کلمه جو
صفحه اصلی

تبکیت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- خاموش کردن زبان بند کردن . ۲- زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی . ۳- پیش آمدن کسی را بمکروه . ۴ غلبه کردن بحجت .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - خاموش کردن ، زبان بند کردن . ۲ - زدن کسی را به شمشیر و چوب دستی . ۳ - پیش آمدن کسی را به مکروه . ۴ - غلبه کردن به حجت .

لغت نامه دهخدا

تبکیت . [ ت َ ] (ع مص ) زدن کسی را با شمشیر و عصا و امثال آنها. (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط). زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پیش آمدن کسی را بمکروه . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || غلبه کردن به حجت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بملامت خاموش کردن . (زوزنی ): بکته ُ حتی اسکته ُ. (از اقرب الموارد). || تقریع و تعنیف . (اقرب الموارد) (قطر المحیط). درشتی و سرزنش کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح منطق )، جدل : اما جدل در قیاسی بود که آن را تبکیت خوانند. (اساس الاقتباس ص 325). رجوع به جدل شود.


تبکیت. [ ت َ ] ( ع مص ) زدن کسی را با شمشیر و عصا و امثال آنها. ( از اقرب الموارد ) ( ازقطر المحیط ). زدن کسی را بشمشیر و چوبدستی و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پیش آمدن کسی را بمکروه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || غلبه کردن به حجت. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بملامت خاموش کردن. ( زوزنی ): بکته ُ حتی اسکته ُ. ( از اقرب الموارد ). || تقریع و تعنیف. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). درشتی و سرزنش کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( اصطلاح منطق )، جدل : اما جدل در قیاسی بود که آن را تبکیت خوانند. ( اساس الاقتباس ص 325 ). رجوع به جدل شود.

تبکیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) بگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گریستن بر مرده و رثا گفتن بر وی. ( از قطر المحیط ). گریستن بر وی. ( از اقرب الموارد ). ستایش گویان بگریستن بر وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بگریانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برانگیختن کسی را بر گریستن بر میت. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ).

دانشنامه آزاد فارسی

تَبکیت
(در لغت به معنی درشتی کردن، سرزنش کردن و خاموش کردن) در اصطلاح منطق، استدلال بیان شده به قصد رد و ابطال عقیده یا نظریه ای. صاحب عقیده را «صاحب وضع» و عقیدۀ مخالف با عقیدۀ صاحب وضع را «نقیض وضع» می نامند و استدلالی را که به قصد اثبات نقیض وضع صورت می گیرد تبکیت می خوانند. چون رد یک عقیده ممکن است از طریق برهان، جدل، یا مغالطه صورت گیرد، تبکیت شامل تبکیت برهانی، جدلی و مغالطی است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تبکیت، یکی از عوامل تقدیم لفظ است.
در لغت، به چیره شدن بر دیگری با دلیل (غلبه کردن به حجت ) «تبکیت» می گویند. گاهی گوینده به انگیزه توبیخ و اظهار تعجب از یک امر باطل، لفظی را مقدم می کند؛
← مثال
۱. ↑ انعام/سوره۶، آیه۱۰۰.
فرهنگ نامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «تبکیت».
...


کلمات دیگر: