مترادف واثق : پایدار، ثابت، محکم، مطمئن، معتمد
متضاد واثق : نامطمئن
برابر پارسی : برجا، استوار، استوان، پایدار
firm, sure
absolute, known
مطملن , دلگرم , بي پروا , رازدار , امانتي , اعتمادي , معتمد , ثابت , وابسته به امين ترکه
(تلفظ: vāseq) (عربی) (در قدیم) دارای اطمینان ، مطمئن ؛ استوار ، قطعی ؛ دارای حسن ظن و اعتماد کننده.
پایدار، ثابت، محکم، مطمئن، معتمد، ≠ نامطمئن
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) محمد چهارم معروف به واثق مرینی یکی از امرای بنی مرین است که در سال 788 هَ . ق . حکومت یافته . (از طبقات اسلام ص 49).
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) از شاعران و خطاطان عثمانی و نام او ابراهیم است و به سال 1168 هَ . ق . درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) محمد واثق یکی از شاعران عثمانی در قرن یازدهم هجری بوده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) ادریس بن محمدبن عمربن عبدالمؤمن معروف به ابودبوس و ملقب به واثق ، بر پسر عم خود ابوحفص عمربن ابی ابراهیم (مرتضی ) پادشاه مراکش خروج و قصد مراکش کرد. مرتضی بگریخت و به دست یکی از بستگان ادریس کشته شد. در مرآت الجنان کنیت او ابوالعلاء آمده و ابن خلکان ادریس بن عبداﷲ یوسف بن عبدالمؤمن آورده است . و ظاهراً در سنه ٔ 665 هَ . ق . به ابودبوس معروف گشته است . (حبیب السیر ج 2 ص 583). در حاشیه ٔ حبیب السیر، محمدتقی تستری می نویسد: در یازدهم محرم 665 هَ . ق . ابوالعلاء ادریس معروف به ابی دبوس که ملقب به واثق بود بر [ ابوحفص ] خروج کرد و مرتضی را در دهه ٔ آخر ربیع الاَّخر سنه ٔ مذکور به قتل رسانید و ایام دولت بنی عبدالمؤمن منقرض گردید. در معجم الانساب فقط سنه ٔ 667 هَ . ق . در برابر نام او آمده و در طبقات سلاطین اسلام دوران حکومت او از 665 تا 667 هَ . ق . است . رجوع به ابوالعلاءالواثق ادریس شود.
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی و نام اواحمد است . وی به جهت حسن خط به استنساخ کتب اشتغال داشت و در پایان عمر دچار جنون شد و به سال 1103 هَ . ق . در بیمارستان درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
(تذکره ٔ صبح گلشن ص 577).
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) قاسم بن محمدبن قاسم یکی از ملوک دوران اول حمودیه (بنوحمود) در جزیرةالخضراء (اندلس ) بود که در حدود سالهای (440 تا 450 هَ . ق . = 1048-1058 م ). فرمانروایی داشته است . پس از وی قلمرو فرمانروایی او توسط بنوعباد فتح شد و حکومت به دست آنان افتاد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 20) (معجم الانساب ص 86). و رجوع به قاسم واثق شود.
#
#
#
(از صبح گلشن ص 577).
(از تذکره ٔ صبح گلشن ص 576).
خاقانی .
(؟).
سعدی (بوستان چ یوسفی ، ص 181).
حافظ.
حافظ.
مولوی .
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) (... الاول ) ابراهیم بن المستمسک بن الحاکم بامراﷲ از خلفای عباسی مصر معروف به واثق اول و کنیه ٔ او ابواسحاق بود. در 6 ذی القعده ٔ سال 740 هَ . ق . بجای برادرش مستکفی باﷲ سلیمان خلافت یافت ،ظاهراً پیش از او دو ماه منصب خلافت بی متصدی بوده است . وی پس از پنجسال خلافت به سال 749 هَ . ق . [ کذا ] از خلافت خلع شد. (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به معجم الانساب زامباور شود.
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) (...الثانی ) لقب عمربن ابراهیم مکنی به ابوحفص از خلفای عباسی مصر که به سال 787 هَ . ق . بجای متوکل علی اﷲبه خلافت رسید و تا 791 هَ . ق . چهارسال خلافت داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ). زامباور در معجم الانساب زمان به خلافت رسیدن وی را رجب سال 785 هَ . ق . یاد کرده است . رجوع به معجم الانساب والاسرات الحاکمة ص 4 شود.