کلمه جو
صفحه اصلی

کهربا


مترادف کهربا : آهن ربا، مغناطیس

فارسی به انگلیسی

amber

فارسی به عربی

کهرمان

فرهنگ اسم ها

اسم: کهربا (دختر) (فارسی) (طبیعت) (تلفظ: kahrobā) (فارسی: کهربا) (انگلیسی: kahroba)
معنی: نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جذب کنندگی دارد، ( = کاه ربا )، ( در علوم زمین ) صمغی سخت شده، فسیلی و معمولاً زرد رنگ از دسته ی هیدروکربن ها که انواع شفاف تا نیمه شفاف دارد، به سبب وجود الکتریسیته ی ساکن، کاه را جذب می کند و مصرف تزئینی دارد، نیز برای آن مصارف دارویی قائل بودند، ( به مجاز ) به رنگ کهربا، زرد، ( به مجاز ) دختر زیباروی

مترادف و متضاد

amber (اسم)
کهربا، کهربایی، عنبر، رنگ کهربایی

آهن‌ربا، مغناطیس


فرهنگ فارسی

کاهربا:صمغ برخی درختان ازنوع سرووکاج که درازمنه قدیمه تولیدومانندسنگ سفت وسخت شده وبرنگ های مختلف زردوسرخ وسفیداست
( صفت اسم ) ۱ - صمغ فسیل مترشح از درختان کاج عهد های قدیم در دوران سوم زمین شناسی ( دور. الیگوسن ) فراوان بوده است . امروز کهربا را در طبقات تشکیل شده در دوران سوم در نواحی دریای بالتیک جستجو میکنند . قشری از طبقات دوران سوم که این صمغ فسیل شده را ضمن فسیل قسمتهای دیگر این کاج فراوان در بر دارد بنام زمینهای آبی مینامند . کهربا ماد. صمغی زرد رنگ و شکننده و شفاف است و برخی انواع قرمز رنگ شفاف نیز دارد و بمقدار کن برنگ سفید کدر نیز یافت میشود . در داخل صمغ فسیل شده حشرات مختلف بصورت فسیل نیز فراوان دیده میشوند . کهربا در مواد قلیایی محلول و در آب غیر محلول است و در الکلی بسیار کم حل میشود . خاصیت کهربا آنست که اگر بپارچه ای پشمی مالش داده شود خاصیت الکتریسیته می یابد و ذرات کاه و خرده های کاغذ را جذب میکند ضمنا بوی معطری از آن استشمام میشود . در صنعت کهربا را جهت ساختن تسبیح و گردن بند و ابزار زینتی دیگر بکار میبرند حجر الکهربا بیجاده . ۲ - در برخی کتب صمغ مترشح از برخی درختان دیگر از قبیل درخت تبریزی ( حوررومی ) را بنام کهربا یاد کرده اند شاید بمناسبت خواص مشابهی که صمغ این گونه درختان با کهربا دارد . یا کهربای سیاه . شبق .
ربایند. که ( مخفف کاه ) ٠ که رباینده ٠ یا مخفف کاه رباست هر که با خود دارد از علت یرقان ایمن باشد ٠

فرهنگ معین

(کَ رُ ) (اِ. ) یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود.در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند.

لغت نامه دهخدا

کهربا. [ ک َ رُ ] (نف مرکب ) رباینده ٔ که (مخفف کاه ). که رباینده . || (اِ مرکب ) مخفف کاه رباست . هرکه با خود دارد از علت یرقان ایمن باشد. (برهان ) (آنندراج ).ماده ٔ سقزی مستحاث زردرنگی که در سواحل دریای بالتیک یافت می گردد و چون آن را مالش دهند اجسام سبک را جذب می کند و بدین جهت است که کهربا و کاهربا نامیده می شود. (ناظم الاطباء). از اقوال قدما ظاهر می گردد که کهربا و سندروس یک جنس باشند و سندروس مخصوص بلاد هندو کهربا مختص بلاد مغرب و شمال باشد و در ربودن کاه هر دو شریکند و سندروس به اندک حرارتی که از مالیدن او به هم رسد جذب کاه می کند و کهربا محتاج به مالیدن زیاد است و در سندروس سرخی غالب است و در کهربا زردی و صلابت و در حین سوختن بوی شاخ سوخته از آن ظاهر گردد. و بهترین کهربا آن است که در ساحل بحر مغرب و از مزارع مغرب به هم رسد. (از اختیارات بدیعی ). رطوبتی است که از برگ دووم یعنی درخت مقل مکی چکد چون عسل ، پس بسته شود و چون آن را شکنند چیزهایی از قبیل مگس و سنگ و کاه در درون دارد و دلیل بر آن است که در اول روان بوده است . و اینکه پاره ای گویند صمغ درخت جوز رومی است غلط است . (ازبحر الجواهر) (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کهربا . خوروسفورون . ایلقطرون . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ابن البیطار می گوید همه ٔ مترجمان دیسقوریدوس و جالینوس در ترجمه ٔ کلمه ٔ سوکسینوم به غلط رفته اند که آن را صمغ حور رومی شمرده اند چه صفاتی که برای کهربا آمده است ، در صمغ حور رومی نیست و حق با ابن البیطار است چه کهربا یعنی سوکسینوم عنبر اشهب است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در برخی کتب صمغ مترشح از برخی درختان دیگراز قبیل درخت تبریزی (حور رومی ) را به نام کهربا یاد کرده اند به مناسبت خواص مشابهی که صمغ این گونه درختان با کهربا دارد. (فرهنگ فارسی معین ) :
هرچه کنون هست زمردمثال
بازنداند خرد از کهرباش .

ناصرخسرو.


کهربای دین شدستی دانه را رد کرده ای
کاه برْبایی همی از دین بسان کهربا.

ناصرخسرو.


چون کهربا به رنگم و آن قوتم نماند
کآن کاه برکشم که ربایدْش کهربا.

مسعودسعد.


زین سپس در حمایت جاهت
طاعت کهربا ندارد کاه .

انوری .


چون کاه سوی کهربا و چون بلبل سوی گل روان شدم . (سندبادنامه ص 139).
بر نتوانم گرفت پره ٔ کاهی ز ضعف
گرچه به صورت یکی است روی من و کهربا.

خاقانی .


بیجاده اشارت درِ تو
رخسار چو کهربای زردم .

خاقانی .


ببین قوت سنگ آهن ربا را
که آن قوت از کهربایی نیابی .

خاقانی .


وگر عشقی نبودی در گذرگاه
نبودی کهربا جوینده ٔکاه .

نظامی .


رویی که ماه نو نگرفتی به نیم جو
در زیر خاک زرد شود همچو کهربا.

عطار.


کاهی شو و کوه عجب بر هم زن
تا پیر تو را چو کهربا گردد.

عطار.


کهربا دارند چون پیدا کنند
کاه هستی ّ تو را شیدا کنند
کهربای خویش چون پنهان کنند
زود تسلیم تو را طغیان کنند.

(مثنوی چ رمضانی ص 51).


کهربا هم هست و مقناطیس هست
تا تو آهن یا کهی آیی به شست .

(مثنوی ).


برد مقناطیس از تو آهنی
ور کهی بر کهربا برمی تنی .

(مثنوی چ رمضانی ص 242).


نبینی که چشمانش از کهرباست
وفا جستن از تنگ چشمان خطاست .

سعدی (بوستان ).


میل ازاینجانب اختیاری نیست
کهربا را بگوی تا نبرد.

سعدی .


کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاه پاره ٔ مسکین ؟

سعدی .


به گرد شقه ٔ اسلام خیمه ای بزنی
که کهربا نتواند ربود پره ٔ کاه .

سعدی .


کاه باید که نبازد که خریداری یافت
کهربا را چه تفاخر که پی کاه شود؟

اوحدی .


کهربا... مانند... سندروس و فارق میانشان کاه است ، و به قولی حجری کانی بود و بعضی آن را بیجاده خوانند. (نزهة القلوب ).
رجوع به کاهربا شود.
- کهرباخاصیت ؛ هر چیز که دارای خاصیت کهربا باشدو اجسام را جذب می کند. (ناظم الاطباء).
- کهربای سیاه ؛ شبق . (فرهنگ فارسی معین ).
- کهربای شمعی ؛ نوعی از کهربا، و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته و مصطلح اطباء هم هست . (آنندراج ).
- امثال :
مثل کهربا ؛ رنگی پریده . (امثال وحکم ص 1476).

کهربا. [ ک َ رُ ] ( نف مرکب ) رباینده که ( مخفف کاه ). که رباینده. || ( اِ مرکب ) مخفف کاه رباست. هرکه با خود دارد از علت یرقان ایمن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).ماده سقزی مستحاث زردرنگی که در سواحل دریای بالتیک یافت می گردد و چون آن را مالش دهند اجسام سبک را جذب می کند و بدین جهت است که کهربا و کاهربا نامیده می شود. ( ناظم الاطباء ). از اقوال قدما ظاهر می گردد که کهربا و سندروس یک جنس باشند و سندروس مخصوص بلاد هندو کهربا مختص بلاد مغرب و شمال باشد و در ربودن کاه هر دو شریکند و سندروس به اندک حرارتی که از مالیدن او به هم رسد جذب کاه می کند و کهربا محتاج به مالیدن زیاد است و در سندروس سرخی غالب است و در کهربا زردی و صلابت و در حین سوختن بوی شاخ سوخته از آن ظاهر گردد. و بهترین کهربا آن است که در ساحل بحر مغرب و از مزارع مغرب به هم رسد. ( از اختیارات بدیعی ). رطوبتی است که از برگ دووم یعنی درخت مقل مکی چکد چون عسل ، پس بسته شود و چون آن را شکنند چیزهایی از قبیل مگس و سنگ و کاه در درون دارد و دلیل بر آن است که در اول روان بوده است. و اینکه پاره ای گویند صمغ درخت جوز رومی است غلط است. ( ازبحر الجواهر ) ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کهربا . خوروسفورون . ایلقطرون . ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). ابن البیطار می گوید همه مترجمان دیسقوریدوس و جالینوس در ترجمه کلمه سوکسینوم به غلط رفته اند که آن را صمغ حور رومی شمرده اند چه صفاتی که برای کهربا آمده است ، در صمغ حور رومی نیست و حق با ابن البیطار است چه کهربا یعنی سوکسینوم عنبر اشهب است. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). در برخی کتب صمغ مترشح از برخی درختان دیگراز قبیل درخت تبریزی ( حور رومی ) را به نام کهربا یاد کرده اند به مناسبت خواص مشابهی که صمغ این گونه درختان با کهربا دارد. ( فرهنگ فارسی معین ) :
هرچه کنون هست زمردمثال
بازنداند خرد از کهرباش.
ناصرخسرو.
کهربای دین شدستی دانه را رد کرده ای
کاه برْبایی همی از دین بسان کهربا.
ناصرخسرو.
چون کهربا به رنگم و آن قوتم نماند
کآن کاه برکشم که ربایدْش کهربا.
مسعودسعد.
زین سپس در حمایت جاهت
طاعت کهربا ندارد کاه.
انوری.
چون کاه سوی کهربا و چون بلبل سوی گل روان شدم. ( سندبادنامه ص 139 ).

کهربا.[ ک َ رَ ] (معرب ، اِ) کهرباء. صمغ درختی است که چون مالیده شود کاه را جذب کند، و در این خاصیت با سندروس مشترک است . معرب کاه ربای فارسی است یعنی جاذب کاه ، و پاره ای آن را کهرباة یا کهرباءة و نسبت بدان راکهربی گویند، و از آن است : سیال الکهربی . (از اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود. || نیرویی است که در بعضی از اجسام بر اثر مالش یا حرارت یافعل و انفعالات شیمیایی پیدا می شود و جذب کردن و تولید نور و لرزاندن اعصاب حیوانات و تجزیه ٔ آب و نمکهااز خواص و آثار آن است . (از المنجد). الکتریسیته .


فرهنگ عمید

۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می کند و مصرف تزیینی دارد.
۲. (صفت ) [قدیمی] زردرنگ.
* کهربای سیاه: (زمین شناسی ) زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به آسانی قبول جلا و صیقل می کند و در جواهرسازی به کار می رود.

۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن‌ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می‌کند و مصرف تزیینی دارد.
۲. (صفت) [قدیمی] زردرنگ.
⟨ کهربای سیاه: (زمین‌شناسی) زغالی سخت و براق از اقسام لینیت که به‌آسانی قبول جلا و صیقل می‌کند و در جواهرسازی به کار می‌رود.


دانشنامه عمومی

کهربا به صمغ (انگم) فسیل شدهٔ درخت گفته می شود که معمولاً به دلیل رنگ و زیبائی طبیعی آن از دوران نوسنگی دارای ارزش است. معمولاً از این ماده برای ساخت اشیاء تزئینی و جواهر استفاده می شود. از دوران باستان تا به امروز کهربا به عنوان سنگ جواهری بسیار ارزشمند بوده و به شکل های مختلف درآورده شده است. کهربا به عنوان عنصری در عطرها، عامل بهبودی در طب عامیانه، و به عنوان جواهر مورد استفاده قرار می گیرد.
تارنمای سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور
صفحه کهربا از دانشنامه رشد
پنج طبقه کهربا وجود دارد که بر اساس ترکیبات شیمیایی آن ها تعریف می شوند. از آن جا که منشأ آن صمغ نرم و چسبندهٔ درختان است، کهربا در برخی مواقع شامل اجزاء حیوانات و گیاهان به عنوان ناخالصی ها می باشد. اصطلاح ambrite به آن کهرباهایی اطلاق می شود که از لایه های زغال سنگ نیوزیلند یافت می شوند.
کهربا با نام انگلیسی amber از اسم عربی عنبر (هم ریشه با عنبر زبان فارسی میانه) از لاتین قرون وسطی ambar و فرانسوی میانه ambre مشتق می شود. این کلمه در انگلیسی قرون وسطی در قرن ۱۴ به تصویب رسید و به عنوان اشاره کننده به عنبر سائل، ماده ای مومی شکل جامد که از نهنگ عنبر گرفته می شود، شناخته شد. در زبان های رومی تبار، از اواخر قرن ۱۳ مفهوم کلمه به کهربای بالتیک (صمغ های فسیلی) تعمیم داده شده است. در ابتدا عنبر سفید یا زرد نامیده می شد، این معنا در اوایل قرن ۱۵ در انگلیسی به تصویب رسید. زمانی که استفاده از کهربا کاهش یافت، این معنا مفهوم اصلی کلمه شد.
در لغت از دو واژه کاه و ربا ساخته شده است و به معنای رباینده کاه است. این معنا به این دلیل برای این ماده به کار می رود که به هنگام مالیده شدن آن به یکپارچه یا امثال آن، در سطح کهربا الکتریسیته ساکن القاء می شود و این الکتریسیته ساکن باعث ربایش کاه می گردد. واژه عربی کَهرَبا معرب واژه پارسی کَهرُبا است که امروزه در زبان عربی به معنی «الکتریسیته» می باشد.

کهربا (ابهام زدایی). مقاله هایی که در عنوان آنها کهربا وجود دارد:
کهربا، فسیل انگم و جواهر قیمتی.
کهربای سیاه، یا شبق که سنگی قیمتی است.
جاده کهربا، جاده ای مربوط به ماقبل تاریخ.

دانشنامه آزاد فارسی

کَهرُبا (amber)
کَهرُبا
کَهرُبا
کَهرُبا
کَهرُبا
کَهرُبا
رزین فسیل شدۀ درختان بازدانۀ اواسط دوران ترشیری. در سواحل بالتیک، کهربا غالباً به سمت ساحل شسته می شود. نمونه های برخی از گیاهان و جانوران فسیل در آن حفظ شده اند و بسیاری گونه های منقرض شده در این ماده باقی مانده اند. رنگ کهربا از زرد تا قرمز متغیر است و در ساخت جواهر به کار می رود. کهربا هنگامی که با پارچه مالش داده شود، اشیای سبکی نظیر پَر را جذب می کند. علت این پدیده، که اولین بار یونانیان باستان به آن توجه کردند، جذب بار الکتریکی منفی در کهرباست. واژۀ الکتریسیته نیز برگرفته از کلمۀ الکترون، به معنی کهرباست. (← الکتریسیتۀ ساکن). از دوران ماقبل تاریخ، کهربا به سبب خواص ویژه اش محل توجه بوده است. باستان شناسان تعویذهایی از جنس کهربا پیدا کرده اند که قدمت آن ها به ۳۷هزار سال قبل می رسد. خواص محافظت کنندۀ کهربا در ۱۹۹۲ و هنگامی کشف شد که ضمن استخراج DNA حشرات فسیل شده در کهربا، تشخیص دادند که این حشرات حدود ۳۰میلیون سال پیش می زیسته اند. در ۱۹۹۵، دانشمندان امریکایی موفق به استخراج اسپورهای باکتریایی زنبوری با ۴۰میلیون سال قدمت شدند. به رغم این دورۀ کمون طولانی، این اسپورهای باکتریایی با موفقیت رویش یافتند.

پیشنهاد کاربران

کهربا یعنی شمس

نوعی سنگ ارزشمند و جذب کننده

صمغ گیاه که بر اثر مالش خاصیت الکتریسیته پیدا میکند

جذب کننده . .
کاه سرگشته را , کهربا میکشد

درخشنده. رنگ عسلی


درخشنده. جذاب . رنگ عسلی

برق را در زبان عربی کهربا گویند

آنچه که مترورابه حرکت درمی آورد

در زمان های نزدیک یونان باستان از صمغ برخی گیاهان که برخی به شکل دانه بودند چیزی شبیه تسبیح درست میکردند. . . وقتی آنها بهم مالش می دادند و سپس به کاه نزدیک میکردند آنرا می ربایید. یونانیان باستان به زبان خودشان آنرا الکترون نامیدند که به معنی کاه ربا بود که بعد در گویش ها به شکل کهربا در آمد!

کهربا پیش یاقوت سفتن :نظیر زیره به کرمان بردن . بالکنایه شایسته ی مقام و منزلت کسی سخن نگفتن .
کاردانان چو این سخن گفتند
پیش یاقوت کهربا سفتند
یعنی : آنچنان که می بایست نتوانستند حق مطلب را بگویند .
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 491 )

کهربا یا کاهربا _ کاه ربا _ یک نوع صمغ درختی به رنگ های زرد، سرخ و سفید که مانند سنگ سفت می شود. در اثر مالش خاصیّت الکتریسته پیدا می کند. _فرهنگ نامه معین_

در عربی این واژه به صورت نسبت داده شده به صورت فارسی _ کهربا یی_ راه یافته که به این صورت اصلا در دیگر واژه های عربی نیست و _ی_ در عربی یک ضمیر متصل است پس این واژه عربی نیست و کهربا در عربی واژه صمغ است که معنای چسب می دهد.

صبغ = شیره


کلمات دیگر: