لر
فارسی به انگلیسی
native of Lorestan, Lor
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- بغل کش . ۲- بیخ بغل زیر بغل .
نام رودی در فرانسه که به حوضه آرکاشن ریزد و درازی آن هشتاد هزار گز باشد .
اهل لرستان
فرهنگ معین
(لَ ) (اِ. ) ۱ - جوی ، آب کند. ۲ - زیر بغل . ۳ - لاغر، ضعیف .
(لُ)1 - (اِ.) مراد، مطلب . 2 - (ص .) ساده دل ، سلیم .
(لَ) (اِ.) 1 - جوی ، آب کند. 2 - زیر بغل . 3 - لاغر، ضعیف .
لغت نامه دهخدا
لری کندند ناهموار در پیش
که باد ازوی سر آید در تک خویش.
لر. [ ل ُ ] ( اِ ) کام. || توان. || مرادو مطلب. || بره و بچه گوسفند. ( برهان ).
لر. [ ل ُ ] ( اِخ ) ( ایل... ) نام قبیله ای از ایرانیان. طایفه ای از ایرانیان چادرنشین . طایفه ای از صحرانشینان و مردم قهستان. ( برهان ). نام طایفه ای است از مردم صحرانشین. ( جهانگیری ). لر و یا لور نام عشیرتی است بزرگ از عشایر کرد. رجوع به لرستان شود. ( قاموس الاعلام ترکی ). گروهی از اکراد در کوههای میان اصفهان و خوزستان و این نواحی بدیشان شناخته آید و بلاد لر خوانند و هم لرستان و لور گویند. رجوع به این دو کلمه شود. ( معجم البلدان ). حمداﷲ مستوفی گوید در زبدة التواریخ آمده که وقوع اسم لر بدان قوم بوجهی گویند از آنکه در ولایت مارود دیهی است آن را کرد میخوانند و درآن حدود دربندی آن را به زبان لری کوک اکر خوانند ودر آن دربند موضعی است که لر خوانند چون اصل ایشان از آن موضع خواسته هایشان را لر خوانند. وجه دوم آن است که به زبان لری کوه پردرخت را لِر گویند و بسبب ثقالت راء کسره لام با ضمه کردند و لر گفتند و وجه سوم اینکه این طایفه از نسل شخصی اند که او لر نام داشته و قول اول درست تر می نماید. و هر چیز که در آن ولایت نبوده به زبان لری نام ندارد بمجاز از نقل زبانی دیگر نام بر آن اطلاق کرده اند و سبب ظهور قوم لران بعضی گفته اند آنکه سلیمان پیغمبر علیه السلام معتمدی را به ترکستان فرستاد تا جهت او چند کنیزک بکر خوب روی بیاورد و حرزی درآموخت تا در راه از شرّ شیاطین ایمن باشند آن مرد به وقت مراجعت در مرحله کول مانرود حرز فراموش کرد و کنیزکان را شیاطین بکارت زائل کردند برصورت آن مرد چون سلیمان کنیزکان را ثیب یافت از آن مرد تفحص کرد که هرگز حرز را فراموش کردی گفت بلی درفلان موضع سلیمان دانست که این فعل شیاطین است آن کنیزکان با همان محل فرستاد و از ایشان فرزندان آمدند لران اند. و این روایت ضعیف است در حق گیلکیان همین گفته اند. وجهی دیگر آنکه جمعی از اعراب بر سلیمان عاصی شدند و بدان وقت بدان ولایت رفتند و با آن کنیزکان بتغلب دخول کردند سلیمان آن کنیزکان را هم بدان ولایت فرستاد و از ایشان فرزندان آمدند حق تعالی وبائی بر اهل آن ولایت مسلط کرد که بغیر از آن فرزندان نماندند. و این قول پیش لران هیچ است زیرا که در زبان لری الفاظ عربی بسیار است اما این ده حرف در زبان لری نمی آید: ح خ ش ص ط ظ ع غ ف ق. ( تاریخ گزیده ص 535 و536 و 537 ). رجوع به لر بزرگ و لر کوچک شود :
لری کندند ناهموار در پیش
که باد ازوی سر آید در تک خویش .
امیرخسرو (از جهانگیری ).
|| تخته سنگ . صخره (در لهجه ٔ بختیاری ): میرَه م توربی آردم بُن لر (به لهجه ٔ بختیاری )؛ بگذار شوهر من شغال باشد لکن اگر آرد او زیر صخره است مرا بسنده است . || زیر بغل . بیخ بغل . بغل . (برهان ). کش . آغوش . || (ص ) ضعیف و لاغر. (برهان ). || (پسوند) لر در کلمات : آب حاجی لر، چکش لر، حاجی لر، سه لر، شلر که اسم مکانهائی هستند نیز آمده ، در حاجی لر شاید کلمه ٔ ترکی باشد علامت جمع، ولی در دیگر کلمات معلوم نیست .
لر. [ ل ِ ] (اِخ ) نام رودی در فرانسه که بحوضه ٔ آرکاشن ریزد و در ازای آن هشتاد هزارگز باشد.
لر. [ ل ُ ] (اِ) کام . || توان . || مرادو مطلب . || بره و بچه گوسفند. (برهان ).
لر. [ ل ُ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به طایفه ٔ جباره شود.
لر. [ ل ُ] (اِخ ) تیره ای از ایل نفر (از ایلات خمسه ٔ فارس ). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87). رجوع به ایل نفر شود.
هر چند که هست عالم از خوبان پر
شیرازی و کازرونی و کوهی و لر.
سعدی (رباعیات ).
فلک کز لشکر آفت سگالش
چو موی لر پریشان دیدحالش
ترش رو گشت چون افغان جنگی
ولی همچون کلاته ٔ لر به تنگی .
امیرخسرو (از جهانگیری ).
آه از این قوم بی حمیت بیدین
کرد ری و ترک خمسه و لر قزوین .
قائم مقام .
- امثال :
اگر لر به بازار نرود بازار می گندد .
لر به شهر نیاید که میگویند یاغی است .
صاحب آنندراج پس از نقل اینکه لر از ذریات شیاطین اند و نقل حکایت آوردن کنیزکان از ترکستان چنانچه مستوفی ذکر آن کرده گوید: حالا در مردم بموارد کلام به معنی احمق و روستائی واقع میشود :
توبه دارم از ظرافت همچو سالک ورنه من
صد ظرافت پیشه را از یک سخن لر میکنم .
سالک یزدی (از آنندراج ).
لر. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه ، واقع در هفت هزارگزی باختر کوزران و یک هزارگزی بنداردشت ، سردسیر، دارای 150 تن سکنه . مسلمان ، کردی و فارسی زبان . آب آن از چشمه ، محصول آنجا غلات و حبوبات دیمی و لبنیات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است و تابستان اتومبیل توان برد. زمستان اکثر سکنه به حدود ذهاب به گرمسیر میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
لر. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در چهارهزارگزی جنوب شاه آباد و دوهزارگزی برف آباد. دشت ، سردسیر، دارای 430 تن سکنه ، شیعه ، کردی و فارسی زبان . آب آن از رودخانه ٔ راوند. محصول آنجا غلات و چغندرقند و حبوبات و صیفی کاری و میوه جات . شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری است و دبستانی دارد و از بدره میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
لر. [ ل ُ ] (اِخ ) نام یکی از خاندانهای ساکن مزنگ (نوکنده )به طبرستان . (سفرنامه ٔ رابینو ص 66 بخش انگلیسی ).
فرهنگ عمید
۱. کام، مراد، مطلب.
۲. برۀ گوسفند.
۱. از طوایف بزرگ، شیعه مذهب، و آریایی نژاد ایران که بیشتر در جنوب غربی ایران سکنی دارند.
۲. [عامیانه، مجاز] ساده دل و بی پیرایه.
۱. از طوایف بزرگ، شیعهمذهب، و آریایینژاد ایران که بیشتر در جنوب غربی ایران سکنی دارند.
۲. [عامیانه، مجاز] سادهدل و بیپیرایه.
۱. کام؛ مراد؛ مطلب.
۲. برۀ گوسفند.
جوی؛ آبکند.
دانشنامه عمومی
بزاق دهان ، مخاط یا مایع لزجی که از فرج احشام بعد از وضع حمل می آید. لِر ّوک به کسی گویند که آب دهانش همیشه روان است
لِر، آب دهان، بزاق، آبی که ناخودآگاه یا در خواب از دهان ترشح می کند.
لر (تالش) روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان تالش در استان گیلان ایران
لر (اسلام آباد غرب)
فهرست شهرهای آلمان
دانشنامه آزاد فارسی
قوم بزرگ ایرانی، از اقوام بومی کوهستان زاگرس، ساکن بخش بزرگی از غرب مرکزی و جنوب غربی ایران، منقسم به سه گروه اجتماعی شهری، روستایی و چادرنشین، مشتمل بر چندین ایل و صدها طایفۀ بزرگ، مرکب از گروه های ممسنی، کهکیلویه، بختیاری، لرستانی، ایلامی. به جز گروه های یادشده، گروه های بزرگی از لران در طول چند قرن گذشته به مناطقی از تهران، خراسان، خوزستان، قزوین، کرمان، گرمسار، گیلان، مازندران و کشور عراق انتقال یافته اند. گروه اخیر در میان عراقی ها به لرِ فیلی شهرت دارند. جغرافیای نواحی لرنشین، همانند قوس عریضی از سواحل خلیج فارس در حوالی بوشهر شروع شده و پس از عبور از لر بزرگ، یعنی کهکیلویه و بختیاری، در منتهی الیه شمالی لر کوچک، یعنی استان های لرستان و ایلام، پایان می یابد. لر کوچک از دو بخش پیشکوه مطابق با استان لرستان و پشتکوه، مطابق با استان ایلام، تشکیل می شود. کبیرکوه، حد فاصل میان دو بخش لر کوچک بوده و رودخانۀ معروف دز، موسوم به آب سزار، مرز میان لر کوچک و لر بزرگ است. قوم لر از ایلات و طوایف بسیار تشکیل شده است. لرها، به خصوص، ایل بختیاری بزرگ ترین گروه چادرنشینان ایران را تشکیل می دهند. همۀ این مردم، جز گروهی که مستحیل شده اند، مسلمان و شیعه اند. جمعی از اینان در شمار پیروان اهل حق اند. یکی از وجوه مشترک قوم لر، زبان لری است که ازجمله زبان های جنوب غرب ایران به شمار می آید. دسته ای از طوایف لر، به ویژه آنان که در حدود شمالی لر کوچک و در همسایگی طوایف کرد کرمانشاه و همچنین در بخشی از استان ایلام به سر می برند، در حقیقت از طوایف لک، یعنی جنوبی ترین گروه های کرد، و یا ترکیبی از کردها و لرها هستند. لرها، فرهنگ و ادبیات و موسیقی خود را دارند. سرزمین لرها، منبع تاریخ ایران پیش از آریاییان است. آثار عیلامی در تمام نواحی لرنشین، از حوالی بوشهر تا پشتکوه لرستان (ایلام) منتشر است. بعضی از این آثار نظیر حجاری ها سنگ نگاری های کول فرح در ایذه (مالمیر) از برجسته ترین نشانه های تمدن و فرهنگ باستانی در فلات ایران به شمار می آیند. با این همه، سابقۀ باستانی قوم لر ناروشن است و آن دسته از فرضیات که این مردم را بازماندۀ عیلامی ها، یا اخلاف مستقیم مادها می داند محل تردید و گفت وگوی بسیار است. بعضی شباهت ها بین دو زبان کردی و لری، نشانه هایی پذیرفتنی از پیوندهای قدیمی میان کردان و لران به دست می دهند. همچنین عناصر ترک و عرب نیز در قوم لر دیده می شود. لران در جنگ های ساسانیان برضد اعراب شرکت داشتند. پیروزی اعراب در نهاوند سبب استقرار گروه های کثیری از آنان در میان لران شد. آل خشرم، از اعقاب مالک بن هبیره اسدی در اواخر دورۀ امویان در ناحیۀ معروف ماسبذان استقرار یافتند. آل بویه ده ها سال حاکم قسمت هایی از لرستان بودند. کردان حسنویه، چند سال قلعۀ فلک الافلاک را در اختیار داشتند. ترکان سلجوقی و اتباع آنان، نظیر حسام الدین شوملۀ افشاری و جانشینانش، تا انقراض سلاجقه بر لرستان حاکم بودند. با این وجود تا اواخر قرن ۶ق، همواره نوعی از حکومت موروثی قومی در بخش هایی از لرستان، به ویژه در لر بزرگ وجود داشته است. بعضی از مورخان دورۀ مغول آنان را امیران شول نوشته اند. انقراض دولت شولان به دست امیرعلی کرد شامی در آغاز قرن ۷ق و عزیمت امیران شول به ناحیۀ ممسنی، مقدمه تشکیل دولت اتابکان لر کوچک شد که با فراز و نشیب هایی تا ۱۰۰۶ق به طور مستقیم دوام آورد. در این سال شاهوردی خان لر، آخرین اتابک لرستان کوچک، به دستور شاه عباس صفوی کشته شد و حکومت لرستان کوچک به شعبۀ دیگری از همان خاندان واگذار شد. این حکومت نیز در ۱۳۰۸ش، مغلوب سلطنت پهلوی اول شد و برافتاد. پایتخت این دولت شهر خرم آباد بود و پس از آن که لرستان کوچک به دست آقا محمدخان قاجار، به دو بخش شد، کرسی آن به ناحیۀ پشتکوه لرستان در استان ایلام منتقل شد. در لرستان بزرگ نیز دولتی اتابکی شکل گرفت که حدود ۲۰۰ سال دوام آورد. از قرار معلوم، این دولت بعد از ۵۵۰ق/۱۱۵۵م و به دست ابوطاهر، از سرداران سنقر بن مودود سلغری، برآمد و در ۸۲۷ق/۱۴۲۴م به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری برافتاد. اتابکان لر، به رغم گرایش به جنگ و کشتار، تمایل به عمران و آبادانی قلمرو خود نیز داشتند. کرسی اتابکان لر بزرگ شهر ایذه یا مالمیر بود. بعضی آثار این دو سلسله هنوز در لرستان بزرگ و کوچک باقی مانده است. بعضی از خوانین لر پس از قتل نادرشاه، مدعی سلطنت ایران شدند. علیمردان خان بختیاری در این راه کشته شد و کریم خان زند، که رقیب او بود، وکالت سلطنت شاه اسماعیل سوم و در حقیقت سلطنت ایران را به دست آورد. سلسلۀ زندیه حدود ۴۰ سال برقرار بود. پس از شکست لطفعلی خان زند از قوای آقامحمدخان قاجار در ۱۲۰۸ق و قتل او، سلسلۀ زندیه منقرض شد. طوایف لر کوچک در سال های انقلاب مشروطیت ایران، بیشتر از حامیان سالارالدوله بودند. گروهی بزرگ از طوایف لرستان در نیمۀ نخست سلطنت پهلوی اول شورش های دامنه داری را برپا کردند. بعضی از این شورش ها تا ۱۳۱۱ـ۱۳۱۲ش ادامه یافت. دولت پهلوی اول به اسکان اجباری طوایف پرداخت و از این طریق خسارات فراوانی بر آنان وارد آورد. خوانین ایل بختیاری در آغاز نهضت مشروطه خواهی ایرانیان، از مخالفان مشروطه بودند، اما در یکی دو ماه آخر عمر استبداد صغیر با انگیزه هایی متفاوت از آزادی خواهان، به مشروطه پیوستند و در فتح تهران شرکت کردند. اینان تا سلطنت پهلوی اول در زمرۀ بزرگان دولت ایران قرار داشتند، اما در این دوره بسیاری از امتیازهای موروثی آنان لغو شد و بعضی به اتهام شورش برضد دولت اعدام شدند و تعدادی نیز به زندان افتادند. سیاست اسکان اجباری چادرنشین بختیاری همانند نواحی دیگر آسیب های جدی برای ایل بختیاری به همراه داشت. این رفتار سبب شورش هایی در میان بختیاریان شد که همچون موارد دیگر به شکست انجامید. لرهای کهکیلویه و ممسنی، همانند دیگر چادرنشینان ایران در سال های سلطنت پهلوی اول، در اعتراض به سیاست های دولت سر به شورش برداشتند و به همان ترتیب مجازات شدند. بعضی از خوانین بویراحمدی و ممسنی، به انگیزۀ حفظ منافع سنتی خود به مخالفان برنامه های اصلاحی محمدرضا پهلوی پیوستند و در ۱۳۴۲ش چند ماه با قوای دولتی به جنگ و ستیز برخاستند. این شورش در خرداد همان سال خاتمه یافت و بعضی از خوانین شورشی اعدام شدند. جغرافیای اداری سرزمین های لرنشین ایران بدین صورت است: ناحیه ممسنی در استان فارس قرار دارد؛ بخشی از لیراوی دشت به استان بوشهر پیوسته است؛ کهکیلویه و بویراحمدی از استان فارس جدا و خود به یک استان تبدیل شده است. ناحیۀ بهبهان، که زمانی مرکز کهکیلویه به شمار می آمد، امروزه بخشی از استان خوزستان است. قسمت بزرگی از ناحیۀ گرمسیری بختیاری، نظیر ایذه و دشت لالی و اندیکا، به استان خوزستان پیوسته است. لر کوچک همچون دورۀ قاجاریه، به دو استان لرستان و ایلام تبدیل شده و قسمتی از آن نظیر بخش الوار گرمسیری به شهرستان اندیمشک در استان خوزستان پیوسته است.
گویش مازنی
۱لاغر – کوچک – باریک اندام ۲آدم بی ثبات
۱نعره – صدای بلند ۲صدای پلنگ
۱بی حس – کرخت ۲زیاد – فراوان
خل آدم صاف و ساده
واژه نامه بختیاریکا
( لِر ) تاب؛ دور؛ میدان؛ پیچ
( لِر ) جنگل؛ بیشه
کنایه از گوسفند
( لَر ) لاغر
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( شاخه ) ( ت ) زنگنه؛ ( ط ) کیانرسی
پیشنهاد کاربران
اما وقتی با فتحه میاید به معنای لاغر
لئر هم به معنای بره تازه به دنیا امده
لر ها آمیزه ای از قوم پارس و عیلامیان هستند و اصیل ترین قوم ایران، بعد از حمله اعراب به ایران بر ایرانیان عشایر و چادرنشین گفته شد .
زنده باد همه اقوام ایرانی دم هممونم گرم
http://www. neginzagros. com/News/Details/144
خاستم بگم درموردخیلی ازتوضیحاتی که بالا داده شده بعضی هاشون واقعیت نداره بنده خودم لرم واطراف شیرازمیشینم واصالتاهم اونجایی بودییم وهستیم درموردبیشترحروف هایی که بهش اشاره شده که ماازحروف عربی استفاده میکنیم من این رواصلا قبول ندارم این موردبیشتردرمورداونایی صادق هست که بیشترفارسی روکتابی حرف میزنن
تازه ماهم حروفهایی روتوی زبانمون استفاده میکنم که کاملا بدون دستخوش اززبان باستان بجا مانده است منظورم زبان پارسی باستان هستش
ممنونم
من تحقیقات زیادی درموردهمانندی لهجه های اصیل پارسی ومادی وپاردی کردم که درگویشهای گیلکی ومازندرانی ولری شبهاهتهاوهمانندهای بسیاری وجوددارندکه جای تامل وتفکرفراوان دارددوستان
بااینکه هرکدام ازاین اقوام اصیل کیلومترهاازهمدیگه دورهستنداماتشابه زبانی این سه قووم اصیل ایرانی دربعضی ازکلمات نشان ازیکی بودن واصالت اریایی وایرانی بودن انان میباشد باسپاس
قوم طالش فرزندان گشتاسب
*ویشتاسب *پسر لهراسب هستند
ویشتاسب پدر داریوش هخامنشی
نام کرد از قوم گوتی *ماساگت*از اقوام سکایی گرفته شده
نام شهر کردنشین سقز*سکز
. سکا*
دانلود آخه حرف کذب تا این حد. . .
واژگانی در زبان لری پیدا شده که در زبان بومیان ایران ریشه دارد و بخشی هم از زبان پهلوی . .
این نشون میده زبان لری چقد قدمت و اصابت داره بعدشم از چهره و ژنتیکی که از مردم لر گرفته شده مشخص شده مارکر های ژنتیکی آریایی اصیل را دارا هستند .
پس لطفا مطلب کذب تحویل مردم ندهید .
زنده باد قوم لر
زنده باد ایران بزرگ
Lor است و از نام شخص گرفته شده::لهراسب
و کلمه الوار نام قو لر نیست
بلکه در زبان لری به معنی
ائل وار است::: ایل تبار .
اعراب نام ائلوار را با تلفظ
الوار برای قوم لر استفاده می کردند
ولی کلمه الوار شبیه کلمه لر
است به معنی ایل است
در حالی که کلمه لر از لهراسپ
گرفته شده
Alvar
و لرها بودند ک بر اثر هر چیزی مردند ولی هیچوقت هیچ لری از ترس نمرد. . .
معنی:
پیامبر فرمود: قوم بزرگی در پارس هستند که اگر علی بن ابی ابیطالب برادرم به آنجا بیاید از اولین مسلمانان پارسی خواهند بود. نام این قوم لر است. لر نام سومین پسر ایوب پیامبر بود. ایوب در شوش به مدت 4 ماه زندگی کرد . سپس فرزندش لر را به دنیا آورد. لر وقتی بزرگ شد در کوه های ایران خانواده ای گرفت. زبان آنها پارسی است. آنها در ظهور مهدی اولین قوم ایرانی است که به یاری مهدی می روند.
***
این روایت نشان می دهد که تاریخچه ی قوم لر به زمان حضرت ایوب می رسد.
افتخار می کنیم که از نسل ایوب هستیم.
در تورات:
איוב קומי נולד, המשמר את סמכות המערב ומדרום לפארס.
לור היה. Ler יוצר בית כי הוא להביס.
חזק כמו הרים. ומשה מרוצה לקבל את נשמתה בקרב אנשי פרס.
העם הזה לא בא אל הדת של משה אבל הם הולכים הדת של אחמד. אלוהים נתן לאהמד את האהבה בין כל השבטים
שר אליהו ( הזראת עלי ) , אם ילך לפניהם, יגיעו כל האדונים לדת אחמד.
עבודה
معنی:
ایوب قومی را زاده که حافظ اقتدار غرب و جنوب پارس هستند.
لر فرزندش بود و هست. لر خاندانی را به وجود می آورد که شکست نا پذیرند.
همچون کوه ها قوی. و موسی روحش خوشحال است که اقوامی در میان پارسیان دارد.
این قوم به دین موسی نمی آیند بلکه به دین احمد می روند. خداوند احمد را در میان تمام اقوام محبت داده
وزیر او ایلیا ( حضرت علی ) اگر به پیش آنها می رفت همه لر ها به دین احمد می آمدند.
ایوب را دوست داریم و احمد و ایلیا را سرور پیامبران قرار دادیم .
خدا قوم احمد را شاخص قرار داد
گویش های زبان لری
مینجایی
فیلی
شولی
لکی
بختیاری
بویراحمدی
ممسنی
لیراوی
کلهری
ثلاثی
کرمانجی
لک::مخفف اسم ایل لر کوچک است
زنده باد قوم لر آریایی
زنده باد ایران زمین
ل= اسکان ساکن مکان سکونت
ر= روح روان در حرکت
منظور از لر = اسکان متحرک= کوچ نشینان
بیش از 300 میلیون انسان با این واژها آشنا هستن و باید براتون معنی شود تا مفاهیم آشکار گردد! اه ه ه
ایل لر فیلی
ایل لر لک
ایل کی لر*کلهر. کی لهراسب *
ایل لر کرمانج*کرمنجی*
ایل لر حسنکیفا*حسنکی*
ایل لر بویراحمد
ایل لر ممسنی
ایل لر لیراوی
ایل لر شول
طایفه گوران لر حسنکیفا
ایل لر شبانکاره
ایل لر زنگنه
ایل کمزاری
ایل کوه پنجی
ایل لری
ایل اسفندقه
ایل لر شول
استان کنونی فارس محل سکونت ایل بزرگ لر ممسنی بود و هست
ایل لر ممسنی از 14 طایفه بزرگ تشکیل
شده بود که 10طایفه آن به سایر نقاط
کشور کوچ داده شد
نام طوایف ایل لر ممسنی ::
دشمن زیاری فارس
دشمن زیاری کهگیلویه
جاوید
بکش*بکیش*
رستم
سرابندی
شهرکی
شهرکی لر کرمانشاه
سنجابی لر کرمانشاه
براهویی *براهیمی. ابراهیمی*
اسماعیل زیی
. . .
. .
. .
. .
ایل کر شولی زبان لری بختیاری در فارس
ایل داره شولی لر در ایل قشقایی
ایل باصری لر
ایل کهمره لر
***
معنی کرمانشاه :: ( کرمانجاه، باختران::باختیاران، بختیاری )
لرستان پشتکوه *ایلام*
امیر جان اینکه کردها به لر ها نیازی ندارن اصلا مهم نیست، چون لر در طول تاریخ ثابت کرده که ایران به اون احتیاج داره و لرها اصالتشان مشخصه و نیازی ندارن خودشون رو به اقوام دیگه بچسبونند، در ضمن هندی بودن لرها شعری بیش نیست، یه کمی بیشتر تحقیق کن برادر!
باقیمانده قوم آشور است ( آشورانی. آسورانی )
منطقه آسوران ( آسورستان. آشورستان ) در زمان هخامنشیان فتح شد و زبان پارسی به آنجا راه یافت
محل سکونت باستانی قوم آشور در شمال
عراق و سوریه بود و مرکز آنها شهر نینوا عراق بود
مردم سوریه خود را از قوم آشور می دانند و
نام کشور خود را از نام آشوریه ( آسوریه ) گرفته اند
*****
فاتحان هندوستان در زمان نادرشاه سواران لر بختیاری بودند
نادرشاه از ایل لر اوشار ( اوشر ) بود که کردها می گویند ایل افشار کرد بوده
معنی اوشار به زبان لری بختیاری ::آبشار
معنی اوشر به زبان لری بختیاری ::آبی که از کوه سرازیر می شود
محل سکونت اولیه اوشارها در خوزستان و لرستان. کهگیلویه بوده
کرد::رمه گردان، عشایر
کردین::لباس نمدی چوپانان لر بختیاری
وبختیاریهای عزیز کلانتران وخوانیین لرزبان وبختیاری زبانها ایران زمین
لرلرزاده ای یک دست هستم
درست است این لباسم نیست ستره
ولی هرچه پدررا هست هستم
من از ایل خودم با قوم. دوشین
همان یک حلقه در پیوست هستم
اتابک زاده ای بی ادعا که
غلام قوم. خوددربست هستم
تعارف ادعایم نیست مردم
که من لرزاده ای یکدست هستم
لر:لهرسب
لر:ل:لیاقت ر:رشادت
لرلیاقت و رشادت است
لراختصار لیاقت رفاقت است
آمدند
او بعد از متحد کردن قوم پارس و ماد اسم
شهر را پارسوماش ( پارسوماد ) گذاشتند
خرابه های این شهر در محوطه معبد باستانی
معبد سلیمان ( آتشکده ) . شهر بردنشانده. قلعه بردی. هنوز هویدا است
انشان::پارسوماد . مسجدسلیمان ( آتشکده )
منطقه سوسن و سرخاب مسجدسلیمان
منطقه سوسن مال در ایذه
نقوش
لباس مردان ایل لر بختیاری الهام گرفته
از کنگره های تخت جمشید است
این نقوش بر جلوی تاج پادشاهان هخامنشی و ساسانی نقش بسته
بیش از نیمی از طوایف استان فارس از
قوم بزرگ لر آریایی هستند
لر::لهراسب کیانی
چی اشترانکو چی دنا محکمیم
لر یعنی غیرت . . تاریخ ما را سنگ های تخت جمشید گواهی می دهند آریویی که راه در کهگلو بر اسکندر بست تا مردمانی که تیمور را از خاک خود دور کردند همه لر بودند .
حاکمان لر شول
اتابکان لر بزرگ
اتابکان لر کوچک
حکام لر شبانکاره
والیان لر فیلی
حاکم لر بزرگ ( آسترکی )
حاکمان بختیاروند ( منجزی )
سلسله لر زند
حاکمان بختیاروند ( علادیوند )
حاکمان بختیاری ( زراسوند )
****
در دوران حکومت مغولان بر ایران تنها
منطقه خودمختار در ایران
منطقه سکونت قوم لر بود
تیمور گورکانی در جنگ با قوم لر
از یک دست و یک پا ناکار شد و
به تیمور لنگ معروف شد
صلاح الدین لر همدان فرمانده سپاه اسلام
در جنگ های صلیبی
او فرمانده ی قوم لر در این جنگ ها بود
و در آخر فلسطین را از چنگ اروپائیان
آزاد کرد
***
رستم خان بختیاروند پلنگ
فرمانده ایل لر بختیاروند در سپاه شاه
اسماعیل صفوی
او یک تنه به قلب سپاه عثمانی زد و لشکر
صفوی را از محاصره نجات داد
او در راه وطن کشته شد
بداغ خان چگنی حاکم خراسان در زمان صفوی
او بارها سپاهیان ازبک و تاتار را شکست
داد
***
در زمان فتح اصفهان و ایران توسط محمود
افغان
افغان ها در جنگ سده از سپاه
لر بختیاری شکست خوردند
و هیچگاه پا به مناطق لر نشین نگذاشتند
***
والیان لر فیلی چندین بار سپاه عثمانی
را شکست دادند
***
پیمان اتحاد سه لر
به موجب این پیمان سلسله لر زند در ایران
شکل گرفت
کریم خان لر زند
ابوالفتح خان بختیاروند منجزی
علی مردان خان بختیاری
***
ایل لر بختیاری
فاتحان قندهار و تنگه خیبر و هندوستان در سپاه نادرشاه افشار
نادرشاه چند بار به قندهار حمله کرد
و موفق نشد
دست آخر بختیاری ها این شهر را فتح
کردند
سردار حاتم خان مال احمدی منجزی حاکم کشمیر شد
***
ایل لر بختیاری به فرماندهی سردار
اسعد بختیاری زراسوند
فاتحان مشروطه ( فتح تهران )
Լարսը վայրի եւ անօթեւան մարդիկ էին: Նրանք վերցրին իրենց ակտիվները `հարձակվելով հայկական քաղաքների վրա: Այսպիսով, Թիրդադ III - ի Մեծ Թագավորը պատվիրեց նրանց հեռանալ Հայաստանից եւ եթե չլիներ նրանց կոտորել: Այսպիսով, նրանք բնակություն հաստատեցին հյուսիսային Թուրքիայում եւ կենտրոնական եւ հարավային Իրանում:
معنی:
لر ها آدم هایی بی خانمان بودند. آنها با حمله به شهر های ارمنستان دارایی های آنها را می بردند. بنابراین شاه بزرگ تیرداد سوم دستور داد آنها از ارمنستان بروند و اگر نروند آنها را قتل عام کنند. بنابراین آنها به شمال ترکیه و مرکز و جنوب ایران ساکن شدند.