[ویکی فقه] نفس انسانی متشکل از قوای متعدد نباتی، حیوانی و انسانی است. در این میان قوه ای در انسان وجود دارد که در بقیه موجوداتی که دارای نفس هستند موجود نمی باشد. همین مرتبه از نفس هم هست که باعث شده تا ادله تجرد تام نفس جای مطرح شدن پیدا کنند. این قوه، قوه عاقله است.
قوه عاقله تنها قوه ای است که در میان نفوس موجودات مختص به نفس آدمی است و تنها آدمی است که از آن بهره می برد. البته نکته مهم و اختلاف بر انگیزی که در این میان در اقوال فلاسفه به خاطر این قوه عاقله رخ داده است، اختلافی است که در این میان بین دو مکتب بزرگ فلسفی وجود دارد. مشاء قائل است نفس ناطقه همان قوه عاقله است اما صدر المتالهین قائل است که قوه عاقله تنها، مرتبه ای از مراتب نفس است که مجرد صرف است و از بدن و اوصاف بدن عاری است که البته مرتبه عالیه نفس است. نزد صدرا و اهل شهود، نفس، قوه عاقله ای که مباین ابدان باشد و از اجرام عاری باشد نیست. بلکه نفس ناطقه مراتبی دارد که این قوه عاقله یکی از آن مراتب و البته از عالی ترین مراتب نفس است. این قوه، قوه ای است که بالاتر از همه قوای دیگر است. همین قوه عاقله دو جهت مختلف در آن وجود دارد، که باعث تمایز افعال او شده است. مرتبه عالمه ( عقل نظری ) و مرتبه عامله ( عقل عملی ) هر دو از مراتب عاقله اند. در حقیقت به حالت نفس انسانی از این لحاظ که اشیاء را ادراک می کند، عاقله می گویند.
ادله تجرد تام نفس ناطقه
ادله فراوانی بر تجرد تام نفس ناطقه ارائه گردیده است که یکسری از این ادله اشاره به تجرد این مرتبه از نفس دارند. از جمله این ادله می توان به این مورد اشاره کرد: قوه عاقله قدرت بر افعال غیر متناهیه دارد. حاصل این خصوصیت اینست که نفس ناطقه ای که قدرت بر افعال نامتناهی دارد، یعنی قدرت بر ادراک معقولات غیر متناهی هم دارد. مثلا نفس قدرت بر ادراک اعدادی دارد که مراتب این اعداد نهایتی ندارد. این اعداد یکی از مدرکات نامتناهی قوه عاقله اند. از طرف دیگر در فلسفه ثابت شده است که هیچ یک از قوای جسمانی قدرت بر افعال غیر متناهی ندارند، پس قوه عاقله ای که قدرت بر افعال غیر متناهی دارد اصلا جسمانی نیست. یعنی همان مرتبه مجرد از ماده نفس است که مجرد تام عقلی است.
← ویژگی های قوای جسمانی
بنابراین اینگونه باید گفت که نفس انسان یک سری از مراتب را طی می کند که در انتهای این مراتب در این دنیا مرتبه قوه عاقله قرار دارد، این مراتب بر این قرار اند: تا هنگامی که در رحم و در مرتبه جنینی است درجه اش بنابر در نظر گرفتن مراتب نفس، درجه نفوس نباتی ست که این مرتبه بعد از گذشتن از مرحله طبیعت و درجات قوای جمادی است. پس این مرتبه که مرتبه جنین باشد بالفعل نبات و بالقوه حیوان است زیرا هیچ گونه حس و حرکتی (ارادی) ندارد. البته فرقی هم میان این مرتبه از نفس که نباتی است با نباتات وجود دارد؛ این فرق در این است که جنین در این مرتبه نباتی، بالقوه حیوان است، یعنی آنچه این مرتبه را از سایر نباتات متمایز می کند، همین حیوان بالقوه بودن آن است که آن را نوع خاصی مباین با انواع نباتات می گرداند. یعنی این مرتبه از وجود انسان توانایی اینکه تبدیل به نفس حیوانی بشود را داراست، اما نباتات دیگر چنین توانایی را ندارند. - هنگامی که طفل از شکم مادرش خارج می شود به درجه نفوس حیوانی می رسد. تا زمانی که به بلوغ صوری برسد که در این هنگام حیوان بشری بالفعل و انسان نفسانی بالقوه است. سپس در این مرحله است که نفسش می تواند اشیاء را با فکر و روئیت درک کند یعنی از عقل عملی استفاده نماید. و همین طور تا جایی که به واسطه استحکام ملکات و اخلاق باطنی به رشد باطنی و بلوغ معنوی برسد که این مرتبه در حدود سن چهل سالگی برای انسان حاصل می گردد. نهایتا در این مرتبه است که انسان، بالفعل انسان نفسانی می شود. و دوباره در ابتدای مرحله بعد انسان ملکی یا شیطانی بالقوه می گردد. پس آنچنان که بنابر نظر حکمت متعالیه تبیین شد، انسان از ابتدای پیدایش نمی تواند دارای قوه عاقله باشد. بلکه این مرتبه بعد از گذشتن از مراحلی برای انسان ممکن است. این کلام همان طور که گفتیم بر خلاف کلام مشاء است که می گویند همان نفس ناطقه است که حادث می شود ولی بعد از گذشت دورانی این کمالات در او ظهور پیدا می کنند. به تعبیری مشاء به این قائل اند که گرچه نفس ناطقه به محض پیدایش به بدن تعلق می گیرد و حس هم به آن افاضه می گردد، اما این ناطقه که غیر مادی است، عاقله نیست بلکه مانند کسی که مست یا بیهوش است می ماند. سپس بعد از گذشت دورانی که با اموری که از خارج به او می رسد کامل می گردد، افعال عاقله او ظهور پیدا می کند. و نکته در جای خود ثابت است که نفس حادث شده نفس ناطقه انسانی است که موجودی مجرد و غیر جسمانی ست. نه موجودی در حد نبات یا حتی نفس حیوانی.
ارتباط نفس با بدن
...
قوه عاقله تنها قوه ای است که در میان نفوس موجودات مختص به نفس آدمی است و تنها آدمی است که از آن بهره می برد. البته نکته مهم و اختلاف بر انگیزی که در این میان در اقوال فلاسفه به خاطر این قوه عاقله رخ داده است، اختلافی است که در این میان بین دو مکتب بزرگ فلسفی وجود دارد. مشاء قائل است نفس ناطقه همان قوه عاقله است اما صدر المتالهین قائل است که قوه عاقله تنها، مرتبه ای از مراتب نفس است که مجرد صرف است و از بدن و اوصاف بدن عاری است که البته مرتبه عالیه نفس است. نزد صدرا و اهل شهود، نفس، قوه عاقله ای که مباین ابدان باشد و از اجرام عاری باشد نیست. بلکه نفس ناطقه مراتبی دارد که این قوه عاقله یکی از آن مراتب و البته از عالی ترین مراتب نفس است. این قوه، قوه ای است که بالاتر از همه قوای دیگر است. همین قوه عاقله دو جهت مختلف در آن وجود دارد، که باعث تمایز افعال او شده است. مرتبه عالمه ( عقل نظری ) و مرتبه عامله ( عقل عملی ) هر دو از مراتب عاقله اند. در حقیقت به حالت نفس انسانی از این لحاظ که اشیاء را ادراک می کند، عاقله می گویند.
ادله تجرد تام نفس ناطقه
ادله فراوانی بر تجرد تام نفس ناطقه ارائه گردیده است که یکسری از این ادله اشاره به تجرد این مرتبه از نفس دارند. از جمله این ادله می توان به این مورد اشاره کرد: قوه عاقله قدرت بر افعال غیر متناهیه دارد. حاصل این خصوصیت اینست که نفس ناطقه ای که قدرت بر افعال نامتناهی دارد، یعنی قدرت بر ادراک معقولات غیر متناهی هم دارد. مثلا نفس قدرت بر ادراک اعدادی دارد که مراتب این اعداد نهایتی ندارد. این اعداد یکی از مدرکات نامتناهی قوه عاقله اند. از طرف دیگر در فلسفه ثابت شده است که هیچ یک از قوای جسمانی قدرت بر افعال غیر متناهی ندارند، پس قوه عاقله ای که قدرت بر افعال غیر متناهی دارد اصلا جسمانی نیست. یعنی همان مرتبه مجرد از ماده نفس است که مجرد تام عقلی است.
← ویژگی های قوای جسمانی
بنابراین اینگونه باید گفت که نفس انسان یک سری از مراتب را طی می کند که در انتهای این مراتب در این دنیا مرتبه قوه عاقله قرار دارد، این مراتب بر این قرار اند: تا هنگامی که در رحم و در مرتبه جنینی است درجه اش بنابر در نظر گرفتن مراتب نفس، درجه نفوس نباتی ست که این مرتبه بعد از گذشتن از مرحله طبیعت و درجات قوای جمادی است. پس این مرتبه که مرتبه جنین باشد بالفعل نبات و بالقوه حیوان است زیرا هیچ گونه حس و حرکتی (ارادی) ندارد. البته فرقی هم میان این مرتبه از نفس که نباتی است با نباتات وجود دارد؛ این فرق در این است که جنین در این مرتبه نباتی، بالقوه حیوان است، یعنی آنچه این مرتبه را از سایر نباتات متمایز می کند، همین حیوان بالقوه بودن آن است که آن را نوع خاصی مباین با انواع نباتات می گرداند. یعنی این مرتبه از وجود انسان توانایی اینکه تبدیل به نفس حیوانی بشود را داراست، اما نباتات دیگر چنین توانایی را ندارند. - هنگامی که طفل از شکم مادرش خارج می شود به درجه نفوس حیوانی می رسد. تا زمانی که به بلوغ صوری برسد که در این هنگام حیوان بشری بالفعل و انسان نفسانی بالقوه است. سپس در این مرحله است که نفسش می تواند اشیاء را با فکر و روئیت درک کند یعنی از عقل عملی استفاده نماید. و همین طور تا جایی که به واسطه استحکام ملکات و اخلاق باطنی به رشد باطنی و بلوغ معنوی برسد که این مرتبه در حدود سن چهل سالگی برای انسان حاصل می گردد. نهایتا در این مرتبه است که انسان، بالفعل انسان نفسانی می شود. و دوباره در ابتدای مرحله بعد انسان ملکی یا شیطانی بالقوه می گردد. پس آنچنان که بنابر نظر حکمت متعالیه تبیین شد، انسان از ابتدای پیدایش نمی تواند دارای قوه عاقله باشد. بلکه این مرتبه بعد از گذشتن از مراحلی برای انسان ممکن است. این کلام همان طور که گفتیم بر خلاف کلام مشاء است که می گویند همان نفس ناطقه است که حادث می شود ولی بعد از گذشت دورانی این کمالات در او ظهور پیدا می کنند. به تعبیری مشاء به این قائل اند که گرچه نفس ناطقه به محض پیدایش به بدن تعلق می گیرد و حس هم به آن افاضه می گردد، اما این ناطقه که غیر مادی است، عاقله نیست بلکه مانند کسی که مست یا بیهوش است می ماند. سپس بعد از گذشت دورانی که با اموری که از خارج به او می رسد کامل می گردد، افعال عاقله او ظهور پیدا می کند. و نکته در جای خود ثابت است که نفس حادث شده نفس ناطقه انسانی است که موجودی مجرد و غیر جسمانی ست. نه موجودی در حد نبات یا حتی نفس حیوانی.
ارتباط نفس با بدن
...
wikifeqh: قوه_عاقله