کلمه جو
صفحه اصلی

خیشوم


مترادف خیشوم : بینی، دماغ، غنه، دماغه

فارسی به انگلیسی

cartilage of the nose

عربی به فارسی

دستگاه تنفس ماهي , جويبار , نهر کوچک , گوشت ماهي , پيمانه اي براي شراب , دخترجوان , ابجو , تميزکردن ماهي , روده ( ماهي ) رادر آوردن , استطاله زيرگلوي مرغ


مترادف و متضاد

۱. بینی، دماغ، غنه
۲. دماغه


nose (اسم)
دماغه، خیشوم، بینی، عضو بویایی، نوک بر امده هر چیزی

cartilage (اسم)
غضروف، نرمه استخوان، کرجن، خیشوم

nostril (اسم)
خیشوم، سوراخ بینی، منخر

فرهنگ فارسی

← حفرۀ خیشوم


( اسم ) ۱ - بینی . ۲ - بن بینی . ۳ - اندرون بینی . ۴ - قسمت شامه از راس آن . ۵ - دماغ. کوه پیش آمدگی کوه . جمع : خیاشیم .

فرهنگ معین

(خِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - بینی . ۲ - بن بینی . ج . خیاشیم .

لغت نامه دهخدا

خیشوم. [ خ َ ] ( ع اِ ) بینی. || بن بینی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). بیخ بینی ، اقصای انف. ( یادداشت مؤلف ). || اندرون بینی. ( زمخشری ) ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). || پرده دماغ. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). استخوان بینی. ( یادداشت مؤلف ). || قسمت شامه از رأس. || دماغه کوه و پیش آمدگی کوه. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خیشیم در همه معانی.

فرهنگ عمید

مجرا یا قسمت درونی بینی.

فرهنگستان زبان و ادب

[زبان شناسی] ← حفرۀ خیشوم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ‏خَیْشوم پرده حائل میان دو سوراخ بینی است. این عنوان در باب دیات به کار رفته است.
خیشوم در لغت به معنای انتها و بن بینی و نیز خود بینی آمده است؛ لیکن در کلمات فقها به تبع روایت معتبر ظریف به پرده حائل میان دو سوراخ بینی که «وتره» نامیده می‏شود تفسیر شده است. برخی «روثه» را نیز به همین معنا تفسیر کرده‏ اند.
احکام خیشوم
بنابر قول مشهور، از بین بردن روثه دیگری موجب ثبوت نصف دیه بر جانی است. بسیاری از فقها «روثه» را به «خیشوم» تفسیر کرده ‏اند.
اگر بر اثر جنایت، یکی از نرمه‏های بینی شکافته شود و به خیشوم برسد، دیه آن بنابر قول گروهی، صد دینار و بنابر قول برخی، پنجاه دینار است. و اگر عکس آن صورت گیرد؛ یعنی خیشوم شکافته شود و به نرمه بینی برسد، بنابر تصریح برخی، دیه آن ۶۶ و یک سوم دینار است.
بنابر قول مشهور، دیه بریدن یکی از دو نرمه بینی، همراه خیشوم دو سوم دیه کامل است.



کلمات دیگر: