کلمه جو
صفحه اصلی

حنین


مترادف حنین : نوحه، زاری، ناله، مویه، اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت

عربی به فارسی

دلتنگي براي ميهن , احساس غربت


فرهنگ اسم ها

اسم: حنین (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: hanin) (فارسی: حنَين) (انگلیسی: honayn)
معنی: نام یکی از غزوه های پیامبر در مسیر مکه به طائف، ( عربی ) ( مصغر حِنّ )، به معنی «جماعتی کوچک از جنّیان»، ( اَعلام ) ) درّه ای بر سر راه مکه به طائف، که در سال هجری، هنگام بازگشت پیامبر اسلام ( ص ) و یارانش از مکه، در آنجا میان آنان با کافران جنگ درگرفت ( غزوه ی حنین ) و به پیروزی مسلمانان انجامید، ) حنین ابن اسحاق: [، قمری] پزشک و کشیش نسطوری، از مردم عراق، پزشک متوکل خلیفه، که در بغداد به ترجمه ی نوشته های افلاطون، ارسطو و دیوسکوریدس اشتغال داشت، از جمله کتاب های اوست: ده مقاله در چشم پزشکی و مقدمات پزشکی، هر دو به عربی، ( عربی ) ( در قدیم ) زاری، ناله، نوحه، اشتیاق

(تلفظ: hanin) (عربی) (در قدیم) زاری ، ناله ، نوحه ؛ اشتیاق .


مترادف و متضاد

۱. نوحه، زاری، ناله، مویه
۲. اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت


فرهنگ فارسی

ابن اسحاق ( و . ۱۴۹ - ف. ۲۶۴ ه. ق . ) از عیسویان حیره و بزرگترین مترجم کتب طب است که کتابهای بسیاری را از یونانی و سریانی بعربی در آورده و بسیاری از ترجمه های او اکنون در دست است مانند کتاب طیماوس افلاطون و قصه سلامان و ابسال و کتبی از مجموعه اثنا عشر بقراط ( مانند: تقدمه المعرفه طبیبعه الانسان الکسر و الجبر حانوت الطبیب مشهور به قاطیطیون افورسموس معروف به فصول ابیذ یمیا یا امراض الوافده امراض الحاده و غیره ) و رسالاتی از مجموعه سته عشر جالینوس ( مانند فرق الطب الصناعه الصغیره النبض للمتعلین التاتی لشفائ الامراض الاسطسقات علی رای ابقراط کتاب المزاج عمل التشریح الصناعه الکبیره تدبیر الاصحائ الصناعه القوی الطبیعه المقالات الخمس النبض البحران ایام البحران ) و بسیاری کتب دیگر . از حنین بن اسحاق تالیفات معتبری هم باقی مانده است که از مهمترین آنها کتاب المسائل و کتاب العین در طب است
بانگ کردن ازطرب یاحزن، مهروشفقت واشتیاق، ناله
۱- ( مصدر ) بانگ کردن از شادی یا حزن . ۲ - زاری ناله شدت گریه . ۳ - شفقت اشتیاق .
نام محلی است در بین طائف و مکه مکرمه در سال هشتم هجرت که پاره از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه بحمله و هجوم مبادرت ورزیدند در این محل با سپاه اسلام روبرو شده ابتدا غلبه کردند و سرانجام مغلوب گشتند .

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بانگ کردن از شادی یا اندوه . ۲ - مهر، اشتیاق .

لغت نامه دهخدا

حنین. [ ح َ ] ( ع ص ) آرزومندی. شوق. ( اقرب الموارد ). || ناله. ( منتهی الارب ) :
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.
منوچهری.
خواجه اندر آتش درد و حنین
صد پراکنده همی گفت اینچنین.
مولوی.
|| ناله ناقه که از بچه جدا شود. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).ناله شتر ماده که از بچه جدا شود. ( آنندراج ). || بسیار گریه. ( منتهی الارب ). بسیاری گریه. ( آنندراج ). شدت بکاء. ( اقرب الموارد ). || سبکی نشاط. ( منتهی الارب ). طرب. ( اقرب الموارد ). || نعره طرب از اندوه باشد یا خوشی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || حِنّین. اسم جمادی الاولی و آخره است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، احنه ، حنون ، حنائن. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) نیک طرب کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آرزومند شدن و مایل گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و به الی متعدی شود. مشتاق شدن زن بسوی فرزند خود. ( ناظم الاطباء ). || نالیدن ناقه از جدائی بچه خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ کردن کمان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

حنین. [ ] ( اِ ) نیمتنه پیشواز. ( فرهنگ نظام قاری ) :
مائیم به جامه خانه دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام.
نظام قاری.
که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم.
نظام قاری.
با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم.
نظام قاری.
از جامه کز برآمد و از روی آستر
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست.
نظام قاری.
و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه سقرلاط بر روی کار آمده اند.( نظام قاری ص 131 ). نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند. ( نظام قاری ص 145 ).

حنین. [ ح ِن ْ نی ] ( ع اِ ) حَنین. اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حنائن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به حَنین شود.

حنین. [ ح ُ ن َ ] ( اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزه دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست. اعرابی موزه نخستین را دید و گفت : اگر موزه دیگر به این می بود، می گرفتم. چون پیش رفت موزه دیگر را در راه افتاده یافت از شتر فرودآمد و زانوی شتر ببست و برای گرفتن موزه اول برگشت. حنین فرصت کرده شتر را درربود اعرابی به آن دو موزه حنین بخانه خودبرگشت. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام موزه دوزی [ کفش دوزی ]از اهل حیره است که درباره وی مثلی زده شده است : رجع بخفی حنین و این مثل را برای کسی زنند که از سفر خود ناامید بازگردد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

حنین . [ ] (اِ) نیمتنه ٔ پیشواز. (فرهنگ نظام قاری ) :
مائیم به جامه خانه ٔ دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام .

نظام قاری .


که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم .

نظام قاری .


با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم .

نظام قاری .


از جامه کز برآمد و از روی آستر
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست .

نظام قاری .


و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه ٔ سقرلاط بر روی کار آمده اند.(نظام قاری ص 131). نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند. (نظام قاری ص 145).

حنین . [ ح َ ] (ع ص ) آرزومندی . شوق . (اقرب الموارد). || ناله . (منتهی الارب ) :
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین .

منوچهری .


خواجه اندر آتش درد و حنین
صد پراکنده همی گفت اینچنین .

مولوی .


|| ناله ٔ ناقه که از بچه جدا شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).ناله ٔ شتر ماده که از بچه جدا شود. (آنندراج ). || بسیار گریه . (منتهی الارب ). بسیاری گریه . (آنندراج ). شدت بکاء. (اقرب الموارد). || سبکی نشاط. (منتهی الارب ). طرب . (اقرب الموارد). || نعره ٔ طرب از اندوه باشد یا خوشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حِنّین . اسم جمادی الاولی و آخره است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، احنه ، حنون ، حنائن . (ناظم الاطباء). || (مص ) نیک طرب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آرزومند شدن و مایل گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به الی متعدی شود. مشتاق شدن زن بسوی فرزند خود. (ناظم الاطباء). || نالیدن ناقه از جدائی بچه ٔ خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

حنین . [ ح ِن ْ نی ] (ع اِ) حَنین . اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حنائن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حَنین شود.


حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه ٔ حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزه ٔ دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست . اعرابی موزه ٔ نخستین را دید و گفت : اگر موزه ٔ دیگر به این می بود، می گرفتم . چون پیش رفت موزه ٔ دیگر را در راه افتاده یافت از شتر فرودآمد و زانوی شتر ببست و برای گرفتن موزه ٔ اول برگشت . حنین فرصت کرده شتر را درربود اعرابی به آن دو موزه ٔ حنین بخانه ٔ خودبرگشت . (غیاث ) (آنندراج ). نام موزه دوزی [ کفش دوزی ]از اهل حیره است که درباره ٔ وی مثلی زده شده است : رجع بخفی حنین و این مثل را برای کسی زنند که از سفر خود ناامید بازگردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).


حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام محلی است در بین طائف و مکه ٔ مکرمه . در سال 8 هَ . ق . که پاره ای از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه بحمله و هجوم مبادرت ورزیدند، در این محل با سپاه اسلام روبرو شده ؛ ابتداغلبه کردند و سرانجام مغلوب گشتند. غزوه ٔ حنین یکی از غزوات بزرگ بوده که جمعی کثیر از صحابه در آن بشهادت رسیدند. نام مکانی است نزدیک مکه و یکی از غزوات رسول خدای بدان مکان بود و در این جنگ مردم بسیار از قبیله های مختلف جمع شده بودند نزدیک سی هزار تن و مردی را بر خود امیر ساختند. نام وی مالک بن عوف بود واین غزا بعد از فتح مکه بود. چون حضرت پیغمبر بی خبربر سر اهل مکه آمد و آنجا را بگشود و اعراب آن نواحی خبر از آمدن آنحضرت نداشتند، تا بکمک مشرکین اهل مکه آیند. پس از فتح این شهر با هم سوگند خوردند که مکه را از دست مسلمانان بازستانند و آهنگ این شهر کردند. حضرت رسول (ص ) مکه را به عتاب بن اسید سپرد و خود با دوازده هزار مرد بیرون آمد و تا آن وقت مسلمانان را این اندازه لشکر نبود در هیچ غزائی و یکی از آنان میگفت : ما دیگر مغلوب نشویم به سبب کثرت عدت و عُدت .اما وادی حنین دره ای تنگ بود و جای بر آنان تنگ شد و بزحمت افتادند و در آغاز جنگ ، هزیمت بر مسلمانان افتاد و همه بگریختند اما پیغمبر ثابت بایستاد و مؤمنین چون او را دیدند قوی دل گشتند. و منادی فرمود تا مردم از زوایا که پنهان شده بودند بیرون آیند و گرد حضرت فراهم گشتند و باز حمله کردند و پیروز شدند و کفار را هزیمت دادند، غنائم و اسیران بسیار گرفتند و مالک بن عوف امیر لشکر مشرکین با قبیله ٔ ثقیف و هوازن بگریختند و در حصار طائف متحصن گشتند. حضرت پیغمبر با مسلمانان بطائف رفتند و آنجا را حصار دادند و بیست و پنج روز بماندند. طائف را نتوانستند گشودن . این شهر را رها کردند و پیغمبر بجعرانه آمد و اسرا و غنائم را بر لشکر قسمت کرد. اما میان مشرکین خلاف افتاد گروهی اسلام آوردند و باقی پراکنده شدند :
بخت را با دوستانت اتفاق
چرخ را با دشمنت جنگ حنین .

سعدی .


و رجوع به کامل ابن اثیر و تاریخ طبری و مجمع الامثال میدانی شود.

فرهنگ عمید

۱. بانگ کردن از شادی یا غم.
۲. (اسم ) مهر و شفقت و اشتیاق.
۳. (اسم ) ناله، زاری.

دانشنامه عمومی

حنین یک عارضه جغرافیایی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شده است.
فهرست شهرهای عربستان سعودی
حنین ۱٬۸۷۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] حُنَین دره ای است در شمال شرقی مکه، میان وادی الشرایع و وادی یدعان. این منطقه با مکه بیش از ۱۰ میل یا سه شب راه فاصله دارد.
در سال هشتم پس از هجرت، پس از فتح مکه، در این منطقه جنگی میان مشرکان و پیامبر(ص) در گرفت که به غزوه حنین معروف است.

جدول کلمات

ناله, زاری

پیشنهاد کاربران

حَنین پسرونه نیست، دخترونست، تو ثبت احوال هم دخترونه ثبته، اسم دختر منم حَنین هستش

سلام* چرا نوعشو پسرانه زدین، دخترانست، تصحیحش کنین لطفاً

اسم عربی دخترانه به معنای دلسوزی

حُنین بر وزن حسین پسرانه هست

در کشور های عربی حنین نامی دختر انه به معنای دلتنگی و اشتیاق است.

حنین اسم دخترانه هست به معنی دلتنگی، دارای قلب مهربان، دوستداروطن، و. . . . .


کلمات دیگر: