کلمه جو
صفحه اصلی

محقق اعرجی

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:اعرجی کاظمی، محسن (کاظمین ـ ۱۲۴۰/۱۲۲۸ق)

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] سید محسن اعرجی یکی از عالمان بزرگ شیعه در قرن سیزدهم هجری است. او بافضیلت ترین مراجع عالی قدر عصر خود و از مفاخر روزگارش بود.
نسب سید محسن اعرجی با بیست واسطه به حضرت امام زین العابدین علیه السلام می رسد.
سید محسن در خانواده ای روحانی در شهر بغداد، دیده به جهان گشود. پدرش سید حسن از روحانیان حوزه علمیه و مادرش زنی علویه و پاکدامن بود. از تاریخ تولد او اطلاع دقیقی در دست نیست.
سید محسن پس از گذارندن مراحل کودکی و نوجوانی به کسب و تجارت روی آورد و در بغداد مشغول تجارت شد. وی در کنار تجارت، لغت عرب و علوم عربی را تدریس می کرد و تا چهل سالگی در این حرفه مشغول فعالیت بود و پس از آن برای کسب معارف علوم دینی به نجف اشرف هجرت کرد. وی در نجف اشرف پس از اتمام مقدمات در درس آیات عظام و دانشوران بزرگ حوزه ی نجف شرکت کرد. همزمان با این مرجع عالی قدر، عالمان بسیار بزرگی چون: سید محمدمهدی بحرالعلوم، سید مهدی شهرستانی، ملا محمدهادی نراقی و شیخ جعفر کاشف الغطاء ظهور کردند. به همین دلیل قدر و منزلت سید محسن اعرجی پوشیده مانده و رجال شناسان به ابعاد زندگی وی نپرداخته اند.
بسیاری از طلاب و فضلا توانستند از محفل پربار درس سید محسن اعرجی استفاده کنند، مهمترین شاگردان سید محسن عبارتند از:
در طول تاریخ شیعه، اکثر عالمان شیعه توفیق تشرف به خانه خدا و به جا آوردن مناسک حج را داشته اند. آیت الله سید محسن اعرجی نیز در سال (1199 هـ.ق) به همراه استادش، شیخ جعفر کاشف الغطا، سید محمدجواد، صاحب «مفتاح الکرامه» و شیخ محمدعلی اعسم، به مکه مکرمه مشرف شد.
این تاجر شریکی داشت، پس از واقعه در روزی از روزها که دفتر را ورق می زد، مشاهده کرد که شریکش بدون اجازه او مبلغی را به عنوان خمس به سادات داده است، ناراحت شد و به تاجر گفت: من در این مبلغ با تو شریک نمی شوم و باید خودت همه آن ها را بپردازی. تاجر هم قبول کرد. شب آن روز شریک در خواب دید، امام علی علیه السلام به او فرمود: تو حواله فرزندم محسن را قبول نکردی؟ بگیر این هم سهم تو! نصف مبلغ را بگیر. پس، از خواب پرید و با کمال تعجب مشاهده کرد مقداری پول در دامنش ریخته شده است. وی پس از این خواب از عملش پشیمان شد.
در این لحظه از خواب پریدم و فردای آن روز سراغ شیخ احمد را گرفتم، گفتند به زیارت خانه خدا رفته است و پس از مدتی خبر مرگ او به گوشم رسید. شب وفات او همان شبی بود که من آن خواب را دیده بودم.


کلمات دیگر: