کلمه جو
صفحه اصلی

حرس


مترادف حرس : پاسبانان، نگهبانان، حارسان، پاسبان، نگهبان

مترادف و متضاد

۱. پاسبانان، نگهبانان، حارسان
۲. پاسبان، نگهبان


فرهنگ فارسی

نگهبانان، جمع حارس
(مصدر ) پاسبانی کردن نگاهبانی کردن .
یکی از آبهای بنی عقیل و بقولی حل است در شعر زهیر

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (مص م . ) نگاهبانی کردن .
(حَ رِ ) (اِفا. ص . ) پاسبان ، نگاهبان .

(حَ) [ ع . ] (مص م .) نگاهبانی کردن .


(حَ رِ) (اِفا. ص .) پاسبان ، نگاهبان .


لغت نامه دهخدا

حرس . [ ح َ ] (ع اِ) روزگار. دهر. (منتهی الارب ). زمانه . زمانه ٔ دراز. ج ، اَحْرُس . اَحراس . (مهذب الاسماء) :
هر دو را ضم کن و خطی بفرست
تا برآسایم از گرانی حرس .

سوزنی .



حرس. [ ح َ ] ( ع مص ) حِراست. حَرْز. نگاهداری. محافظه. نگهبانی کردن.( غیاث ) : دیگر که خود رفتی [ یعنی یعقوب بن لیث ] بیشتر به جاسوسی و حرس داشتن اندر سفرها. ( تاریخ سیستان ). || دزدیدن. ( منتهی الارب ).

حرس. [ ح َ ] ( ع اِ ) روزگار. دهر. ( منتهی الارب ). زمانه. زمانه دراز. ج ، اَحْرُس. اَحراس. ( مهذب الاسماء ) :
هر دو را ضم کن و خطی بفرست
تا برآسایم از گرانی حرس.
سوزنی.

حرس. [ ح َ رَ ] ( ع مص ) دیر زیستن. ( منتهی الارب ).

حرس. [ ح َ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ حارس. ج ِ حَرَسی. نگاهبانان درگاه سلطان. ( منتهی الارب ). رقیبان. پاسبانان. || در فارسی بجای مفرد نیز بکار رفته است. پاسبان. رقیب :
هر زمانش از رشک و غیرت پیش و پس
صدهزاران پاسبان است و حرس.
مولوی.
رفت در سگ ز آدمی حرص و هوس
تا شبان شد یا شکاری یا حرس.
مولوی.
ای دل بی خواب ما زآن ایمنیم
چون حرس بر بام چوبک میزنیم.
مولوی.
|| توسعاً، محبس. زندان. سجن. دوستاق : فرمان بیرون آمد [ از خواجه احمد ]که ایشان را [ حصیری و پسرش را ] به حرس باید برد وخلیفت شهر هر دو را به حرس برد و بازداشت. ( تاریخ بیهقی ص 160 ). پس بیرون آوردند و به حرس بردند [ حسنک را ]. ( تاریخ بیهقی ص 180 ). ایشان را نباید زد لکن به حرس فرستاده آمده است. ( تاریخ بیهقی ). کار قرار گرفت و سیصد هزار دینار خط از حصیری بستدند و ایشان رابه حرس بردند. ( تاریخ بیهقی ص 164 ). حصیری و پسرش رانزدند و سیصد هزار دینار خطی بستدند و به حرس بازداشتند. ( تاریخ بیهقی ص 160 ). لکن ایشان را به حرس فرستاده آمده است تا لختی بیدار شوند. ( تاریخ بیهقی ص 167 ). خواجه نیز به خانه باز شد و فرمود تا دو مرکب خاص بدر حرس بردند و پدر و پسر را برنشاندند و بعزیزی نزدیک خواجه آوردند. ( تاریخ بیهقی ص 167 ). فرمود تا ایشان را به حرس بردند و بازداشتند. ( تاریخ بیهقی ص 693 ). امیر فرمود که این مفسدان ملعون را که چندان فسادکرده بودند و خونها ریخته بناحق ، به حرس بازداشتند با مفسدان دیگر که یارانشان بودند. ( تاریخ بیهقی ص 574 ). || این کلمه اگر در آن تصحیفی راه نیافته باشد در بیت ذیل از قصیده معروف رودکی بمدح میرابوجعفربن بانویه آمده است ، و ظاهراً به معنی خَمّار و نَبّاذ و افکننده شراب است :

حرس . [ ح َ ] (ع مص ) حِراست . حَرْز. نگاهداری . محافظه . نگهبانی کردن .(غیاث ) : دیگر که خود رفتی [ یعنی یعقوب بن لیث ] بیشتر به جاسوسی و حرس داشتن اندر سفرها. (تاریخ سیستان ). || دزدیدن . (منتهی الارب ).


حرس . [ ح َ رَ ] (اِخ ) نام قریه ای است در جانب شرقی مصر. (سمعانی ). و بعضی گفته اند نام محله ای است به مصر. (معجم البلدان ).


حرس . [ ح َ رَ ] (ع مص ) دیر زیستن . (منتهی الارب ).


حرس . [ ح ُ ] (اِخ ) نام دو کوه است به بلاد بنوعامربن صعصعة و مجموع آن دو را حرسان گویند. (منتهی الارب ).


حرس . [ ح َ ] (اِخ ) یکی از آبهای بنی عقیل و بقولی به معنی حل است در شعر زهیر.


حرس . [ ح َ رَ ] (ع اِ) ج ِ حارس . ج ِ حَرَسی . نگاهبانان درگاه سلطان . (منتهی الارب ). رقیبان . پاسبانان . || در فارسی بجای مفرد نیز بکار رفته است . پاسبان . رقیب :
هر زمانش از رشک و غیرت پیش و پس
صدهزاران پاسبان است و حرس .

مولوی .


رفت در سگ ز آدمی حرص و هوس
تا شبان شد یا شکاری یا حرس .

مولوی .


ای دل بی خواب ما زآن ایمنیم
چون حرس بر بام چوبک میزنیم .

مولوی .


|| توسعاً، محبس . زندان . سجن . دوستاق : فرمان بیرون آمد [ از خواجه احمد ]که ایشان را [ حصیری و پسرش را ] به حرس باید برد وخلیفت شهر هر دو را به حرس برد و بازداشت . (تاریخ بیهقی ص 160). پس بیرون آوردند و به حرس بردند [ حسنک را ] . (تاریخ بیهقی ص 180). ایشان را نباید زد لکن به حرس فرستاده آمده است . (تاریخ بیهقی ). کار قرار گرفت و سیصد هزار دینار خط از حصیری بستدند و ایشان رابه حرس بردند. (تاریخ بیهقی ص 164). حصیری و پسرش رانزدند و سیصد هزار دینار خطی بستدند و به حرس بازداشتند. (تاریخ بیهقی ص 160). لکن ایشان را به حرس فرستاده آمده است تا لختی بیدار شوند. (تاریخ بیهقی ص 167). خواجه نیز به خانه باز شد و فرمود تا دو مرکب خاص بدر حرس بردند و پدر و پسر را برنشاندند و بعزیزی نزدیک خواجه آوردند. (تاریخ بیهقی ص 167). فرمود تا ایشان را به حرس بردند و بازداشتند. (تاریخ بیهقی ص 693). امیر فرمود که این مفسدان ملعون را که چندان فسادکرده بودند و خونها ریخته بناحق ، به حرس بازداشتند با مفسدان دیگر که یارانشان بودند. (تاریخ بیهقی ص 574). || این کلمه اگر در آن تصحیفی راه نیافته باشد در بیت ذیل از قصیده ٔ معروف رودکی بمدح میرابوجعفربن بانویه آمده است ، و ظاهراً به معنی خَمّار و نَبّاذ و افکننده ٔ شراب است :
مرد حرس کفکهاش پاک بگیرد
تا بشود تیرگیش و گردد رخشان .

رودکی .



حرس . [ ح ُرْ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حارس . (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

دهر#NAME?


حارس#NAME?


= دهر
= حارس

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حَرْسْ به معنی نگاهبانان درگاه سلطان، رقیبان و پاسبانان به کار رفته است.
حَرْس بر وزن فَعْل اسم جمع یا جمع است. مفرد آن حرسی و حارس است این کلمه در لغت به معنی نگاهبانان درگاه سلطان، رقیبان و پاسبانان به کار رفته است.
کلمه حرس در قرآن
این واژه فقط یک بار در قرآن استعمال شده است.در قرآن کریم از قول جنیان چنین آمده است:«وَ انَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَ شُهُباً» ما به آسمان رسیدیم و آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهابها یافتیم
موارد استعمال حرس در روایات
در بسیاری از روایات اسلامی ماده «حرس» با مشتقات مختلف آن مورد استفاده قرار گرفته است که به نمونه ای از آن اشاره می کنیم.«وَ فی قَوْلِهِ تَعالی : وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. رُوِیَ انَّ النَّبِیَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَمَّا نُزِلَتْ هذِهِ الْایَةُ قالَ لِحُرَّاسٍ مِنْ اصْحابِهِ یَحْرُسُونَهُ؛ (سَعَدُ وَ حُذَیْفَهُ): الْحِقُوا بِمُلاحِقُکُمْ فَانَّ اللَّهَ تَعالی عَصَمَنی مِنَ النَّاسِ» روایت شده است، زمانی که آیه ۶۷ سوره مائده بر پیامر اکرم (صلی الله علیه وآله) نازل شد، خطاب به محافظان خود (سعد و حذیفه) فرمود: به گروه خود بپیوندید، چرا که خداوند تبارک و تعالی مرا از گزند مردم، حفظ می کند.
حرس در کلام پیامبر اکرم
...

[ویکی الکتاب] معنی حَرْثَ: زراعت
تکرار در قرآن: ۱(بار)
«حَرَس» (بر وزن قفس) جمع «حارس» به معنای نگاهبان، و بعضی آن را اسم جمع دانسته اند.
(بر وزن فرس) نگهبانها، محافظها. مفرد آن حارس است این سخن از قول جنّ است که قبلاً می‏توانستند به آسمان بالا بروند، ولی از وقت ولادت یا بعثت حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله و سلم» از آن ممنوع شدند یعنی: ما آسمان را جستجو کردیم، دیدیم با نگهبانان و شهابها پر شده است .این کلمه فقط یک بار در قرآن هست.

جدول کلمات

نگهبانی, نگهبانان


کلمات دیگر: