کشته شد و زبیر نیز در راه فرار بمکه مقتول گردید .
جمله، همه، همگی چیزیشتر، شتردوکوهانه، جمال ، طناب کشتی، ریسمان کلفت، حساب ابجد
( اسم ) ۱- ریسمان ضخیم . ۲- طناب کشی . یا حساب جمل . حساب حروف ابجد.
سلیمان بن عمر بن منصور سافعی از هری از بزرگان عرفا و صوفیه است . وی در قاهره فقه و حدیث و اصول خلوتیه را فرا گرفت و بتدریس تفسیر و فقه و حدیث پرداخت و بسال ۱۲٠۴ ق . در قاهره درگذشت او راست : ۱ - الفتوحات الاحمدیه علی الهمزیه در شرح قصیده همزیه بوصیری . ۲ - الفتوحات الالهیه بتوضیح تفسیر الجلالین بالدقایق الخفیه . ۳ - فتوحات الوهاب بتوضیح شرح منهج الطلاب این هر سه کتاب در قاهره چاپ شده است .

فرهنگ معین

(جُ مَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ریسمان ضخیم . 2 - طناب کشتی . 3 - حساب حروف ابجد.


(جَ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) شتر.
(جُ مَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ریسمان ضخیم . ۲ - طناب کشتی . ۳ - حساب حروف ابجد.

(جَ مَ) [ ع . ] (اِ.) شتر.


لغت نامه دهخدا

جمل . [ ج ُ م ُ ] (ع اِ)رسن سطبر کشتی . (منتهی الارب ). رجوع به جُمَّل شود.


جمل . [ ج ُم ْ م َ ] (ع اِ) رسن سطبر کشتی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و در آن چهار لغت دیگر آمده : جُمَل و جُمْل و جُمُل و جَمَل و بهمه ٔ این قرائت ها آیه ٔ حتی یلج الجمل فی سم الخیاط خوانده شده است . || حساب جُمَّل . حساب ابجد، و گاه مخفف آید. (منتهی الارب ).


جمل. [ ج َ ] ( ع مص ) گرد آوردن. || گداختن پیه را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) شتر نر. ( منتهی الارب ). رجوع به جَمَل شود.

جمل. [ ج َ م َ ] ( ع اِ ) شتر نر و بندرت بر شتر ماده اطلاق شود، و گویند: شربت لبن جملی. یا شتر نر هفت ساله یا پنج ساله یا نه ساله یا شش ساله. ج ، اجمال ، جُمْل ، جِمال ، جمالة، جمالات ، جمائل ، اجامل. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). در کینه به وی مثل زنند و گویند: هو احقد من جمل. || خرمابن. || ماهیی است که طول آن سی ذراع است و آنرا جمل البحر گویند ( منتهی الارب ) و دارای خرطوم است. ( اقرب الموارد ). || طناب کشتی ، و بهمین معنی است آیه شریفه ٔ: لایدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط . ( از اقرب الموارد ). در مثل گویند: اتخذ اللیل جملاً؛ یعنی شب زنده داشت به رفتن یا عبادت کردن و مانند آن. ( منتهی الارب ). تمام شب را سیر کرد. ( از اقرب الموارد ).
- مسک الجمل ؛ نام گنجینه ابوالحقیق یهودی است. ( منتهی الارب ).

جمل. [ ج ُ ] ( ع اِ ) رسن سطبر کشتی. ( منتهی الارب ). رجوع به جُمَّل شود. || ج ِ جُمَل. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جمل شود.

جمل. [ ج ُ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ جُمْلة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به جملة شود. || گروه مردم. ( منتهی الارب ). || طناب کشتی. ( اقرب الموارد ). رسن سطبر کشتی. ( منتهی الارب ). || لغتی است در جُمَّل. ( اقرب الموارد ). رجوع به جُمَّل شود.

جمل. [ ج ُ م ُ ] ( ع اِ )رسن سطبر کشتی. ( منتهی الارب ). رجوع به جُمَّل شود.

جمل. [ ج ُم ْ م َ ] ( ع اِ ) رسن سطبر کشتی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و در آن چهار لغت دیگر آمده : جُمَل و جُمْل و جُمُل و جَمَل و بهمه این قرائت ها آیه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط خوانده شده است. || حساب جُمَّل. حساب ابجد، و گاه مخفف آید. ( منتهی الارب ).

جمل. [ ج َم َ ] ( اِخ ) بئر جمل ، در مدینه است. ( منتهی الارب ).

جمل. [ ج َ م َ ] ( اِخ ) ( جنگ... ) جنگی است که در ماه جمادی الاخری سال سی وشش هجری میان عایشه و اتباع وی باامیرالمؤمنین علی علیه السلام اتفاق افتاد و چون عایشه بر شتری بنام عسکر سوار بود این وقعه بنام وقعه جمل خوانده شد. خلاصه آن اینکه طلحه و زبیر نخست در مدینه با امیرالمؤمنین علی ( ع ) بیعت کردند ولی چیزی نگذشت که بیعت خود را شکستند و بسوی مکه رهسپار شدند و با عایشه زوجه رسول خدا ( ص ) ملاقات کردند و با همدستی یکدیگر مردم را بخون خواهی عثمان فراخواندند و با سپاهی در حدود سه هزار تن بسوی بصره حرکت کردند. از آنطرف چون علی علیه السلام از ماجرا آگاه گشت تجهیز قوا فرمود و آنگاه خود بمیان هر دو صف لشکر آمد و زبان بنصیحت عایشه و طلحه و زبیر گشاد و عایشه را بر بیرون آمدن از حریم حرم و طلحه و زبیر را بر شکستن بیعت ملامت فرمود و چون دید که صلح امکان پذیر نیست یکی از مسلمانان را با مصحف مجید در میان مخالفان فرستادکه آنان را بسوی حق دعوت نماید ولی او را بقتل رسانیدند و با این عمل آتش جنگ شعله ور شد. مردم بصره گرداگرد شتر عایشه برای حفظ و حراست آن می جنگیدند و خون گروه بسیاری ریخته شد و حضرت امیر محمدبن ابی بکر و مالک اشتر و جمعی دیگر را فرمود که آن شتر را پی کنند و آنان پس از حملات پی درپی خود را بشتر رساندند و مالک اشتر دو پای جمل را پی کرد. در کشف الغمه آمده که در این روز 16790 کس از لشکر عایشه بقتل رسیدند و از لشکر امیرالمؤمنین 1070 کس شهید شدند، و در تاریخ گزیده آمده که در آن جنگ هشتهزار یا هفده هزار کس کشته شدند ازجمله هزار نفر از پیروان علی علیه السلام بودند. طلحه و زبیر نیز کشته شدند و جنگ با پیروزی علی علیه السلام پایان پذیرفت. رجوع به حبیب السیر چ قدیم جزو 4 از ج 1 ص 180، 181 و دایرةالمعارف فرید وجدی ج 3و تاریخ گزیده و کشف الغمه و منتهی الاَّمال قمی شود.

جمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) ابراهیم بن زین الدین نخجوانی دمشقی . از دانشمندان قرن یازدهم هجری است . وی در فقه و طب و علوم دیگر مهارت داشته و ریاست جمهور اطباء و نیابت محکمه ٔ دمشق به وی رسیده است . میان او و قاضی محمدبن حسین بن عین الملک مشهور به قاق منافسات و معارضاتی بوده است . وی بسال 1058 هَ . ق . در دمشق درگذشت و در گورستان فرادیس بخاک سپرده شد. (اعیان الشعیه ج 5 ص 701 ونامه ٔ دانشوران ج 3 ص 125 و ریحانة الادب ج 1 ص 280).


جمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) حسین بن عبدالسلام شاعر، از محدثان است . وی روایتی از شافعی دارد. (ریحانة الادب ).


جمل . [ ج َ م َ ] (ع اِ) شتر نر و بندرت بر شتر ماده اطلاق شود، و گویند: شربت لبن جملی . یا شتر نر هفت ساله یا پنج ساله یا نه ساله یا شش ساله . ج ، اجمال ، جُمْل ، جِمال ، جمالة، جمالات ، جمائل ، اجامل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در کینه به وی مثل زنند و گویند: هو احقد من جمل . || خرمابن . || ماهیی است که طول آن سی ذراع است و آنرا جمل البحر گویند (منتهی الارب ) و دارای خرطوم است . (اقرب الموارد). || طناب کشتی ، و بهمین معنی است آیه ٔ شریفه ٔ: لایدخلون الجنة حتی یلج الجمل فی سم الخیاط . (از اقرب الموارد). در مثل گویند: اتخذ اللیل جملاً؛ یعنی شب زنده داشت به رفتن یا عبادت کردن و مانند آن . (منتهی الارب ). تمام شب را سیر کرد. (از اقرب الموارد).
- مسک الجمل ؛ نام گنجینه ٔ ابوالحقیق یهودی است . (منتهی الارب ).


جمل . [ ج َ م َ ](اِخ ) سلیمان بن عمربن منصور شافعی ازهری . از بزرگان عرفا و صوفیه است . وی در قاهره فقه و حدیث و اصول خلوتیه را فراگرفت و بتدریس تفسیر و فقه و حدیث پرداخت و بسال 1204 هَ . ق . در قاهره درگذشت . او راست : 1 - الفتوحات الاحمدیة علی الهمزیة، در شرح قصیده ٔ همزیةبوصیری . 2 - الفتوحات الالهیة بتوضیح تفسیر الجلالین بالدقایق الخفیة. 3 - فتوحات الوهاب بتوضیح شرح منهج الطلاب ، این هر سه کتاب در قاهره چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ستون 810) (از ریحانة الادب ج 1 ص 280).


جمل . [ ج َم َ ] (اِخ ) بئر جمل ، در مدینه است . (منتهی الارب ).


جمل . [ ج ُ ] (ع اِ) رسن سطبر کشتی . (منتهی الارب ). رجوع به جُمَّل شود. || ج ِ جُمَل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جمل شود.


جمل . [ ج ُ م َ ] (ع اِ) ج ِ جُمْلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جملة شود. || گروه مردم . (منتهی الارب ). || طناب کشتی . (اقرب الموارد). رسن سطبر کشتی . (منتهی الارب ). || لغتی است در جُمَّل . (اقرب الموارد). رجوع به جُمَّل شود.


جمل . [ ج َ ] (ع مص ) گرد آوردن . || گداختن پیه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) شتر نر. (منتهی الارب ). رجوع به جَمَل شود.


جمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی است که در ماه جمادی الاخری سال سی وشش هجری میان عایشه و اتباع وی باامیرالمؤمنین علی علیه السلام اتفاق افتاد و چون عایشه بر شتری بنام عسکر سوار بود این وقعه بنام وقعه ٔ جمل خوانده شد. خلاصه ٔ آن اینکه طلحه و زبیر نخست در مدینه با امیرالمؤمنین علی (ع ) بیعت کردند ولی چیزی نگذشت که بیعت خود را شکستند و بسوی مکه رهسپار شدند و با عایشه زوجه ٔ رسول خدا (ص ) ملاقات کردند و با همدستی یکدیگر مردم را بخون خواهی عثمان فراخواندند و با سپاهی در حدود سه هزار تن بسوی بصره حرکت کردند. از آنطرف چون علی علیه السلام از ماجرا آگاه گشت تجهیز قوا فرمود و آنگاه خود بمیان هر دو صف لشکر آمد و زبان بنصیحت عایشه و طلحه و زبیر گشاد و عایشه را بر بیرون آمدن از حریم حرم و طلحه و زبیر را بر شکستن بیعت ملامت فرمود و چون دید که صلح امکان پذیر نیست یکی از مسلمانان را با مصحف مجید در میان مخالفان فرستادکه آنان را بسوی حق دعوت نماید ولی او را بقتل رسانیدند و با این عمل آتش جنگ شعله ور شد. مردم بصره گرداگرد شتر عایشه برای حفظ و حراست آن می جنگیدند و خون گروه بسیاری ریخته شد و حضرت امیر محمدبن ابی بکر و مالک اشتر و جمعی دیگر را فرمود که آن شتر را پی کنند و آنان پس از حملات پی درپی خود را بشتر رساندند و مالک اشتر دو پای جمل را پی کرد. در کشف الغمه آمده که در این روز 16790 کس از لشکر عایشه بقتل رسیدند و از لشکر امیرالمؤمنین 1070 کس شهید شدند، و در تاریخ گزیده آمده که در آن جنگ هشتهزار یا هفده هزار کس کشته شدند ازجمله هزار نفر از پیروان علی علیه السلام بودند. طلحه و زبیر نیز کشته شدند و جنگ با پیروزی علی علیه السلام پایان پذیرفت . رجوع به حبیب السیر چ قدیم جزو 4 از ج 1 ص 180، 181 و دایرةالمعارف فرید وجدی ج 3و تاریخ گزیده و کشف الغمه و منتهی الاَّمال قمی شود.


جمل . [ ج َ م َ ] (اِخ ) ابن سعد عشیره . پدر قبیله ایست از مذحج . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

شتر نر.
۱. (ادبی ) =جمله
۲. [قدیمی] چیزی که به اختصار بیان می شود.
ریسمان ستبر کشتی.
=ابجد =حساب * حساب جُمَّل

شتر نر.


۱. (ادبی) =جمله
۲. [قدیمی] چیزی که به‌اختصار بیان می‌شود.


ریسمان ستبر کشتی.


=ابجد =حساب ⟨ حساب جُمَّل


دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] جمل یک کلمه عربی است به معنای شتر نر است چنانچه عرب شتر ماده را ناقه می گوید. جمع جمل جماله است. در قرآن آمده:«لاتفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط» (اعراف/39) : گشاده نمی شود برای سرکشان و تکذیب کنندگان درهای آسمان و به بهشت در نمی آیند مگر آنکه شتر در سوراخ سوزن بگنجد. یعنی اینکه همانگونه که گنجیدن شتر در سوراخ سوزن محال است همچنین گذشتن سرکشان در درهای آسمان.
در جای دیگر آمده: «کانه جمالة صفر» (مرسلات/33) شراره را که از دوزخ بر می جهد در بزرگی و رنگ تشبیه به شتر سرخ موی کرده است.

گویش مازنی

/joml/

واژه نامه بختیاریکا

( جُمَل * ) در ساخته شده از شاخه های درختان

جدول کلمات

شتر

پیشنهاد کاربران

در بیرجند به بزغاله دو قلو جمل گفته میشود
کلا به دو قلوها جمل گفته میشود

جُمل: [ اصطلاح چوپانی ]دوقلو.

واژه ی جمل عربی ( نوعی شتر ) در انگلیسی بهCamel : تغییریافته است . در آلمانی Kamel ، ایتالیایی Cammello ، لاتین camelus

در لهجه کرمانی، به معنای دوقلو است.
جُمُلْ: دوقلو


کلمات دیگر: