مترادف رباط : خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی، سواران، بند، رشته، زردپی
برابر پارسی : کاروانسرا، خانگاه، زردپیدر پزشکی
inn, caravanserai, ligament
مقيد کردن , جلد کردن , چفت , کلا ف , قرقره , ماکو , ماسوره , چفت کردن , بستن , دور چيزي پيچيدن , پر از سوراخ , پر از سوراخ کردن , پيوند , رباط , بند , وتر عضلا ني , بنديزه
خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی
سواران
بند، رشته، زردپی
۱. خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی
۲. سواران
۳. بند، رشته، زردپی
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رشته ، پیوند. 2 - نسج غضروفی و لیفی شکل که سبب ارتباط انساج مختلف و استحکام آن ها در جای خود می شوند. 3 - گروه اسبان . 4 - گروه سواران . 5 - جایی که در کنار جاده جهت استفاده کاروانیان سازند، کاروان سرا. ج . رباطات .
(رِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - رشته ، بند. 2 - زردپی . 3 - کاروانسرا. 4 - جایی که برای فقرا یا صوفیان ساخته شود.
رباط. [ رَب ْ با ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از ربط. آنکه محکم می بندد. (از متن اللغة).
رباط. [ رِ ] (ع مص ) دوام نمودن بر کاری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مواظبت کردن بر کار. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نگاه داشتن و ملازمت کردن جای در آمدن دشمن ، ومرابطه مانند آن است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || در سرحد ملازمت کردن برای حفظ آن و جنگ . (از متن اللغة). ملازمت در سرحد برای حفظ کردن آن از دشمن . (از اقرب الموارد). به ثغر مقیم شدن . (المصادرزوزنی ). || انتظار نماز بردن بعد از نمازدیگر. (از منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (آنندراج ).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) انطون . راهب یسوعی حلبی الاصل سریانی طایفه . او راست : رحلة اول شرقی الی امر کاللخوری الیاس بن القس حنا الموصلی من عیلة بیت عمون الکلدانی (1668 - 1683 م .) چ بیروت 1906 م . رباط بسال 1914 م . درگذشت . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 91).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز. و سکنه ٔ آن 160 تن است که از طایفه ٔ جانکی هستند. آب ده از رودخانه ٔ ابوالعباس تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و برنج وانار و بلوط است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 850 تن . آب ده از چهار رشته قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و پسته و صیفی ، و صنایع دستی زنان کرباس بافی است . رباط پاسگاه ژاندارمری و نیز از آثار قدیمی قلعه ٔ خرابه و کاروانسرایی دارد. مزرعه ٔ دولت آباد جزء این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سربند شهرستان اراک واقع در 26هزارگزی شمال آستانه . سکنه ٔ آن 544 تن . آب ده از قنات تأمین میشودو محصول عمده ٔ آن غلات و میوه است . راه آهن و شوسه ازآن میگذرد و چون ایستگاه سمنگان در اراضی آن واقع شده است بهمین مناسبت بیشتر به سمنگان معروف است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). و رجوع به سمنگان شود.
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش کلات شهرستان درگز. سکنه ٔ آن 136 تن . آب رباط از رودخانه تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش باجگیران شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 749 تن . آب ده ازچشمه بدست می آید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش قیدار شهرستان زنجان واقع در 16هزارگزی خاور قیدار. جمعیت این ده 44 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان بافت شهرستان سیرجان ، دارای 12 تن جمعیت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. سکنه ٔ آن 90 تن است . آب رباط از چاه و قنات بدست می آید و فرآورده ٔ عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع در 27هزارگزی باختری کرمانشاه . سکنه ٔ آن 650 تن . آب ده از رودخانه ٔمرک تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب است .رباط 20 باب دکان و پاسگاه ژاندارمری و نمایندگی آمار و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
رباط. [ رُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای در حوالی بهشهر که از کوههای یخکش سرچشمه میگیرد. رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه ٔ رابینو ص 93 شود.
رباط. [ رُ ](اِخ ) دهی است از بخش درمیان شهرستان بیرجند. سکنه ٔآن 78 تن . آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول عمده غلات و چغندر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
رباط. [ رُ] (اِخ ) دهی است از بخش طیبات شهرستان مشهد، دارای 235 تن جمعیت . آب ده از رودخانه بدست می آید و محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
رباط. [رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شهربابک شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 317 تن . آب ده از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔ آن غلات است و صنایع دستی زنان بافتن قالی و کرباس میباشد. رباط دارای دبستان و پاسگاه ژاندارمری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
رباط. [ رِ ] (اِخ ) یا رباط الفتح . نام شهر و مرکز حکومت کشور مراکش است ، واقع در کنار اقیانوس اطلس . جمعیت رباط برابر سرشماری اخیر 227445 تن میباشد. (از اطلس جهان در عصر فضا چ مؤسسه ٔ جغرافیایی سحاب ص 122). مؤلف المنجد گوید: شهر قدیمی است که بنای نخستین آن به فینیقیها می رسد که در آن سکونت داشته اند و پس از آن مدت درازی رومیها در آن سکونت داشته اند و آنجا را بصورت قلعه ای مستحکم و مرکزی بزرگ درآورده بودند و عبداﷲ المؤمن سلطان موحد درقرن 12 هجری رباط امروزی را بنا کرد و در سال 1912 م . مرکز مراکش گردید. این شهر دارای چند گونه آثار تاریخی است . (از المنجد). و رجوع به رباطالفتح شود.
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
فرخی .
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
سنایی .
خاقانی .
ظهیر فاریابی .
نظامی .
نظامی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
حافظ.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
ناصرخسرو.
مولوی .
خواجوی کرمانی .
سعدی .
حافظ.
رباط. [ رُ ] (اِخ ) دهی است از بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 32هزارگزی جنوب خاوری تربت جام . سکنه ٔ آن 236 تن . محصول عمده ٔ ده غلات و پنبه است و آب آن از قنات تأمین میشود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).