مترادف نقابت : آقایی، خواجگی، ریاست، سروری
نقابت
مترادف نقابت : آقایی، خواجگی، ریاست، سروری
فارسی به انگلیسی
directorship, chirmanship, presidentship
مترادف و متضاد
آقایی، خواجگی، ریاست، سروری
فرهنگ فارسی
رئیس ونقیب قوم شدن، پیشوایی، رهبری
۱ - ( مصدر ) رئیس و نقیب قوم شدن . ۲ - (اسم ) نقیبی قوم . توضیح بعض اصناف نقیب داشتند چنانکه نقیب لشکر و نقیب ... اما نقیب سادات یا نقیب علویان مهمتر از نقبای دیگر بوده.یا نقابت سادات (علویان ). در الماثر و الاثار آمده : از وقتی که خمس غنایم در حق ذوی القربی برقرار گردید و در اعقاب و بطون ایشان کثرتی پدید آمد حفظ حمای انساب را بعنوان نقابت احتیاج افتاد و این اساس در خلافت بنی العباس برپا شد که اشراف مقارن ظهور دولت ایشان بشمار بسیار گردیدند و هم ایشان خود هاشمی نژاد بودند و از سهم ذوی القربی میبردند ونقابت را قوانین و آدابی است که در علم شریف انساب مقدمه عنوان میکنند...در زمان ایجاد اداره نقابت چون بنی فاطمه که در سر اشراف و صمیم قرابت می باشند از ریاست و تحکم بنی عباس بر ایشان انفت وعار داشتند ناچار نقابت را تجزیه همی کردند بر دو قسمت : نقیب الطالبین نقیب العباسیین و مقام این منصب بسیار محترم و صاحب آن زیاد مبجل و معظم بوده است حتی زمانی نقابت طالبیه با طاهر ذی المناقب ابو احمد حسین بن موسی پدر رسید مرتضی و رضی اختصاص داشت و او از رجال آل هاشم بشمار میاید و بسه واسطه در نسب با موسی بن جعفر علیه الصلاه و السلام می پیوندد و او دیوان مظالم و امارت حج را نیز با منصب نقیب النقبایی فراهم داشت. آنگاه خود در حیات طاهرذی المناقب نقابت نقبائ بنی ابی طالب ( داشت ) و آن دو شغل بزرگ دیگر همه را بفرزند ارجمندش ابوالحسن محمد مشهور بسید رضی - رضی الله عنه دادند . چون رضی مجله قدح در نسب فاطمیین مصر را امضا نکرد و با پدر و برادر و شیخ مفید در این باب مخالفت ورزید و در اشعار خود اشعار بشکایت ازبنی العباس وشوق دربار دیار مصر نمود خلیفه عباسی ازمنتهای بزرگ که در جمله پیغامهای خویش بسید رضی اظهار داشت همین تفویض منصب نقابت بود و نوشته اند که رضی در سیاست سادات بسی سخت بوده است و بعد از وی این منصب جلیل بر برادر بزرگوارش سید مرتضی قرار گرفت.الغرض نقابت شغلی عظیم و منصبی جلیل بوده است و هر شهری نقیبی مخصوص داشته که او را نقیب النقبائ بر می گماشته و ایشان آحاد و افراد و اولاد و نژاد بنی ابی طالب بطنا بعد بطن از معقب و دارج همه را از روی مشجرات و یا مبسوطات میشناخته اند . در عهد ناصر الدین شاه فرمان شاهانه صادر شد: تابنصب نقیب السادات دیگرباره عظمی بسیادت نهند و دایره متروکه نقابت را اعادت دهند.
۱ - ( مصدر ) رئیس و نقیب قوم شدن . ۲ - (اسم ) نقیبی قوم . توضیح بعض اصناف نقیب داشتند چنانکه نقیب لشکر و نقیب ... اما نقیب سادات یا نقیب علویان مهمتر از نقبای دیگر بوده.یا نقابت سادات (علویان ). در الماثر و الاثار آمده : از وقتی که خمس غنایم در حق ذوی القربی برقرار گردید و در اعقاب و بطون ایشان کثرتی پدید آمد حفظ حمای انساب را بعنوان نقابت احتیاج افتاد و این اساس در خلافت بنی العباس برپا شد که اشراف مقارن ظهور دولت ایشان بشمار بسیار گردیدند و هم ایشان خود هاشمی نژاد بودند و از سهم ذوی القربی میبردند ونقابت را قوانین و آدابی است که در علم شریف انساب مقدمه عنوان میکنند...در زمان ایجاد اداره نقابت چون بنی فاطمه که در سر اشراف و صمیم قرابت می باشند از ریاست و تحکم بنی عباس بر ایشان انفت وعار داشتند ناچار نقابت را تجزیه همی کردند بر دو قسمت : نقیب الطالبین نقیب العباسیین و مقام این منصب بسیار محترم و صاحب آن زیاد مبجل و معظم بوده است حتی زمانی نقابت طالبیه با طاهر ذی المناقب ابو احمد حسین بن موسی پدر رسید مرتضی و رضی اختصاص داشت و او از رجال آل هاشم بشمار میاید و بسه واسطه در نسب با موسی بن جعفر علیه الصلاه و السلام می پیوندد و او دیوان مظالم و امارت حج را نیز با منصب نقیب النقبایی فراهم داشت. آنگاه خود در حیات طاهرذی المناقب نقابت نقبائ بنی ابی طالب ( داشت ) و آن دو شغل بزرگ دیگر همه را بفرزند ارجمندش ابوالحسن محمد مشهور بسید رضی - رضی الله عنه دادند . چون رضی مجله قدح در نسب فاطمیین مصر را امضا نکرد و با پدر و برادر و شیخ مفید در این باب مخالفت ورزید و در اشعار خود اشعار بشکایت ازبنی العباس وشوق دربار دیار مصر نمود خلیفه عباسی ازمنتهای بزرگ که در جمله پیغامهای خویش بسید رضی اظهار داشت همین تفویض منصب نقابت بود و نوشته اند که رضی در سیاست سادات بسی سخت بوده است و بعد از وی این منصب جلیل بر برادر بزرگوارش سید مرتضی قرار گرفت.الغرض نقابت شغلی عظیم و منصبی جلیل بوده است و هر شهری نقیبی مخصوص داشته که او را نقیب النقبائ بر می گماشته و ایشان آحاد و افراد و اولاد و نژاد بنی ابی طالب بطنا بعد بطن از معقب و دارج همه را از روی مشجرات و یا مبسوطات میشناخته اند . در عهد ناصر الدین شاه فرمان شاهانه صادر شد: تابنصب نقیب السادات دیگرباره عظمی بسیادت نهند و دایره متروکه نقابت را اعادت دهند.
فرهنگ معین
(نَ بَ ) [ ع . ] (اِمص . ) پیشوایی .
لغت نامه دهخدا
نقابت . [ ن ِ / ن َ ب َ] (ع مص ) رئیس شدن . نقیب شدن . نقابة. رجوع به نقابة شود. || (اِمص ) مهتری . شغل نقیب . (ناظم الاطباء). سالاری . مهتری . عریفی . (یادداشت مؤلف ). نقابة. نقیبی . رجوع به نقیب شود : قراتگین به هرات یافت و پس از نقابت حاجب شد. (تاریخ بیهقی ص 107). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه به شهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است . (تاریخ قم ص 220). رجوع به نقابة شود.
- نقابت سادات یا نقابت علویان ؛ ریاست ومهتری بر سادات علوی .
|| ستودگی . (غیاث اللغات ).
نقابت. [ ن ِ / ن َ ب َ] ( ع مص ) رئیس شدن. نقیب شدن. نقابة. رجوع به نقابة شود. || ( اِمص ) مهتری. شغل نقیب. ( ناظم الاطباء ). سالاری. مهتری. عریفی. ( یادداشت مؤلف ). نقابة. نقیبی. رجوع به نقیب شود : قراتگین به هرات یافت و پس از نقابت حاجب شد. ( تاریخ بیهقی ص 107 ). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه به شهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است. ( تاریخ قم ص 220 ). رجوع به نقابة شود.
- نقابت سادات یا نقابت علویان ؛ ریاست ومهتری بر سادات علوی.
|| ستودگی. ( غیاث اللغات ).
نقابة. [ ن َ ب َ ] ( ع مص ) نقیب گردیدن سپس آنکه نبود . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نقیب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نقیب شدن بر قوم. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ستودن. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
نقابة. [ ن ِ ب َ ] ( ع اِمص ) مهتری. نقیبی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نقابت و نَقابَة شود. || ( مص ) نقیبی کردن بر قوم. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). نقیبی و مهتری کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سالار شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). || رفتن . ( از منتهی الارب ). رفتن در زمین. ( آنندراج ). || بحث کردن از اخبار و کاویدن یا خبر دادن . || درپی کردن : نقب الخف ؛ درپی کرد آن را. ( منتهی الارب ). || خواری و بدبختی رسیدن کسی را . ( از منتهی الارب ).
- نقابت سادات یا نقابت علویان ؛ ریاست ومهتری بر سادات علوی.
|| ستودگی. ( غیاث اللغات ).
نقابة. [ ن َ ب َ ] ( ع مص ) نقیب گردیدن سپس آنکه نبود . ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نقیب شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نقیب شدن بر قوم. ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). || ستودن. ( از غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
نقابة. [ ن ِ ب َ ] ( ع اِمص ) مهتری. نقیبی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به نقابت و نَقابَة شود. || ( مص ) نقیبی کردن بر قوم. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ). نقیبی و مهتری کردن. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || سالار شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ص 101 ). || رفتن . ( از منتهی الارب ). رفتن در زمین. ( آنندراج ). || بحث کردن از اخبار و کاویدن یا خبر دادن . || درپی کردن : نقب الخف ؛ درپی کرد آن را. ( منتهی الارب ). || خواری و بدبختی رسیدن کسی را . ( از منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
۱. رئیس و نقیب قوم شدن.
۲. پیشوایی، رهبری.
۲. پیشوایی، رهبری.
دانشنامه عمومی
نقابت تشکیلاتی بود که خلفای عباسی برای سرپرستی سادات و بنی هاشم پدید آوردند.
در قرآن کریم نیز واژه نقیب سه بار آمده است:کهف ۹۷، قاف ۳۶، و مائده ۱۲. «...خداوند، پیمانی از بنی اسرائیل گرفت و از میان آنان، ۱۲ نقیب (سرکرده) برانگیختیم.» مائده ۱۲.
در عصر جاهلی نقیبِ قوم را، شخص بزرگ و سید و قیّم و تدبیر کننده امور و سیاست آنان، آگاه بر امور پیدا و پنهان قوم می خواندند.این منصب، پس از رئیس (شیخ) قبیله هم عرض با امیر بوده است. وی علاوه بر عهده داری منصب نقابت قبیله در غیاب شیخ قبیله، رهبری قوم را بر عهده می گرفت و به عنوان دستیار شیخ قبیله عمل می کرد.
دیوان نقابت تشکیلاتی سیاسی اداری بود که در نیمه اول قرن سوم هجری در حکومت عباسیان ایجاد شد و وظیفه اش سرپرستی سادات بنی هاشم بود. نقابت به صورت شغل و لقب از زمان خلفای عباسی برای سرپرستی هاشمیان وجود داشته. نقیبان به کارهای اشراف عرب که علویان و عباسیان بودند، رسیدگی می کردند. در دورۀ اسلامی، اشرافیت که برخاسته از خون و تبار بود امتیازات ویژه ای به آن ها می بخشید. اشراف از دولت خلفا مستمری می گرفتند، خود و موالی آن ها زکات نمی دادند و کارهای قضایی آن ها به دست نقیب انجام می گرفت. تا قرن ۴ ه.ق. عباسیان و علویان یک نقیب داشتند، اما از اواخر این قرن هر یک از دو گروه دارای نقیبی جداگانه بودند. نقابت به دو گونۀ خاصه و عامه تقسیم می شد. در نقابت خاصه، نقیب تنها می کوشید از ورود دیگران به طبقۀ اشراف جلوگیری کند، اما در نقابت عامه، نقیب به کارهای اشراف رسیدگی می کرد، اختلاف میان آن ها را فیصله می داد و چنانچه کاری خلاف شرع از آن ها سر می زد درباره شان حد جاری می کرد. نقیب عامه لازم بود که فقیهی مجتهد باشد. اشراف نه تنها در بغداد، بلکه در شهرهایی چون کوفه و بصره و واسط و اهواز نیز نقیب خاص خویش داشتند. نقیبان شخصیت های مطرح سادات بودند که بر اثر اهمیت وظایف شان، پیوسته در زمینه های گوناگون تأثیر می گذاردند. به عنوان یک نمونه، در تشکیلات دعوت عباسی داعی خراسان ابوعکرمه سرّاج، دوازده تن از حامیان بر جسته دعوت در خراسان را به نیابت از محمد بن علی (پیشوا و محور دعوت عباسی) به نقابت بر گزیدند.
در طول تاریخ، همواره برخی افراد غیر سید، سعی کرده اند خود را سید وانمود کنند. نقیب النقبا سرپرست همه سادات تحت فرمان خلیفه بود که از بین شخصیتهای دانشمند با صلاحیت توسط او منصوب می شد و مسئول انتخاب نقیبان شهرها و محله ها بود. او وظیفه داشت به سادات ماهانه مقرری پرداخت کند و نسب آنان را حفظ کند تا کسی خود را به دروغ به سادات منتسب نکنند و از شأن آنان پاسداری کند. او بر تحصیل، ازدواج، اشتغال و زندگی آن ها نظارت می کرد و از حقوقشان در دیوانهای دیگر و دادگاهها دفاع می کرد. این شبکه گسترده از نقبا از اندلس در غرب تا ترکستان در شرق گسترده شد و قرنها پس از عباسیان هم دوام آورد.
در قرآن کریم نیز واژه نقیب سه بار آمده است:کهف ۹۷، قاف ۳۶، و مائده ۱۲. «...خداوند، پیمانی از بنی اسرائیل گرفت و از میان آنان، ۱۲ نقیب (سرکرده) برانگیختیم.» مائده ۱۲.
در عصر جاهلی نقیبِ قوم را، شخص بزرگ و سید و قیّم و تدبیر کننده امور و سیاست آنان، آگاه بر امور پیدا و پنهان قوم می خواندند.این منصب، پس از رئیس (شیخ) قبیله هم عرض با امیر بوده است. وی علاوه بر عهده داری منصب نقابت قبیله در غیاب شیخ قبیله، رهبری قوم را بر عهده می گرفت و به عنوان دستیار شیخ قبیله عمل می کرد.
دیوان نقابت تشکیلاتی سیاسی اداری بود که در نیمه اول قرن سوم هجری در حکومت عباسیان ایجاد شد و وظیفه اش سرپرستی سادات بنی هاشم بود. نقابت به صورت شغل و لقب از زمان خلفای عباسی برای سرپرستی هاشمیان وجود داشته. نقیبان به کارهای اشراف عرب که علویان و عباسیان بودند، رسیدگی می کردند. در دورۀ اسلامی، اشرافیت که برخاسته از خون و تبار بود امتیازات ویژه ای به آن ها می بخشید. اشراف از دولت خلفا مستمری می گرفتند، خود و موالی آن ها زکات نمی دادند و کارهای قضایی آن ها به دست نقیب انجام می گرفت. تا قرن ۴ ه.ق. عباسیان و علویان یک نقیب داشتند، اما از اواخر این قرن هر یک از دو گروه دارای نقیبی جداگانه بودند. نقابت به دو گونۀ خاصه و عامه تقسیم می شد. در نقابت خاصه، نقیب تنها می کوشید از ورود دیگران به طبقۀ اشراف جلوگیری کند، اما در نقابت عامه، نقیب به کارهای اشراف رسیدگی می کرد، اختلاف میان آن ها را فیصله می داد و چنانچه کاری خلاف شرع از آن ها سر می زد درباره شان حد جاری می کرد. نقیب عامه لازم بود که فقیهی مجتهد باشد. اشراف نه تنها در بغداد، بلکه در شهرهایی چون کوفه و بصره و واسط و اهواز نیز نقیب خاص خویش داشتند. نقیبان شخصیت های مطرح سادات بودند که بر اثر اهمیت وظایف شان، پیوسته در زمینه های گوناگون تأثیر می گذاردند. به عنوان یک نمونه، در تشکیلات دعوت عباسی داعی خراسان ابوعکرمه سرّاج، دوازده تن از حامیان بر جسته دعوت در خراسان را به نیابت از محمد بن علی (پیشوا و محور دعوت عباسی) به نقابت بر گزیدند.
در طول تاریخ، همواره برخی افراد غیر سید، سعی کرده اند خود را سید وانمود کنند. نقیب النقبا سرپرست همه سادات تحت فرمان خلیفه بود که از بین شخصیتهای دانشمند با صلاحیت توسط او منصوب می شد و مسئول انتخاب نقیبان شهرها و محله ها بود. او وظیفه داشت به سادات ماهانه مقرری پرداخت کند و نسب آنان را حفظ کند تا کسی خود را به دروغ به سادات منتسب نکنند و از شأن آنان پاسداری کند. او بر تحصیل، ازدواج، اشتغال و زندگی آن ها نظارت می کرد و از حقوقشان در دیوانهای دیگر و دادگاهها دفاع می کرد. این شبکه گسترده از نقبا از اندلس در غرب تا ترکستان در شرق گسترده شد و قرنها پس از عباسیان هم دوام آورد.
wiki: نقابت
دانشنامه اسلامی
[ویکی شیعه] نِقابَت نهادی برای رسیدگی و سرپرستی امور سادات و یتیمان و تأمین نیازهای مالی و نیز حفظ احترام آنان بود. این نهاد همچنین اداره موقوفات و داوری در میان سادات را در دست داشت. نقابت در حکومت بنی عباس با انگیزه جلوگیری از نارضایتی طالبیان و تأیید جایگاه آنان ایجاد شد. نقیب، معمولا از افراد بانفوذ انتخاب می گردید. برخی از نقیبان در گسترش شیعه و مسائل سیاسی فعالیت می کردند. سید رضی، سید مرتضی و ابن طاووس از نقیبان مشهور هستند.
نَقیب به کسی می گفتند که پیوسته از اوضاع زندگی بستگان یا طایفه خود باخبر باشد و خبر بگیرد. نقیب و نقابت از نَقب گرفته شده است. نقب به معنای شکافتن، سوراخ کردن، راه گشودن و همچنین کاویدن عمق چیزها و گردش و جست وجوست.
نهاد نقابت در نیمه دوم قرن سوم قمری در تشکیلات حکومت بنی عباس با عنوان دیوان نقابت برای انجام امور سادات طالبی به وجود آمد. در ۲۵۰ق یحیی بن عمر، از نوادگان زید بن علی، علیه حکومت مستعین (۲۵۵-۲۴۸ق) قیام کرد و کشته شد. او از تامین نشدن درخواست مالی خودش توسط مسئول مستمری بنی هاشم (طالبیان و بنی عباس) و رفتار تند وی ناراحت و خشمگین شده بود. یک سال بعد حسین بن احمد، برادرزاده یحیی به مستعین توصیه کرد مسئول طالبیان را فردی از خود آنان انتخاب کند. مستعین خود او را به عنوان نقیب طالبیان برگزید.
نَقیب به کسی می گفتند که پیوسته از اوضاع زندگی بستگان یا طایفه خود باخبر باشد و خبر بگیرد. نقیب و نقابت از نَقب گرفته شده است. نقب به معنای شکافتن، سوراخ کردن، راه گشودن و همچنین کاویدن عمق چیزها و گردش و جست وجوست.
نهاد نقابت در نیمه دوم قرن سوم قمری در تشکیلات حکومت بنی عباس با عنوان دیوان نقابت برای انجام امور سادات طالبی به وجود آمد. در ۲۵۰ق یحیی بن عمر، از نوادگان زید بن علی، علیه حکومت مستعین (۲۵۵-۲۴۸ق) قیام کرد و کشته شد. او از تامین نشدن درخواست مالی خودش توسط مسئول مستمری بنی هاشم (طالبیان و بنی عباس) و رفتار تند وی ناراحت و خشمگین شده بود. یک سال بعد حسین بن احمد، برادرزاده یحیی به مستعین توصیه کرد مسئول طالبیان را فردی از خود آنان انتخاب کند. مستعین خود او را به عنوان نقیب طالبیان برگزید.
wikishia: نقابت
کلمات دیگر: