صفحه اصلی
اصطلاحات
واژه های حرف "د" - اصطلاحات
در ناامیدی بسی امید است
در همیشه روی یک پاشنه نمی گردد
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
در یه تخته خوردن
درایوری رانندگی کردن
درد کشیده طبیبه
درز کردن
دروتخته با هم جور بودن یا جفت بودن یا جور درامدن
دروتخته را به هم انداختن یا جور کردن یا جفت کردن
دروغ که حناق نیست
دروغ گو کم حافظه است
دری به تخته یا تخته ای خوردن
دزد حاضر بز حاضر
دزد ناشی به کاهدون می زنه
دزد نگرفته پادشاه است
دست از سر کسی برداشتن
دست از سر کچل برداشتن
دست از پا خطا کردن
دست از پا درازتر
دست از کاری یا چیزی کشیدن یا برداشتن
دست بالای دست بسیار است
دست به دامن شدن
دست به دامن یا دامان کسی شدن
دست به دست سپرده
دست به سیاه و سفید نزدن
دست به عصا
دست بوس
دست خر کوتاه
دست خود را جایی یا کسی بند کردن
دست راستش زیر سر من
دست رد بر سینه کسی زدن
دست شکسته ای زیر سر کسی داشتن
دست شکسته دنبال کار می رود اما دل شکسته نمی رود
دست پیش گرفتن تا یا که یا برای اینکه پس نیفتند
دست چپ و راست را تشخیص ندادن
دست کسی امدن چیزی
دست کسی را تو پوست گردو گذاشتن
دست کسی را خواندن
دست کم گرفتن
دستش از دنیا کوتاه است
دستش از گور بیرون مانده
دستش به دهنش می رسه
دستش نمک نداره
دستم به دامنت یا دامنتان
دستمالیسم
دسته گل به اب دادن
دستی از دور بر اتش داشتن
دعوا سر لحاف ملا بودن
بیشتر