کلمه جو
صفحه اصلی

کبوده

فارسی به انگلیسی

black poplar

فرهنگ اسم ها

اسم: کبوده (پسر) (فارسی)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، مردم چوپان افراسیاب تورانی

مترادف و متضاد

aspen (اسم)
صنوبر لرزان، کبوده، درخت اشنگ

فرهنگ فارسی

درخت راست وبلندوبی بر، مانندسفیدارواشن وچناروامثال آنها
( اسم ) تبریزی در برخی از کتب ( کبوده ) مرادف با سپیدار نیز ذکر شد است . یا چوب کبوده . چوبی است بسیار نرم که خاتم مستقمیا روی آن چسبیده شود .
نام چوپان افراسیاب

فرهنگ معین

(کَ دِ ) (اِ. ) درخت بیدمشک .

لغت نامه دهخدا

کبوده . [ ] (اِخ ) از دیه های جاست است به ناحیت قم . (از تاریخ قم ص 138).


کبوده . [ ک َ دَ ] (اِخ ) نام چوپان افراسیاب . (برهان ) (آنندراج )(از فرهنگ جهانگیری ). نام چوپان افراسیاب که بدست بهرام سردار سپاه کیخسرو گرفتار و کشته شد. (از شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 3 صص 832 - 833) :
کبوده بدش نام و شایسته بود
به شایستگی نیز بایسته بود.

فردوسی .


کبوده بیامد چو دیوی سیاه
شب تیره نزدیک ایران سپاه .

فردوسی .


برآورد اسب کبوده خروش
ز لشکر برافراخت بهرام گوش .

فردوسی .



کبوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِ) رنگی از رنگهای اسب . کبود. || مجازاً، اسب :
چرخ است کبوده ای به داغش
افشرده بزیر ران دولت .

خاقانی .


و رجوع به کبود شود. || درختی باشد بزرگ که تنه ٔ آن لطیف و خوش آیند باشد. (برهان ). درختی از جنس سپیدار از تیره ٔ بیدها. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 272). کبوده همان سپیدار است که گونه ای از گونه های صنوبر است . (درختان جنگلی ص 126). نوعی است از سپیددار که کبوده گویند و برگ آن کبود رنگ تر، و در تبریز می باشد، و آن را پسندیده دارند، به سبب آنکه محکم تر و راست تراز درخت سفید دارست . (از فلاحت نامه ). کبوده که سفیدار نیز خوانده شده محتمل است که درخت راجی سفید باشدکه بسبب سفید بودن پشت برگهایش چنین نامیده شده است . درختی است خوش نما و سایه دار که در فلسطین و حوالی آن بسیار است . (قاموس کتاب مقدس ). رجوع به سپیدار وصنوبر شود. || بعضی گویند درخت پشه غال است . (برهان ). بعضی درخت پشه دار را دانند. (آنندراج ). || نوعی از بید هم هست . (برهان ). نام درختی است مانند بید. (آنندراج ). به فارسی سیاه بید را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). بعضی گویند درخت بیدمشک است . (برهان ). گفته اند که خلاف بلخی است که به فارسی بیدمشک نامند. (فهرست مخزن الادویه ). اسم فارسی نوعی از خلاف است . (از فهرست مخزن الادویه ).

کبوده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زیر کوه ، بخش قاین ، شهرستان بیرجند، جلگه و گرمسیر. دارای 140 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کبوده. [ ک َ دَ / دِ ] ( اِ ) رنگی از رنگهای اسب. کبود. || مجازاً، اسب :
چرخ است کبوده ای به داغش
افشرده بزیر ران دولت.
خاقانی.
و رجوع به کبود شود. || درختی باشد بزرگ که تنه آن لطیف و خوش آیند باشد. ( برهان ). درختی از جنس سپیدار از تیره بیدها. ( از گیاه شناسی گل گلاب ص 272 ). کبوده همان سپیدار است که گونه ای از گونه های صنوبر است . ( درختان جنگلی ص 126 ). نوعی است از سپیددار که کبوده گویند و برگ آن کبود رنگ تر، و در تبریز می باشد، و آن را پسندیده دارند، به سبب آنکه محکم تر و راست تراز درخت سفید دارست. ( از فلاحت نامه ). کبوده که سفیدار نیز خوانده شده محتمل است که درخت راجی سفید باشدکه بسبب سفید بودن پشت برگهایش چنین نامیده شده است. درختی است خوش نما و سایه دار که در فلسطین و حوالی آن بسیار است. ( قاموس کتاب مقدس ). رجوع به سپیدار وصنوبر شود. || بعضی گویند درخت پشه غال است. ( برهان ). بعضی درخت پشه دار را دانند. ( آنندراج ). || نوعی از بید هم هست. ( برهان ). نام درختی است مانند بید. ( آنندراج ). به فارسی سیاه بید را نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). بعضی گویند درخت بیدمشک است. ( برهان ). گفته اند که خلاف بلخی است که به فارسی بیدمشک نامند. ( فهرست مخزن الادویه ). اسم فارسی نوعی از خلاف است. ( از فهرست مخزن الادویه ).

کبوده. [ ک َ دَ / دِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان زیر کوه ، بخش قاین ، شهرستان بیرجند، جلگه و گرمسیر. دارای 140 تن سکنه است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

کبوده. [ ] ( اِخ ) از دیه های جاست است به ناحیت قم. ( از تاریخ قم ص 138 ).

کبوده. [ ک َ دَ ] ( اِخ ) نام چوپان افراسیاب. ( برهان ) ( آنندراج )( از فرهنگ جهانگیری ). نام چوپان افراسیاب که بدست بهرام سردار سپاه کیخسرو گرفتار و کشته شد. ( از شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 3 صص 832 - 833 ) :
کبوده بدش نام و شایسته بود
به شایستگی نیز بایسته بود.
فردوسی.
کبوده بیامد چو دیوی سیاه
شب تیره نزدیک ایران سپاه.
فردوسی.
برآورد اسب کبوده خروش
ز لشکر برافراخت بهرام گوش.
فردوسی.

فرهنگ عمید

۱. درختی راست، بلند، و بی بر، مانند سفیدار، اشن، چنار، و امثال آن ها.
۲. [قدیمی] اسب خاکستری رنگ.

دانشنامه عمومی

کبوده در شاهنامه چوپان افراسیاب بود. چون ایرانیان به سرداری طوس از کاسه رود گذشتند و خبر رسیدن لشکریان ایران انتشار یافت. تژاو کبوده را شب هنگام به جاسوسی به اردوگاه سپاه ایران فرستاد. اما اسب کبوده در تاریکی شیهه زد و بهرام که طلایه دار سپاه ایران بود به جانب صدا آمد و در تاریکی تیری بر کمربند کبوده زد و او را از اسب فرو افکند.
چَرَم
کاسه رود
بهرام نزد کبوده رفت و از او پرسید که چه کسی او را به جاسوسی فرستاده است. کبوده امان خواست و گفت که تژاو او را فرستاده است و اگر در امان باشد او را به محل تژاو رهنمون خواهد ساخت. اما بهرام سر او را با خنجر از تن جدا کرد و به پای لشکریان افکند . سپاه ایران به سپهسالاری طوس پس از عبور از مرز فرود به مرزبانی پلاشان رسید آنجا نیز با خاک یکسان کرد و پس از عبور از تنگه ای صعب العبور و برفی به مرز گروگرد رسید. ویژگی این سرزمین کوهستانی بودن و دارای مراتع و چراگاهای سرسبز است برای دام ها و گله های اسب و گوسفند. سکنهٔ این سرزمین احتمالا به شغل دام و چرا و شکار اشتغال داشتند. هنگام یورش سپاه ایران به گروگرد مرزبانی آن تژاو بود .

کبوده (ابهام زدایی). کبوده ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کبوده (سربیشه)
کبوده حسن آباد
کبوده سفلی
کبوده علیا
کبوده ابوالوفا

کبوده (سربیشه). کبوده ، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سربیشه در استان خراسان جنوبی ایران است که با جمعیت دوازده خانوار در فاصلهٔ ٢٧ کیلومتری از مرکز شهرستان و٩٧کیلومتری مرکز استان واقع شده است.
بنابر سرشماری مرکز آمار ایران، جمعیت روستای کبوده در سال ۱۳٩۵ برابر با دوازده خانوار و ۵۵ نفر بوده است.
روستای کبوده به علت کوهستانی بودن آن و همجواری با کوه سفید و کوه سیاه دارای آب و هوای معتدل کوهستانی بوده که از زمستانهای سرد و تابستانهای خنک برخوردار است. ارتفاع این روستا از سطح دریا برابر ٢١٢٥متر است.
قنات کبوده واقع در روستای کبوده می باشد . طول این قنات ۴۰۰ متر است، تعداد ۲۲ میله چاه دارد و عمق مادرچاه این قنات ۸ متر می باشد. دبی این قنات ۱ لیتر بر ثانیه است.

دانشنامه آزاد فارسی

کَبوده
در شاهنامۀ فردوسی ، از چوپانان اَفراسیاب که تَژاو او را، پس از گذشتن ایرانیان به سرداری طوس از کاسه رود، برای جاسوسی به لشکرگاه ایران فرستاد؛ اما با شیهه ای که اسب او کشید، بهرام از طلایه داران سپاه ایران ، او را در سیاهی شب نشانه گرفت و از اسب به زیر افکند. کبوده زنهار خواست و وعده داد جایگاه تژاو را به بهرام نشان دهد، اما بهرام او را کشت و به لشکرگاه ایران افکند.

کبوده (گیاه). رجوع شود به:صنوبر

گویش بختیاری

نوعى صنوبر به رنگ کبود.



کلمات دیگر: