مترادف فتح : پیروزی، تسخیر، چیرگی، ظفر، غلبه، مسخر، نصرت، باز کردن، گشادن، گشایش، گشودن
متضاد فتح : شکست
برابر پارسی : پیروزی، چیرگی، گشایش
conquest, victory, opening
conquest, fall, victory
پیروزی، تسخیر، چیرگی، ظفر، غلبه، مسخر، نصرت ≠ شکست
باز کردن، گشادن، گشایش، گشودن
۱. پیروزی، تسخیر، چیرگی، ظفر، غلبه، مسخر، نصرت
۲. باز کردن، گشادن، گشایش، گشودن ≠ شکست
فرخی .
نظامی .
فتح . [ ف ُت ُ ] (ع ص ) در فراخ گشاده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شیشه ٔ فراخ سر. (منتهی الارب ). شیشه ٔ بی سربند و بی غلاف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فتح . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه باشت و بابویی بخش گچساران ، که در چهارهزارگزی شمال راه شوسه ٔ گچساران به بهبهان قرار دارد. جایی کوهستانی و معتدل ، و دارای 150 تن سکنه است . آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات ، برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنها عبا و گلیم بافی است . راه مالرو دارد. ساکنان از طایفه ٔ باشت و بابویی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
۱. گشودن؛ باز کردن.
۲. پیروز شدن.
۳. گشودن شهری و گرفتن آن.
۴. گشایش.
۵. پیروزی.
۶. (اسم) چهلوهشتمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۲۹ آیه.
〈 فتح باب:
۱. گشودن در.
۲. [مجاز] شروع کار.
۳. (نجوم) [قدیمی، مجاز] اتصال دو ستاره به گونهای که خانههای آنها مقابل هم باشد و این حالت را نشانۀ نزول باران یا برف میدانستند.
〈 فتح کردن: (مصدر متعدی)
۱. گشادن؛ گشودن.
۲. پیروز شدن بر دشمن؛ تسخیر کردن.
گشایش، پیروز