کلمه جو
صفحه اصلی

امام زاده

فرهنگ معین

(اِ. دِ) [ ع - فا. ] (ص مر.) فرزند یا نوادة یکی از امامان دوازدگانه .


لغت نامه دهخدا

امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درب قاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در 3 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور. در جلگه واقع و دارای هوای معتدل است و 212 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. مقبره ٔ امام زاده محمد محروق و شاهزاده ابراهیم و حکیم عمر خیام در این ده است . و در اطراف آن تپه ای است که آثار باستانی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر، واقع در 10 هزارگزی جنوب بوشهر و یک هزارگزی راه شوسه ٔشیراز به بوشهر. در جلگه واقع و گرمسیر و دارای هوای مرطوب است . سکنه ٔ آن 608 تن است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصولش غلات و سبزی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر، واقع در یک هزارگزی شمال گناوه نزدیک راه شوسه ٔ ریگ به دیلم . در جلگه واقع و هوای آن گرمسیر مرطوب و سکنه ٔ آن 600 تن است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصولش غلات دیمی و شغل اهالی زراعت است . راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خشت بخش خشت شهرستان کازرون ، واقع در 6 هزارگزی باختر کنار تخته ، کنار راه فرعی امام زاده به کنار تخته . در جلگه واقع و گرمسیر است . دارای 44 تن سکنه است و آب آن از چشمه تأمین میشود. محصولش غلات و برنج و شغل اهالی زراعت است . این ده را نظام آباد نیز گویند و بنای امام زاده ٔ آن قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در 26 هزارگزی جنوب بافت و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو دشت آب به رابر. کوهستانی و سردسیر است . دارای 90 تن سکنه است و آب آن از قنات و رودخانه تأمین میشود. محصولش غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 13 هزارگزی شمال باختر مشهد و 5 هزارگزی شمال رادکان . کوهستانی و دارای هوای معتدل است . 1650 تن سکنه دارد.آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصولش غلات و شغل اهالی مالداری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شراء سفلی از بخش وفس شهرستان اراک . واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری کیمجان . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و دارای 183 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ شراء تأمین میشود. محصولش غلات ، میوه ها و قلمستان و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. این ده را قلعه چه نیز مینامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیزار بخش مرکزی شهرستان قم در 58 کیلومتری جنوب غربی قم و دو کیلومتری راه شوسه ٔ قم به اصفهان ، کنار رودخانه ٔ قم . آب و هوای معتدل دارد و دارای 120 تن سکنه است . محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . راه ماشین رو دارد و بنای امام زاده ساریه خاتون اثر قدیمی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیدون بخش حومه ٔ شهرستان بهبهان ، واقع در30 هزارگزی جنوب بهبهان . در دشت واقع شده و گرمسیر است . دارای 72 تن سکنه است . آب آن از چاه تأمین میشود. محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) نام محلی است در جنوب شرقی دهلران از نواحی دزفول . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


امام زاده . [ اِ دَ/ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون ، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری فهلیان ، کنار راه شوسه ٔ کازرون به فهلیان . در جلگه واقع و گرمسیر است . دارای 93 تن سکنه است و آب آن ازچشمه و قنات تأمین میشود. محصولش غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) (امام رکن الدین ) از افاضل علما بوده است . وی و پسرش بعد از آنکه تعرض مغول را نسبت بنوامیس مردم بخارا دیدند تاب نیاوردند و با ایشان بجنگ پرداختندو هر دو کشته شدند. عطاملک جوینی مؤلف تاریخ جهانگشا می نویسد: بعد از آنکه شهر بخارا مسخر مغولان گشت وعلما و مجتهدان را بر طویله ٔ آخر سالاران بمحافظت ستوران گماشتند و اوراق قرآن در میان قاذورات لگدکوب اقدام و قوایم گردید امام جلال الدین علی بن حسن رندی که مقدم و مقتدای سادات ماوراءالنهر بود روی به امام رکن الدین امام زاده آورد و گفت مولانا چه حالتست ؟ مولاناامام زاده گفت خاموش باش ، باد بی نیازی خداوند است که میوزد سامان سخن گفتن نیست . (از تاریخ مغول ص 21).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برکشلواز بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در یازده هزار وپانصدگزی جنوب خاوری ارومیه . در جلگه قرار گرفته و دارای هوای معتدل است . 3600 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ شهر چای تأمین میشود. محصولش غلات و توتون و انگور و چغندر و حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جوراب بافی است . زیارتگاه معروفی بنام امام زاده و15باب دکان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


امام زاده . [ اِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب / ص مرکب ) فرزند یا نواده ٔ یکی از امامان دوازدهگانه . (فرهنگ فارسی معین ). شخصی که بلافاصله یا بوسایط کم از نسل امام باشد. (فرهنگ نظام ) : این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود. (تاریخ بیهقی ).
امام زاده ، زکی زاده ، محترم زاده
کریم شهر سمرقند و از کرام خجند.

سوزنی .


|| (اِ مرکب ) مقبره ای که در آن امام زاده مدفون است . (فرهنگ نظام ). در شهرها و دیههای ایران تعداد بسیاری امام زاده وجود دارد. انتساب همه ٔ اینها بجز عده ٔ انگشت شماری بخاندان پیغمبر اسلام و امامان دوازدهگانه محقق نیست و تعدادی از این بقعه ها که به امام زاده شهرت یافته اند به پیروان تصوف و اقطاب اهل سلوک تعلق داشته اند. || امام زاده نام عده ٔ بسیاری از دهکده های ایران است و اغلب این دهکده ها رابنام امام زاده ای که در آن مدفون است میخوانند مانندامام زاده قاسم .
- امام زاده ٔ بی معجز ؛ کسی که کاری از دستش ساخته نیست . (فرهنگ فارسی معین ).
- || کوته نظر. (فرهنگ فارسی معین ).
- || خسیس . (فرهنگ فارسی معین ).
- امام زاده ٔ جل بند ؛ در اصطلاح عوام ، کسی که جامه ٔ بسیار پوشد. (فرهنگ فارسی معین ).
- امثال :
از این امام زاده کسی چنین معجزه ای ندیده بود ؛ یعنی با اینکه مرد بخیل است در این مورد سخاوتی شایان ثنا کرد. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
امام زاده است وهمین یک قندیل ، همانند: لوطی است و همین یک دست لباس ، رستم است و همین یک دست اسلحه . (فرهنگ عوام ).
امام زاده ای بی زینت است ؛ مثل را درباره ٔ کسی گویند که هرچه در تکمیل البسه و اسباب زینت او کوشند اوباز بسادگی و بی بندوباری گذراند. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
امام زاده ای است که باهم ساختیم ؛ مثل را در مواردی که مثل «با همه کس پلاس با من هم » مستعمل است ، استعمال کنند. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
امام زاده تا معجز نکند کسی به زیارتش نمیرود ؛ یعنی تا وجود شخص مؤثر در امور نباشد مورد اعتنا واقعنمیشود. (از فرهنگ عوام ).
امام زاده جل بندی ؛ در مثل کسی را که جامه های کوتاه و بلند بدون ترتیب بر خود پوشد یا آلات تزیین گوناگون و بی تناسب بر خود آویزد به امام زاده ٔ جل بند تشبیه کنند. (از امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.
حرمت امام زاده را متولی نگاه دارد . (از امثال و حکم مؤلف ).
روغن ریخته وقف امام زاده ، نظیر: فی سبیل اﷲسرجی و بغلی . (امثال و حکم مؤلف ). و رجوع به همین کتاب شود.


کلمات دیگر: