کلمه جو
صفحه اصلی

هاله


مترادف هاله : چنبرماه، خرمن، خرمن ماه، شادورد، شایورد، بدجنس، بدذات، شریر، عدل، لنگه

برابر پارسی : خرمن

فارسی به انگلیسی

halo, areola, aura, aureole, [med.] areola

halo, [med.] areola


aura, aureole


فارسی به عربی

سحاب ممطر , هالة

عربی به فارسی

نشله و تجلي هر ماده (مثل بوي گل) , رايحه , تشعشع نوراني , مورد , غلا ف , هاله , حلقه نور , نوراني شدن (انبياء واولياء) , بعنوان مثال ذکر کردن , لحظه , نمونه , مثل , مثال , شاهد , وهله , موقعيت , محل , وضع , توضيح دادن , جزء به جزء شرح دادن , اظهار داشتن , اظهارکردن , تعيين کردن , حال , چگونگي , کيفيت , دولت , استان , ملت , جمهوري , کشور , ايالت , کشوري , دولتيحالت , درست کردن , اراستن , زينت دادن , پيراستن , تراشيدن , چيدن , پيراسته , مرتب , پاکيزه , تر وتميز , حالت , تودوزي وتزءينات داخلي اتومبيل


فرهنگ اسم ها

اسم: هاله (دختر) (عربی، یونانی) (طبیعت، کهکشانی) (تلفظ: hāle) (فارسی: هاله) (انگلیسی: hale)
معنی: حلقه نورانی و رنگی اطراف ماه یا خورشید، خرمن ماه، ( در نجوم ) حلقه ی نورانی سفید یا رنگی که گاهی گِردِ قرص ماه یا خورشید دیده می شود، حلقه یا حاشیه ی تابناکی که در اطراف چیزی به ویژه در اطراف سر مقدسین در نقاشی ها دیده می شود، ( به مجاز ) آنچه گرداگرد چیزی یا جایی را فرا می گیرد، معرب از یونانی حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاهی گرد ماه یا خورشید دیده می شود

(تلفظ: hāle) (در نجوم) حلقه‌ی نورانی سفید یا رنگی که گاهی گِردِ قرص ماه یا خورشید دیده می شود ؛ حلقه یا حاشیه‌ی تابناکی که در اطراف چیزی به ویژه در اطراف سر مقدسین در نقاشی‌ها دیده می شود ؛ (به مجاز) آنچه گرداگرد چیزی یا جایی را فرا می‌گیرد .


مترادف و متضاد

areola (اسم)
هاله

halo (اسم)
هاله، حلقه نور

corona (اسم)
سر، هاله، تاج، اکلیل، حلقه نور دور خورشید

halation (اسم)
هاله، نیم سایه

nimbus (اسم)
هاله، فر، ابر بارانی، اوهام

چنبرماه، خرمن، خرمن‌ماه، شادورد، شایورد


بدجنس، بدذات، شریر


عدل، لنگه


۱. چنبرماه، خرمن، خرمنماه، شادورد، شایورد
۲. بدجنس، بدذات، شریر
۳. عدل، لنگه


فرهنگ فارسی

خرمن ماه، دایره روشن که گاهی گرداگردماه ظاهرشود
(اسم ) ۱- حلقه و دایره ایست که بعضی شبها بسبب بخارات زمین بر دور ماه دیده شود چنانکه ماه مرکز آن دایره باشد خرمن ماه شایورد شادورد شاهورد. ۲- عبارت از دایر. بیضائ تامه یا ناقصه است که در اطراف ماه دیده میشود : (( مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند از آسمان برون دل آگاه میروید . ) ) (صائب ) توضیح بعض فرهنگها بمعنی رنگ ولون هم نوشته این بیت را شاهد آورده اند: ((برداشت آن عروس و در آورد پیش من وانگیخت در برم زنکی زرد هاله ای . ) ) (ادیب صاربر ) مولف فرهنگ نظام نوشته : (( احتمال میرود در شعر چهار قد و قصف. زرد باشدو مجازاز (معنی ) اول پس شاهد دیگر لازم است . ) )

فرهنگ معین

(لِ ) (اِ. ) خرمن ماه ، دایرة نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر می شود.
( ~. ) (اِ. ) عدل ، لنگه .

(لِ) (اِ.) خرمن ماه ، دایرة نورانی که گاه گاه گرداگرد ماه ظاهر می شود.


( ~.) (اِ.) عدل ، لنگه .


لغت نامه دهخدا

هاله. [ ل َ / ل ِ ] ( ع اِ ) خرمن ماه را گویند.و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. ( برهان قاطع ). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است. ( آنندراج ). دایره گرد ماه ، لیکن بدین معنی عربی است. ( فرهنگ رشیدی ). خرمن ماه که برهون ، خرگر، سابود،شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. ( ناظم الاطباء ) :
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه میرود.
صائب.
ماه از حصار سر به گریبان هاله برد
تا چهره تو گشت مصور در آینه.
صائب.
نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید
که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش.
صائب.
تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله
چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله.
هدایت.
حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان
مانند آفتاب که در هاله میرود.
میرزا طاهر وحید.
کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا
بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را.
عبدالطیف خان ( از آنندراج ).
حسن تو درآئینه اندیشه نگنجد
خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد.
بسمل نیشابوری ( از ارمغان آصفی ).

هاله. [ ل َ / ل ِ ] ( ص ) مردم مفسد و مفتن. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
رنجم همیشه هست ز دست دلاله ای
دلاله ای که هست بهر خانه هاله ای.
ادیب صابر.
|| قرار گرفته و آرام یافته. ( جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). و این معنی از هال مأخوذ است. ( فرهنگ رشیدی ) ( برهان قاطع ). || ( اِ ) نوعی از هیزم کوهی است بغایت چرب که به جای فتیله در مشعلها میسوزند. || مطلق رنگ که به تازی لون خوانند. ( فرهنگ رشیدی ) ( جهانگیری ) ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) :
برداشت آن عروس و درآورد پیش من
و انگیخت در برم زنکی زرد هاله ای.
ادیب صابر.
|| لنگه. عدل. تنگ. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : قدر و طلب همچو دو هاله رخت مسافر است بر پشت چهارپای اگر از آن دو یکی گرانتر و دیگری سبک تر افتد رخت بر زمین آید. ( از ترجمه نامه تنسر ).

هاله. [ ل ِ ] ( اِخ ) بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسه سابق بوشهر به لنگه. ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی. سکنه آن 182 تن فارسی و عربی زبان. آب آن از چاه و محصولاتش غلات ، خرما وتنباکوست. اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ص ) مردم مفسد و مفتن . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) :
رنجم همیشه هست ز دست دلاله ای
دلاله ای که هست بهر خانه هاله ای .

ادیب صابر.


|| قرار گرفته و آرام یافته . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و این معنی از هال مأخوذ است . (فرهنگ رشیدی ) (برهان قاطع). || (اِ) نوعی از هیزم کوهی است بغایت چرب که به جای فتیله در مشعلها میسوزند. || مطلق رنگ که به تازی لون خوانند. (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ) (ناظم الاطباء) :
برداشت آن عروس و درآورد پیش من
و انگیخت در برم زنکی زرد هاله ای .

ادیب صابر.


|| لنگه . عدل . تنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : قدر و طلب همچو دو هاله ٔ رخت مسافر است بر پشت چهارپای اگر از آن دو یکی گرانتر و دیگری سبک تر افتد رخت بر زمین آید. (از ترجمه ٔ نامه ٔ تنسر).

هاله . [ ل َ / ل ِ ] (ع اِ) خرمن ماه را گویند.و آن حلقه و دایره ای است که شبها از بخار بر دور ماه بهم میرسد، چنانکه ماه مرکز آن دایره میگردد. (برهان قاطع). حلقه و دایره باشد که بر گرد ماه به سبب بخارات ارضی پدید آید و گویند آن هاله علامت باران است . (آنندراج ). دایره ٔ گرد ماه ، لیکن بدین معنی عربی است . (فرهنگ رشیدی ). خرمن ماه که برهون ، خرگر، سابود،شابود، شابورد، شادورد، شارود، شاکورد، شاهورد، شایراد و شایورد نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
مه در حصار هاله نخواهد مدام ماند
از آسمان برون دل آگاه میرود.

صائب .


ماه از حصار سر به گریبان هاله برد
تا چهره ٔ تو گشت مصور در آینه .

صائب .


نباشد دور اگر خطش طلایی در نظر آید
که طوق هاله زرین میشود از ماه تابانش .

صائب .


تا گرد ماه رویت خطت شده ست هاله
چشمی چو ابر دارم اشکی بسان لاله .

هدایت .


حسنش هزار تیر گذارد به یک کمان
مانند آفتاب که در هاله میرود.

میرزا طاهر وحید.


کی شیر نور میدهد ای شب فلک ترا
بیهوده می مکی تو چه پستان هاله را.

عبدالطیف خان (از آنندراج ).


حسن تو درآئینه ٔ اندیشه نگنجد
خورشیدصفت ماه رخت هاله ندارد.

بسمل نیشابوری (از ارمغان آصفی ).



هاله . [ ل ِ ] (اِخ ) بندر و دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 88 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و 8 هزارگزی شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه . ناحیه ای است جلگه ای و گرمسیر مالاریائی . سکنه ٔ آن 182 تن فارسی و عربی زبان . آب آن از چاه و محصولاتش غلات ، خرما وتنباکوست . اهالی به زراعت و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


فرهنگ عمید

شخص فتنه انگیز، مفسد، بدذات.
۱. (نجوم ) دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می شود، شایورد، شادورد، شاهورد.
۲. حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده می شود.

۱. (نجوم) دایرۀ روشن که گاهی گرداگرد قرص ماه ظاهر می‌شود؛ شایورد؛ شادورد؛ شاهورد.
۲. حلقۀ نورانی که در اطراف چیزی دیده می‌شود.


شخص فتنه‌انگیز؛ مفسد؛ بدذات.


دانشنامه عمومی

هاله ممکن است یکی از موارد زیر باشد:
هاله نور، حلقه روشن دور سر قدیسین در آثار هنری مذهبی
هاله (اخترشناسی)، نوار روشن اطراف اجرام نجومی
هاله (علم ماورا)، در ماوراطبیعت، اعتقاد به نوری اطراف کالبد انسان و چیزها
هاله دور پستان
سرخ هاله سرخی اطراف ورم کهیر واکنش پوست در برابر آلرژی
هاله، به معنای رنگ یا نور اطراف یک جسم یا پدیده
هاله، نامی عربی برای دختران است.
هاله (نوردراین وستفالن). شهر هاله، نوردراین-وستفالن در ایالت نوردراین-وستفالن در کشور آلمان واقع شده است.
آلمان
فهرست شهرهای آلمان

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:رقابی، حیدر (تهران ۱۳۰۱ـ ۱۳۶۶ش)

گویش مازنی

واحد وزنی است به اندازه ی یک لنگه بار،معادل نصف خروار


/haale/ واحد وزنی است به اندازه ی یک لنگه بار، معادل نصف خروار

پیشنهاد کاربران

به نظرم شما در تعبیر این کلمه از معنای واقعی کلمه که لطیف و نرم هست همانطور طور که هوله ها هستن دور شدید و صرفا به صورت لغوی به ان پرداختین

بچه ها نور درونی


ریشه این اسم یونانی هست

حلقه دور ماه

چیز درخشنده ای که بعضی موقع به دور خورشیو یا ماه دیده میشود

هاله به معنای نور دور ماه هست

یعنی قرص ماه

معنای این اسم به معنای قرص ماه حلول ماه من از مادر پدرم ممنونم که این اسم را برایم گذاشته اند

اسم بسیار زیبایی است برای دختران و به معنی نوری است که اطراف ماه را فرا گرفته

هاله اسم دخترانه که به معنای قرص ماه و نوری است که دور ماه قرار گرفته

هاله یه اسم دخترانه هست که به معنی قرص ماه و یا نوری که از ماه گرفته میشه هست
ریشه ی اسم هاله یونانی هست
و در انگلیسی Haleh نوشته میشه


کلمات دیگر: