کلمه جو
صفحه اصلی

عناب


برابر پارسی : شی`نه

فارسی به انگلیسی

jujube

فرهنگ اسم ها

اسم: عناب (دختر) (عربی)
معنی: میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد

مترادف و متضاد

grape seller (اسم)
عناب

jujube (اسم)
عناب، درخت عناب

فرهنگ فارسی

( صفت ) انگور فروش .
نام والد حرث بنهابی است از اعلام است

← عناب رسمی


سرده‌ای از عنابیان درختچه‌ای یا درختی کوچک خاردار خزان‌دار یا همیشه‌سبز با 40 گونه که در مناطق معتدل و نیمه‌گرمسیری جهان می‌رویند؛ برگ‌های آنها کامل با آرایش متناوب و دارای سه رگبرگ اصلی قاعده‌ای است و گل‌هایشان کوچک و سبز متمایل به زرد و میوه‌های آنها شفت خوراکی و اغلب خیلی شیرین است


فرهنگ معین

(عَ نّ ) [ ع . عُنّاب ] (اِ. ) تبرخون ، درختی است با برگ های کوچک و بی کرک و شفاف . گل هایش کوچک و زرد رنگ و شامل دم گل بسیار کوتاه است . میوه اش شفت و مایل به قرمز، شفاف و کروی است که به بزرگی یک زیتون می رسد و دارای طمعی بسیار مطبوع است . عناب به عنوان م

(عَ نّ) [ ع . عُنّاب ] (اِ.) تبرخون ؛ درختی است با برگ های کوچک و بی کرک و شفاف . گل هایش کوچک و زرد رنگ و شامل دم گل بسیار کوتاه است . میوه اش شفت و مایل به قرمز، شفاف و کروی است که به بزرگی یک زیتون می رسد و دارای طمعی بسیار مطبوع است . عناب به عنوان ملین و مسکن سرفه به کار می رود. چوب آن سرخ رنگ و سخت می باشد.


لغت نامه دهخدا

عناب . [ ع َن ْ نا ] (اِخ ) نام والد حریث بنهابی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اعلام است . (ناظم الاطباء).


عناب . [ ع َن ْ نا ] (ع ص ، اِ) انگورفروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروشنده ٔ انگور. (از اقرب الموارد).


عناب . [ ع ُ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام وادیی است . (ناظم الاطباء).


عناب . [ ع ُ ] (اِخ ) نام اسب مالک بن نُوَیرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام اسبی . (ناظم الاطباء).


عناب . [ ع ُ ] (ع ص ) مرد کلان بینی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بزرگ بینی . (از اقرب الموارد). || (اِ) فنج ماده ، یا تلاق . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فنج ماده که به تازی عفل گویند، و آنچه راکه در عمل ختان از زن بریده می شود. و تلاق . (ناظم الاطباء) . || کوه خرد سیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || کوه بزرگ گرد. از اضداد است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دراز مستدیر. (از اقرب الموارد). || بستگی شرم زن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


عناب . [ ع ُن ْ نا ] (ع اِ) سنجد جیلان . (منتهی الارب ). میوه ای است شبیه به سنجد و در منضجات ومسهلات به کار برند. خوردن آن خون را صاف کند. (برهان قاطع). ثمر درختی است معروف ، قریب به درخت کنار و زیتون در بلندی ، و برگ آن اندک ضخیم تر و طولانی تر از برگ کنار. و یک روی آن مزغب ، و پوست درخت آن سرخ رنگ و چوب آن نیز سرخ رنگ و نیمرنگ و خالدار. بهترین آن بزرگ بالیده ٔ به کمال رسیده ٔ سرخ شده ٔ در گوشت جرجانی و یا خطایی آن است که شیرین و عفوصت آن کم باشد. تازه ٔ آن معتدل در حرارت و برودت و مایل به رطوبت است ، و شیخ الرئیس آن را بارد اول و معتدل در یبوست و رطوبت قلیلی گفته است . خواص آن : منضج اخلاط غلیظه و ملین صدر و احشاء و مسهل اخلاط رقیقه و رافع خشونت سینه و حلق و صوت ، عارض از حرارت و سرفه ، و صاف کننده ٔ خون ، و مولد خون صالح ، و مسکن التهاب و تشنگی و حدت خون وگرمی و وجع جگر و مثانه و امراض مقعده و لزع امعاء و معده . (از مخزن الادویة). درختچه ای است از تیره ٔ عنابها که جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان محسوب میشود. ارتفاع آن بین 4 تا 6 متر است و دارای ساقه ٔ راست و شاخه های ناهموار است . برگهایش کوچک و شفاف و بی کرک است و در قاعده ٔ دمبرگ دو گوشوارک نوک تیز بصورت خار وجود دارند. گلهایش کوچک و زردرنگ و شامل دم گل بسیار کوتاه است . میوه اش شفت و مایل به قرمز و شفاف و کروی است ، و ممکن است به بزرگی یک زیتون برسد. و دارای طعمی مطبوع است . بوی عناب ضعیف و طعم آن لعابی و کمی شیرین است . علاوه بر آنکه میوه ٔ این گیاه را بحالت تازه مصرف می کنند، در تداوی بعنوان ملین و مسکن سرفه به کار میرود. گیاه مزبور در اکثر نقاط ایران میروید.اون ناف . اون ناف دار. طبرخون . سنجد گرگان . سیلانه . شیلانه . تفاح بری . سیب کوهی . یبانی . آلماآغاجی . ارج . درخت شیلان . درخت شیلانک . تبرخون . عناب آغاجی . صغیرا. سنجد جیلان . سنجد جیلانی . (فرهنگ فارسی معین ). یک دانه ٔآن را عنابة گویند. (از اقرب الموارد) :
نهاد زهر بر نوش و خار هم بر گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب .

ابوطاهر خسروانی .


چو چوب عنابم گر چین گرفت روی همه
گرفت اشکم در دیده گونه ٔ عناب .

مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص 29).


بشرط بی بی شمس و بشرب بابا خمس
به مصطکی و به بادام و پسته و عناب .

خاقانی .


حاجت به جو آبست و جوم نیست ولکن
دل هست بنفشه صفت و اشک چو عناب .

خاقانی .


چرا هوای لبت خون من بجوش آورد
اگر نشاندن خون از خواص عناب است .

ظهیر فاریابی (از نزهةالقلوب ).


پست شکر گشت غبار درت
پسته و عناب شده شکرت .

نظامی .


|| کنایه از لب معشوق است . (آنندراج ) (برهان قاطع) :
بپرسید سین دخت مهراب را
ز خوشاب بگشاد عناب را.

فردوسی .


بده عناب چون سازی کمند زلف چین برچین
مرا عناب وار از روی خون آلوده چین خیزد.

خاقانی .


گهی بر شکر از بادام زد آب
گهی خایید فندق را به عناب .

نظامی .


لب لعل عناب شکرشکن
زده بوسه بر فندق بی دهن .

نظامی .


مریضی که از عشق تب میکند
علاجش دو عناب لب میکند.

؟


|| در این بیت از منوچهری :
ابر زیر و بم شعرِ اعشی ِّ قیس
همی زد زننده به مضرابها
نسخه ٔ بدل بجای مضرابها «عنابها» دارد که مرحوم دهخدا احتمال داده اند «عناب » نام سازی باشد. و نیز می توان آن را بمعنی سرانگشتان پنداشت ، چنانکه «عناب تر» در فرهنگها بمعنی انگشتان آمده است .
- عناب بری ؛ کول خس . کوله خس . (از فرهنگ فارسی معین ).
- عناب تر . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عناب رنگ ؛ به رنگ عناب . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عنابگون ؛ به رنگ عناب . رجوع به این ماده در ردیف خود شود.
- عناب وار ؛ مانند عناب . رجوع به این ماده در ردیف خودشود.

عناب. [ ع ُ ] ( ع ص ) مرد کلان بینی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بزرگ بینی. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) فنج ماده ، یا تلاق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فنج ماده که به تازی عفل گویند، و آنچه راکه در عمل ختان از زن بریده می شود. و تلاق. ( ناظم الاطباء ) . || کوه خرد سیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || کوه بزرگ گرد. از اضداد است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کوه دراز مستدیر. ( از اقرب الموارد ). || بستگی شرم زن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

عناب. [ ع َن ْ نا ] ( ع ص ، اِ ) انگورفروش. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). فروشنده انگور. ( از اقرب الموارد ).

عناب. [ ع ُن ْ نا ] ( ع اِ ) سنجد جیلان. ( منتهی الارب ). میوه ای است شبیه به سنجد و در منضجات ومسهلات به کار برند. خوردن آن خون را صاف کند. ( برهان قاطع ). ثمر درختی است معروف ، قریب به درخت کنار و زیتون در بلندی ، و برگ آن اندک ضخیم تر و طولانی تر از برگ کنار. و یک روی آن مزغب ، و پوست درخت آن سرخ رنگ و چوب آن نیز سرخ رنگ و نیمرنگ و خالدار. بهترین آن بزرگ بالیده به کمال رسیده سرخ شده در گوشت جرجانی و یا خطایی آن است که شیرین و عفوصت آن کم باشد. تازه آن معتدل در حرارت و برودت و مایل به رطوبت است ، و شیخ الرئیس آن را بارد اول و معتدل در یبوست و رطوبت قلیلی گفته است. خواص آن : منضج اخلاط غلیظه و ملین صدر و احشاء و مسهل اخلاط رقیقه و رافع خشونت سینه و حلق و صوت ، عارض از حرارت و سرفه ، و صاف کننده خون ، و مولد خون صالح ، و مسکن التهاب و تشنگی و حدت خون وگرمی و وجع جگر و مثانه و امراض مقعده و لزع امعاء و معده. ( از مخزن الادویة ). درختچه ای است از تیره عنابها که جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان محسوب میشود. ارتفاع آن بین 4 تا 6 متر است و دارای ساقه راست و شاخه های ناهموار است. برگهایش کوچک و شفاف و بی کرک است و در قاعده دمبرگ دو گوشوارک نوک تیز بصورت خار وجود دارند. گلهایش کوچک و زردرنگ و شامل دم گل بسیار کوتاه است. میوه اش شفت و مایل به قرمز و شفاف و کروی است ، و ممکن است به بزرگی یک زیتون برسد. و دارای طعمی مطبوع است. بوی عناب ضعیف و طعم آن لعابی و کمی شیرین است. علاوه بر آنکه میوه این گیاه را بحالت تازه مصرف می کنند، در تداوی بعنوان ملین و مسکن سرفه به کار میرود. گیاه مزبور در اکثر نقاط ایران میروید.اون ناف. اون ناف دار. طبرخون. سنجد گرگان. سیلانه. شیلانه. تفاح بری. سیب کوهی. یبانی. آلماآغاجی. ارج. درخت شیلان. درخت شیلانک. تبرخون. عناب آغاجی. صغیرا. سنجد جیلان. سنجد جیلانی. ( فرهنگ فارسی معین ). یک دانه ٔآن را عنابة گویند. ( از اقرب الموارد ) :

عناب . [ ع ُ ] (اِخ ) کوهی است به راه مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کوه دایره شکل و بسیار مرتفعی است که چیزی در آنجا نمی روید. و گویند، کوهی است در طریق مکه . و گویند، طریق مدینه است از فَید. و نیز گویند، کوهی است سیاه رنگ ازآن ِ کعب بن عبدویه که آبشان هم «عنابة» نامیده می شود. و نیز گفته اند که عناب کوهی است سیاه رنگ در مروت . و برخی عناب را «صحرا» گفته اند. رجوع به معجم البلدان شود.


فرهنگ عمید

۱. (زیست شناسی ) میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، تبرخون.
۲. (زیست شناسی ) درخت این میوه با برگ های کوچک و ساقه های خاردار.
۳. [قدیمی، مجاز] لب.

دانشنامه عمومی

Rhamnus zizyphusZiziphus jujuba میلر
عُنّاب (نام علمی: Ziziphus zizyphus) درختچه ای است متوسط که ارتفاع آن تا ۱۰ متر نیز می رسد. عناب بومی مناطق گرمسیر بوده و برگ های کوچک سبزرنگ، بدون کرک و تخم مرغی شکل آن در زمستان می ریزد. میوهٔ زیتونی شکل عناب که دارای خواص دارویی بسیار زیادی می باشد در ابتدا سبز بوده و پس از رسیدن به رنگ قرمز درآمده و چروک می خورد.
عُناب را «خرمای قرمز» و «خرمای چینی» نیز می نامند.سیوجان قطب تولید عناب کشور ایران می باشد.
با توجه به کشت گستردهٔ عناب، رویشگاه اصلی این درخت به درستی مشخص نیست ولی چنین تصور می شود که خاستگاه طبیعی آن باید در آسیای جنوبی مابین لبنان،جنوب غرب افغانستان، شمال هندوستان، شبه جزیره کره و جنوب و مرکز چین بوده باشد. ایران دارای رتبه سوم جهانی از نظر سطح زیر کشت و تولید عناب است. سطح زیر کشت محصول عناب در ایران حدود ۳۰۰۰ هکتار می باشد که از این سطح بیش از ۹۵٪ آن یعنی حدود ۲۸۵۰ هکتار آن در خراسان جنوبی واقع شده و ۴۲۰۰ تن محصول عناب از آن تولید می گردد. بررسی سوابق تاریخی خراسان جنوبی نشان می دهد گذشتگان این مرز و بوم کاشت و مراقبت از درخت را یک ضرورت برای بقای خود دانسته و امروزه درختان کهنسال متعددی در این استان به یادگار مانده است که در میان آن ها درختان عناب با نزدیک به ۴۰۰ سال سن هم مشاهده می شوند.

دانشنامه آزاد فارسی

عَنّاب (jujube)
عَنّاب
گروهی از درختان خانوادۀ عنابیان، با میوه هایی شبیه به دانۀ انگور. عناب معمولی (زی زی فوس جوجوبا) متعلق به آسیا، افریقا، و استرالیاست و در نواحی جنوبی اروپا و کالیفرنیا نیز کشت می شود. میوۀ این گیاه به اندازۀ آلوی کوچک است. کنسروشدۀ آن را خرمای چینی می نامند. درخت عناب در آسیا، از ایران تا ژاپن، می روید. برخی از نژادهای آن فاقد خارند. عناب تازه، اثر ملین دارد. عوام آن را به منزلۀ نرم کنندۀ سینه مصرف می کنند. چوب درخت عناب را در منبت کاری به کار می برند.

فرهنگستان زبان و ادب

{Ziziphus} [زیست شناسی- علوم گیاهی] سرده ای از عنابیان درختچه ای یا درختی کوچک خاردار خزان دار یا همیشه سبز با 40 گونه که در مناطق معتدل و نیمه گرمسیری جهان می رویند؛ برگ های آنها کامل با آرایش متناوب و دارای سه رگبرگ اصلی قاعده ای است و گل هایشان کوچک و سبز مت...

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عُنّاب، میوه ای به رنگ قرمز تیره، به اندازه زیتون با خاصیت خوراکی و دارویی می باشد.
از آن به مناسبت در باب اطعمه و اشربه نام برده اند.
عُنّاب در روایات
در روایات ، عناب ستوده شده، و از بین برنده عارضه تب معرفی گردیده و خوردن آن مورد تأکید قرار گرفته است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: annâb
طاری: annâb
طامه ای: annâb
طرقی: annâb
کشه ای: annâb
نطنزی: annâb


جدول کلمات

انگورفروش

پیشنهاد کاربران

خیلی از کلمات ترکی را با حروف مخصوص عربی ( ح ع ث ص ض ذ ط ظ ) مینویسند تا ترکها متوجه کلمات ترکی نشویم. مثل اوقاپ=عقاب. . . آشیق=عاشق. . . . . قصاب=قس ساب. . . . صباغ=سب باغ. . . . ان ناب=عناب


کلمات دیگر: