مترادف حنین : نوحه، زاری، ناله، مویه، اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت
حنین
مترادف حنین : نوحه، زاری، ناله، مویه، اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت
عربی به فارسی
دلتنگي براي ميهن , احساس غربت
فرهنگ اسم ها
معنی: نام یکی از غزوه های پیامبر در مسیر مکه به طائف، ( عربی ) ( مصغر حِنّ )، به معنی «جماعتی کوچک از جنّیان»، ( اَعلام ) ) درّه ای بر سر راه مکه به طائف، که در سال هجری، هنگام بازگشت پیامبر اسلام ( ص ) و یارانش از مکه، در آنجا میان آنان با کافران جنگ درگرفت ( غزوه ی حنین ) و به پیروزی مسلمانان انجامید، ) حنین ابن اسحاق: [، قمری] پزشک و کشیش نسطوری، از مردم عراق، پزشک متوکل خلیفه، که در بغداد به ترجمه ی نوشته های افلاطون، ارسطو و دیوسکوریدس اشتغال داشت، از جمله کتاب های اوست: ده مقاله در چشم پزشکی و مقدمات پزشکی، هر دو به عربی، ( عربی ) ( در قدیم ) زاری، ناله، نوحه، اشتیاق
(تلفظ: hanin) (عربی) (در قدیم) زاری ، ناله ، نوحه ؛ اشتیاق .
مترادف و متضاد
۱. نوحه، زاری، ناله، مویه
۲. اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت
فرهنگ فارسی
بانگ کردن ازطرب یاحزن، مهروشفقت واشتیاق، ناله
۱- ( مصدر ) بانگ کردن از شادی یا حزن . ۲ - زاری ناله شدت گریه . ۳ - شفقت اشتیاق .
نام محلی است در بین طائف و مکه مکرمه در سال هشتم هجرت که پاره از قبائل مشرک بقصد استرداد مکه بحمله و هجوم مبادرت ورزیدند در این محل با سپاه اسلام روبرو شده ابتدا غلبه کردند و سرانجام مغلوب گشتند .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین.
صد پراکنده همی گفت اینچنین.
حنین. [ ] ( اِ ) نیمتنه پیشواز. ( فرهنگ نظام قاری ) :
مائیم به جامه خانه دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام.
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم.
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم.
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست.
حنین. [ ح ِن ْ نی ] ( ع اِ ) حَنین. اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. ( از اقرب الموارد ). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حنائن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به حَنین شود.
حنین. [ ح ُ ن َ ] ( اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزه دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست. اعرابی موزه نخستین را دید و گفت : اگر موزه دیگر به این می بود، می گرفتم. چون پیش رفت موزه دیگر را در راه افتاده یافت از شتر فرودآمد و زانوی شتر ببست و برای گرفتن موزه اول برگشت. حنین فرصت کرده شتر را درربود اعرابی به آن دو موزه حنین بخانه خودبرگشت. ( غیاث ) ( آنندراج ). نام موزه دوزی [ کفش دوزی ]از اهل حیره است که درباره وی مثلی زده شده است : رجع بخفی حنین و این مثل را برای کسی زنند که از سفر خود ناامید بازگردد. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
مائیم به جامه خانه ٔ دهر مدام
نی همچو حنین و نی چو الباغ تمام .
نظام قاری .
که مرا نیست بدوران چو حنین و چکمه
بمثال یقه زآن رو بقفاافتادم .
نظام قاری .
با چکمه ای حنین تواضع نمود گفت
دوریم گر بتن ز حضورت مقصریم .
نظام قاری .
از جامه کز برآمد و از روی آستر
شد جبه با حنین و مرقع همان که هست .
نظام قاری .
و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه ٔ سقرلاط بر روی کار آمده اند.(نظام قاری ص 131). نیمتنه و حنین و قباچه از قصوری که دارند منفعلند. (نظام قاری ص 145).
حاسدا تا من بدین درگاه سلطان آمدم
برفتادت غلغل و برخاستت ویل و حنین .
منوچهری .
خواجه اندر آتش درد و حنین
صد پراکنده همی گفت اینچنین .
مولوی .
|| ناله ٔ ناقه که از بچه جدا شود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).ناله ٔ شتر ماده که از بچه جدا شود. (آنندراج ). || بسیار گریه . (منتهی الارب ). بسیاری گریه . (آنندراج ). شدت بکاء. (اقرب الموارد). || سبکی نشاط. (منتهی الارب ). طرب . (اقرب الموارد). || نعره ٔ طرب از اندوه باشد یا خوشی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حِنّین . اسم جمادی الاولی و آخره است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، احنه ، حنون ، حنائن . (ناظم الاطباء). || (مص ) نیک طرب کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || آرزومند شدن و مایل گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و به الی متعدی شود. مشتاق شدن زن بسوی فرزند خود. (ناظم الاطباء). || نالیدن ناقه از جدائی بچه ٔ خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بانگ کردن کمان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
حنین . [ ح ِن ْ نی ] (ع اِ) حَنین . اسم است جمادی الاولی و جمادی الاخره را و با الف و لام نیز آید. (از اقرب الموارد). ج ، اَحِنّه ، حنون ، حنائن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حَنین شود.
حنین . [ ح ُ ن َ ] (اِخ ) نام موزه دوزی که از اهل دانش بود. اعرابیی موزه ٔ حنین را قیمت کرد و نخرید. حنین در غضب شد و از کوچه ٔدیگر رفته بر سر راه اعرابی یک موزه را آویخت و پیش رفته موزه ٔ دیگر را در راه وی انداخت و کمین کرده بنشست . اعرابی موزه ٔ نخستین را دید و گفت : اگر موزه ٔ دیگر به این می بود، می گرفتم . چون پیش رفت موزه ٔ دیگر را در راه افتاده یافت از شتر فرودآمد و زانوی شتر ببست و برای گرفتن موزه ٔ اول برگشت . حنین فرصت کرده شتر را درربود اعرابی به آن دو موزه ٔ حنین بخانه ٔ خودبرگشت . (غیاث ) (آنندراج ). نام موزه دوزی [ کفش دوزی ]از اهل حیره است که درباره ٔ وی مثلی زده شده است : رجع بخفی حنین و این مثل را برای کسی زنند که از سفر خود ناامید بازگردد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
بخت را با دوستانت اتفاق
چرخ را با دشمنت جنگ حنین .
سعدی .
و رجوع به کامل ابن اثیر و تاریخ طبری و مجمع الامثال میدانی شود.
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) مهر و شفقت و اشتیاق.
۳. (اسم ) ناله، زاری.
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای عربستان سعودی
حنین ۱٬۸۷۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
دانشنامه اسلامی
در سال هشتم پس از هجرت، پس از فتح مکه، در این منطقه جنگی میان مشرکان و پیامبر(ص) در گرفت که به غزوه حنین معروف است.
تاریخ غزوه حنین
این «غزوه» بنا به گفته «ابن اثیر» در کتاب «کامل»، از آنجا شروع شد که طایفه بزرگ هوازن هنگامی که از فتح «مکه» با خبر شدند، رئیسشان «مالک بن عوف» آنها را جمع کرد و به آنها گفت: ممکن است «محمد» بعد از فتح «مکه» به جنگ با آنها برخیزد، و آنها گفتند: پیش از آن که او با ما نبرد کند، صلاح در این است که ما پیش دستی کنیم. هنگامی که این خبر به گوش پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) رسید به مسلمانان دستور داد آماده حرکت به سوی سرزمین هوازن شوند.