کلمه جو
صفحه اصلی

خاوران


مترادف خاوران : مشرق، مشرق زمین، مشرق و مغرب

متضاد خاوران : باختران

مترادف و متضاد

۱. مشرق، مشرقزمین
۲. شرق
۳. مشرق و مغرب ≠ باختران


فرهنگ فارسی

ولایتی بود در مرز شمالی خراسان کنونی . شهرها و آبادیهای مهم آن عبارت بودند از : رونه میهنه نسا ابیورد و دره گز .
خاور، مشرق، قسمتی ازشمال خراسان
( اسم ) ۱ - مغرب . ۲ - مشرق . ۳ - گوشه ای در دستگاه ماهور .
نام قریه ایست از قرائ خلاط و منسوب به آن خاورانی است .

فرهنگ معین

(وَ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - مغرب . ۲ - مشرق .

لغت نامه دهخدا

خاوران . [ وَ ] (اِ) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است . (از دیوان جاهد).


خاوران . [ وَ ] (اِ)مشرق . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ). خاور :
هم از خاوران تا در باختر
ز کوه و بیابان و از خشک و تر.

فردوسی .


بخفت و چو خورشید از خاوران
برآمد بسان رخ دلبران .

فردوسی .


ذره ای کز عراق برخیزد
رشک خورشید خاوران باشد.

سلمان ساوجی .


|| مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع).

خاوران . [ وَ ] (اِخ ) خابران . نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: «در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیه ٔ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا «ابیورد» و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است . حمداﷲ مستوفی گوید: «شهری کوچک است و در او میوه فراوان » و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله ٔ شش فرسخی ابیوردواقع است . این رباط را عبداﷲبن طاهر در قرن سوم هَ . ق . بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت «ابیورد» یا «خاوران » را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است : ازجه ، باذان و خروالجبل و شوکان . مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است . حمداﷲمستوفی در قرن هشتم گوید: «در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند :
بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران
تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری
خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران
مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری
صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید
شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری .
خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ). و رجوع شود به نزهةالقلوب چ لیدن مقاله ٔ 3 ص 157 :
چنان کارگاه سمرقند شد
زمین از در بلخ تا خاوران .

منوچهری .


بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز
کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی .

ناصرخسرو.


سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست
کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست .

ابوسعید ابوالخیر.


شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف
هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری .

انوری .


با کو بدعای خیرش امروز
ماند بسطام خاوران را.

خاقانی .


تو خسرو خاوری در امرت
تعظیم بخاوران ببینم .

خاقانی .


موصل ببقای آن نکونام
فرمانده ٔ خاوران بسطام .

تحفة العراقین (از شرفنامه ٔ منیری ).


شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد
از قیروان سپه بکشد تا بخاوران .

سعدی .


دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده .

سلمان ساوجی .



خاوران . [ وُ ] (اِخ ) نام قریه ای است از قراء خلاط و منسوب به آن خاورانی است . (از معجم البلدان یاقوت حموی ).


خاوران. [ وَ ] ( اِ )مشرق. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). خاور :
هم از خاوران تا در باختر
ز کوه و بیابان و از خشک و تر.
فردوسی.
بخفت و چو خورشید از خاوران
برآمد بسان رخ دلبران.
فردوسی.
ذره ای کز عراق برخیزد
رشک خورشید خاوران باشد.
سلمان ساوجی.
|| مغرب را نیز گویند. ( از برهان قاطع ).

خاوران. [ وَ ] ( اِ ) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. ( از دیوان جاهد ).

خاوران. [ وَ ] ( اِخ ) خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: «در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیه بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا «ابیورد» و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمداﷲ مستوفی گوید: «شهری کوچک است و در او میوه فراوان » و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبداﷲبن طاهر در قرن سوم هَ. ق. بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت «ابیورد» یا «خاوران » را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است : ازجه ، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمداﷲمستوفی در قرن هشتم گوید: «در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند :
بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران
تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری
خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران
مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری
صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید
شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری.
خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. ( از سرزمینهای خلافت شرقی ). و رجوع شود به نزهةالقلوب چ لیدن مقاله 3 ص 157 :
چنان کارگاه سمرقند شد
زمین از در بلخ تا خاوران.
منوچهری.
بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز
کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی.
ناصرخسرو.
سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست
کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست
کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست.

فرهنگ عمید

۱. خاور، مشرق: هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر (فردوسی: ۴/۳۲۷ ).
۲. (موسیقی ) گوشه ای در دستگاه ماهور.

دانشنامه عمومی

خاوران شهری است در استان فارس.
خاوران محله و خیابانی است در تهران.
خاوران نام یکی از شهرک های شهر تبریز در استان آذربایجان شرقی است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خاوَران (خابَران) ناحیه ای در ایالت خراسان قدیم بود.
این ناحیه بین نَسا، ابیورد و سرخس قرار داشته و محدوده آن با شمال شرقی ایران (استان خراسان رضوی ) و جنوب ترکمنستان کنونی در شمال رشته کوه اللّه اکبر و هزار مسجد منطبق است. رود تجن مهمترین رود این ناحیه به شمار میرود (اطلس جامع جهان تایمز، نقشه۳۲). این ناحیه را دشت خاوران، زمین خاوران، خاواران یا خابران نیز نامیدهاند. دژ طبیعی کلات و درهگز را نیز جزو خاوران به شمار آورده اند
← واژه خاوران درمنابع ادبی قدیم
(۱) ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ ۲۰۰۱.(۲) اسماعیل بن علی، ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس ۱۸۴۰.(۳) اعتمادالسلطنه.(۴) محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرسرضوی، تهران ۱۳۶۴ش.(۵) واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، تهران ۱۳۵۸ش.(۶) اسماعیل بغدادی، ایضاحالمکنون، در حاجی خلیفه، ج۴.(۷) جوینی.(۸) ابوالقاسمبن احمد جیهانی، اشکال العالم، ترجمه علیبن عبدالسلام کاتب، چاپ فیروز منصوری،) مشهد (۱۳۶۸ش.(۹) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، زبدة التواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران ۱۳۸۰ش.(۱۰) حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب.(۱۱) بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران ۱۳۷۸ش.(۱۲) دولتشاه سمرقندی، تذکرةالشعراء، چاپ فاطمه علاقه، تهران ۱۳۸۵ش.(۱۳) علی اکبر دهخدا.(۱۴) رشیدالدین فضلاللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانی: داستان غازانخان، چاپ کارلیان، لندن ۱۳۵۸/۱۹۴۰.(۱۵) حسین رئیس السادات، «تاریخ شهرهای خراسان: دشت خاوران»، فصلنامه تحقیقات جغرافیائی، سال۳، ش ۱ (تابستان ۱۳۶۷).(۱۶) محمدبن محمد زَبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علیشیری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.(۱۷) سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، منسوب به ابوسعید ابوالخیر، چاپ سعید نفیسی، تهران: کتابخانه سنائی، ۱۳۶۹ش.(۱۸) سمعانی، الانساب.(۱۹) محمدپادشاه بن غلام محیی الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.(۲۰) حسین شهیدی، چهارسو و نگرشی کوتاه بر تاریخ و جغرافیای تاریخی، تهران ۱۳۶۵ش.(۲۱) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستانالسیاحه، یا، سیاحتنامه، چاپ سنگی تهران ۱۳۱۵، چاپ افست .(۲۲) ابوالفضل قاسمی، خاوران: گوهر ناشناخته ایران، مشتمل بر تاریخ و جغرافیای در گز و کلات، تهران.(۲۳) قدامةبن جعفر، کتاب الخراج، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۸۹، چاپ افست ۱۹۶۷.(۲۴) زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد، چاپ فردیناند ووستفلد، گوتینگن ۱۸۴۸، چاپ افست ویسبادن ۱۹۶۷.(۲۵) ابراهیم قوام فاروقی، شرفنامه منیری، یا، فرهنگ ابراهیمی، چاپ حکیمه دبیران، تهران ۱۳۸۵ـ ۱۳۸۶ش.(۲۶) مقدسی.(۲۷) احمدبن قوص منوچهری، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۴۷ش.(۲۸) ناصر خسرو، دیوان، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران ۱۳۵۷ش.(۲۹) نقشه کامل ایران امروز، مقیاس ۰۰۰، ۶۰۰، ۱:۱، تهران: گیتاشناسی، ۱۳۸۶ش.(۳۰) یاقوت حموی.(۳۱)Guy Le Strange, The lands of the Eastern caliphate, Cambridge ۱۹۳۰.(۳۲) The Times Comprehensive atlas of the world, London: Times Books, ۲۰۰۵.

پیشنهاد کاربران

محل درخشش خورشید

مشرق محل درخشش خورشید
مهر خاوران:خورشید درخشان که از شرق طلوع کند

خاوران
واژه نامه

خاوران ریشش کجایی میشه آیا راسته افغانستانی هم هستن ؟

مغرب و مشرق


کلمات دیگر: