کلمه جو
صفحه اصلی

اهار


مترادف اهار : ( آهار ) پرداخت، جلا

فارسی به انگلیسی

starch for stiffening, stiffness, size, sizing, starch

فارسی به عربی

نشا

فرهنگ اسم ها

اسم: آهار (دختر) (فارسی)
معنی: گلی مرکب با گل برگهای پیوسته به رنگهای سفید، قرمز، نارنجی، صورتی، یا دو رنگ که انواع گوناگون کم پر و پُرپَر دارد

مترادف و متضاد

starch (اسم)
تشریفات، نشاسته، اهار

فرهنگ فارسی

( آهار ) دهی بزرگ در نزدیکی اوشان جزو دهستان رود بار قصران بخش افجه شهرستان تهران ۱۵۲۷ سکنه .
( اسم ) گیاهی از تیر. مرکبان جزو دست. پیوسته گلبرگها که اصل آن از مکزیک است و دارای گونه های متعدد زینتی است .
مایعی ازنشاسته یاکتیراکه پارچه راسفت وبراق کند، آهر نیزگفته شده، گلی درشت وپربرگ برنگهای سفیدیازردیاسرخ کم رنگ

فرهنگ معین

( آهار ) ( اِ. )مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست می کنند و به پارچه می زنند تا سفت و براق شود.
(اِ. ) گیاهی از تیرة مرکبان جزو دستة پیوسته گلبرگ ها که اصل آن از مکزیک است و دارای گونه های متعدد زینتی است .

لغت نامه دهخدا

( آهار ) آهار. ( اِ ) چیزی از نشاسته یا کتیرا یا صمغ و یالعاب خطمی و مانند آن که جامه و کاغذ و جز آن را بدان آغارند تا شخ و محکم شود یا صیقل و مهره گیرد. شو. شوی. شوربا. پَت. خورش. آش. آش جامه. پالوده. بَت. آهر. تانه. بخیر. آغار. لعاب. و فعل آن آهاردن و آهاریدن و آهار دادن و آهار کردن و آهار زدن باشد در متعدی. و در لازم آهار شدن و آهار گرفتن :
سوار بود بر اسبان چو شیر بر سر کوه
پیاده جمله بخون داده جامه را آهار.
عماره یا عنصری.
در گنج بگشاد و دینار داد
روان را بخون دل آهار داد.
فردوسی.
چو او [رخش ] سست گردد پیاده شوم
بخون و خوی آهارداده شوم.
فردوسی.
بیا تا بکشتی پیاده شویم
بخون و خوی آهارداده شویم.
فردوسی.
درخشیدن تیغ الماسگون
سنانهای آهارداده بخون.
فردوسی.
همه بوم و بر زیر نعل اندرون
چو کرباس آهارداده بخون.
فردوسی.
الماس کرده چنگ را خوش کرده دل نیرنگ را
آهار داده سنگ را از کشتن شیران بدم.
لامعی.
شد خوب به نیکو سخنت دفتر ناخوب
دفتر بسخن خوب شود، جامه به آهار.
ناصرخسرو.
از این پس چون شد از آهار جسمی
مرا در کالبد جانی موقر.
ناصرخسرو.
جامه ست مثل طاعت و آهار بر او علم
چون جامه نباشد بچه کار آید آهار؟
ناصرخسرو.
مرا پرس کز مهر او آستینم
ز مکرش بخون دل آهار دارد.
ناصرخسرو.
شخص را پاکی آورد حمام
جامه را تازگی دهد آهار.
نظام قاری.
|| نام گلی است باساق باریک و تا یک گز ساق آن برشود و گلها برنگهای مختلف دهد، برگ آن پرزدار و مزغّب و شخ و شکننده است و گل و برگ آن بوی و عطر ندارد . || در فرهنگها باین کلمه معنی فولاد جوهردار نیز داده و بیت ذیل را شاهد آورده اند :
نهاد از کمین هرکه سالار بود
عمودش ز پولاد آهار بود.
اسدی.
و این مثال برای دعوی رسا نیست. || ونیز معنی طعام بدان داده اند و شاهدی برای آن یافته نشده است و گمان می برم کلمه خورش که یکی از مترادفات شوی و پت و آهار است منشاء این التباس شده است. و در تأیید معنی طعام برای آهار گفته اند که ناهار مرکب از «نا»ی حرف نفی و آهار به معنی طعام است. واﷲ اعلم.

اهار. [ اَ ] (اِ) پالوده که بر کاغذ و شوربائی که بر جامه مالند. (برهان ) (هفت قلزم ). آهار پالوده ای که بر کاغذ و جامه مالند. (ناظم الاطباء). آشی که بر کاغذ و جامه دهند که سبب قوت آنها شود. (آنندراج ). و رجوع به آهار شود.
- اهار زدن ؛ پالوده و شوربا به جامه و کاغذ مالیدن .
|| ظاهراً به معنی فضله و پیخال مرغان شکاری و بالخصوص باز. فضله ٔ مرغان شکاری را اهار گویند. (از بازنامه ٔ نسوی ) : وچون به وقت برخاستن اهار نکند نقصانی پدید آید. (نوروزنامه ص 98).


فرهنگ عمید

( آهار ) ماده ای مرکب از نشاسته، کتیرا، و مانند آن که به پارچه یا کاغذ می زنند تا محکم، سفت و براق شود.
گلی درشت و پُربرگ به رنگ های مختلف سفید، زرد، سرخ کم رنگ. بلندی بوته اش به نیم متر می رسد. آن را در باغچه ها می کارند و گیاه یک ساله است.

دانشنامه عمومی

آهار. مختصات: ۳۵°۵۶′۱۰″ شمالی ۵۱°۲۷′۴۰″ شرقی / ۳۵٫۹۳۶۱۱°شمالی ۵۱٫۴۶۱۱۱°شرقی / 35.93611; 51.46111
حسین کریمان
آتشگاه قصران
آهار از روستاهای دهستان رودبار قصران بخش رودبار قصران شهرستان شمیران استان تهران می باشد که در ۲۳ کیلومتری شمال غرب گلندوک واقع است. این روستا در محل تلاقی دو تنگه ای که یکی به سمت شمال غرب به ده تنگه و گردنه زرگاه و دیگری به سمت جنوب غرب که به منطقه و مزارع و آبشار شکرآب و قله توچال و مرز شهرستانک منتهی می شود، قرار دارد.روستای آهار از روستاهای آباد و پر رونق منطقه بوده و به علت داشتن مزارع و باغات وسیع،بیشتر ساکنین این روستا به کار باغداری مشغول می باشند. طبیعت این منطقه در دو فصل بهار (اردیبهشت ماه) و پاییز (آبان ماه) بسیار زیبا و دیدنی می باشد .
نام اصلی و باستانی روستا «اوهار» بوده است که این نام هنوز هم با ترکیب «گل اوهر» به محلی که مدخل روستا و در انتهای جاده فشم و ایگل می باشد، اطلاق می شود. «او» به معنای آب و «هر» به معنای آسیاب می باشد. اوهر به معنای آبادی می باشد که دارای آب فراوان برای احداث آسیا می باشد.
جمعیت این روستا بر اساس سرشماری سال ۱۳۸۵ حدود ۷۰۲ نفر در ۲۳۲ خانوار بوده است.

دانشنامه آزاد فارسی

آهار. آهار (zinnia)
گروهی از گیاهان تیرۀ مرکبان۱. این گیاهان بومی مکزیک و امریکای جنوبی اند و دورگه۲ های پرورشی آن ها، با نام Zinnia elegans، نظرگیرند. این دورگه ها گل های رنگارنگ میناشکل و زیبا می آورند.

گویش مازنی

/ehaar/ آهارپارچه

آهارپارچه


جدول کلمات

آهار
لعاب

پیشنهاد کاربران

اش

پت

کتیرا

آهار یک واژه پارسی بجای " جلا" است ، آهار دادن = جلا دادن ، شمشیرش را آهار داده بود یعنی شمشیر خود را جلا داده بود ، آهار نام روستایی در شهرستان شمیران ، و در پشت چکاد توچال می باشد.

آش


کلمات دیگر: