کلمه جو
صفحه اصلی

فخرالدین اسعد گرگانی

دانشنامه عمومی

فخرالدین اسعد گرگانی شاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری است. ولادت او در آغاز قرن پنجم هجری در کرکان ملایر می باشد. وفات فخرالدین اسعد بعد از سال ۴۴۶ و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی اتفاق افتاده است.
منظومه ویس و رامین
وی از داستان سرایان بزرگ ایران است و معتزلی مذهب بوده است. او همزمان با سلطان ابوطالب طغرل (۴۲۹–۴۵۵) می زیسته است. او در فتح اصفهان با طغرل همراه بوده و بعد از آنکه سلطان از اصفهان به قصد تسخیر همدان خارج شد، فخرالدین اسعد با وی به همدان نرفت و با عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری حاکم اصفهان در آن شهر ماند و تا ز مستان سال ۴۴۳ را در آن شهر به سربرد. گفتگوهای او با امیر ابوالفتح مظفر به نظم داستان ویس و رامین توسط او انجامید.
بعدها بسیاری از گویندگان در منظومه های خویش به شیوه شاعری وی توجه نمودند که از آن جمله نظامی گنجوی را باید نام برد که هنگام سرودن خسرو و شیرین به برخی از موارد این کتاب نظر داشته است.
دربخشی از منظومه، رامین که از عشق ویس (ویس بر وزن گیس) دلخسته و آزرده است به قلعهٔ گوراب می آید و با زنی به نام گُل ازدواج می کند. ویس باخبر می شود و دایه اش را نزد رامین می فرستد:

دانشنامه آزاد فارسی

فخرالدّین اَسعد گرگانی ( ـ پس از ۴۴۶ق)
شاعر و داستان سرای ایرانی. معاصر و مداح طغرل سلجوقی بود. در جوانی از زادگاهش گرگان به اصفهان کوچید و داستان ویس و رامین را در آن جا به فرمان ابوالفتح مظفر، حاکم اصفهان، سرود. روایت این منظومه با الفاظی ساده و معانی و تشبیهات ظریف به نظم کشیده شده است. زبان پهلوی را می دانسته و از ادبیات عربی هم نیک آگاه بوده است. اشعارش ساده و خالی از تکلف است. رعایت قافیه را چندان لازم نمی دانست. در وصف مناظر حسی توانا بود و در شعر از معانی فلسفی و کلامی بهره می گرفت. جز منظومۀ ویس و رامین (تهران، ۱۳۱۴ش) دو رباعی و غزل و یک قطعه در مذمت ثقةالملک وزیر از او به جا مانده است.

نقل قول ها

فخرالدین اسعد گرگانی شاعر داستانگوی ایرانی نیمهٔ نخست سده پنجم هجری است. ولادت او در آغاز قرن پنجم هجری در گرگان می باشد. وفات فخرالدین اسعد بعد از سال ۴۴۶ و گویا در اواخر عهد طغرل سلجوقی اتفاق افتاده است.
• «از این در کامدی نومید برگرد// به بیهوده مکوب این آهن سرد»• «اگر امید، رنجوری نماید// ز نومیدی بسی نومیدی آید»• «اگر پوزش نکو باشد ز کهتر// نکوتر باشد آمرزش ز مهتر»• «شبی چون دوش دیدم در زمانه// که بوسه تیر بود و لب نشانه»• «اگر زلت نبودی کهتران را// عفو کردن نبودی مهتران را»• «اگر سختی بری ور کام جویی// ترا آن روز باشد کاندر اویی»• «اگر سنگی ز گردون اندر آید// همانا عاشقان را بر سر آید»• «اگر صدسال باشی شاد و پیروز// همیشه عمر تو باشد یکی روز»• «بر آن منگر که دریا رام باشد// بر آن بنگر که بی آرام باشد»• «بکن نیکی و در دریاش انداز// که روزی در کنارت آورد باز»• «بکن نیکی و در دریاش انداز// که روزی گشته لؤلؤ، یابی اش باز»• «بگفت آزادگانش را به تندی// که از جنگاوران زشت است کندی»• «به جز دوزخ نباشد هیچ جایم// اگر نیز آزموده آزمایم»• «به گیتی عاشقی بیغم نباشد// خوشی و عاشقی باهم نباشد»• «به یاد آید تورا گفتار من زود// کزین آتش نبینی بهره جز دود»• «به یک دل مهر پیوستن نشاید// چو خر، کش بار بر یک سو نیاید»• «تباهی روزگار خود فزایم// چو چیز آزموده آزمایم»• «تو نادانی و نشنیدی مگر آن// که از بدخواه بدتر یار نادان»• «چرا من آزموده آزمایم// چرا بیهوده رنج خود فزایم»• «چنان کاندر پس گرماست سرما// دگر ره در پی سرماست گرما»• «چو بسپردم من اندر تشنگی جان// مباد اندر جهان یک قطره باران»• «چو من باشم مرا دلدار کم نیست»• «چه آشفته دل و چه خیره رایم// که چندین آزموده آزمایم»• «چه نیکو داستانی زد یکی دوست// که خاموشی ز نادان سخت نیکوست»• «چه نیکو گفت با جمشید دستور// که با نادان نه شیون باد و نه سور»• «چه نیکو گفت با خسرو سپاهی// چو شرمت نیست، رو آن کن که خواهی»• «خبر هرگز نه مانند عیان است// یقین دل نه مانند گمانست»• «خرد را می ببندد، چشم را خواب// گنه را عذر شوید، جامه را آب»• «درخت تلخ هم تلخ آورد بر// اگر چه ما دهیمش آب شکر»• «دلم بگرفت از این آسوده کاری// که آسایش بود بنیادخواری»• «دو چشم شوخ به باشد ز دو گنج// بگوید هرچه خواهد شوخ، بی رنج»• «روان را رنج بیهوده نمایی// که چندین آزموده آزمایی»• «ز خورد ناسزا پرهیز کردن// به است از داروی بسیار خوردن»• «شنیدی این مثل در آشنایی// که باشد آشنایی روشنایی»• «عجب تر زین ندیدم داستانی// دو تن ترسد ز بشکسته کمانی»• «قضا رفت و قلم بنوشت فرمان// تو را جز صبر کردن چیست درمان»• «مرا بگذشت آب و رفت از سر// بر این حالم مدارا نیست در خور»• «کند بی شرم هرکاری که خواهد// نترسد زان که آب او بکاهد»• «گناه دوست عاشق دوست دارد// ز بهر آن که تا زو درگزارد»• «مرا تا جان بود امید باشد// که روزی جفت من خورشید باشد»• «مر او را گفت پورا چند گویی// در آتش آب روشن چند جویی»• «مگر نشنیدی از گیتی شناسان// که باشد بر نظاره جنگ آسان»• «منم هم چون پیاده تو سواری// ز رنج پایم آگاهی نداری»• «نژاد تو، تو خود دانی که چون است// به هنگام بلندی سرنگون است// تو از گوهر همی مانی به استر// چو پرسند ازتو، فخرآری به مادر»• «نباشم زین سپس من با تو هم راز// نباشد آب و آتش را به هم ساز»• «نسوزد عشق را جز عشق خرمن// چنان چون بشکند آهن به آهن»• «نشانم گرد هجران را به گردی// کنم درمان دردی را به دردی»• «نشاید باد را دربرگرفتن// نه دریا را به مشتی برگرفتن»• «نه من آشفته روی و سست رایم// که چندین آزموده آزمایم»• «نه هر خر را به چوبی راند باید// نه هرکس را به نامی خواند باید»• «هرآن کو زاغ باشد رهنمایش// به گورستان بود پیوسته جایش»• «همی دانم که رنج خود فزایم//که چندین آزموده آزمایم»

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] فخرالدین اسعد گرگانی شاعر و داستانسرای ایرانی نیمه نخست سده پنجم هجری است. وی معاصر طغرل سلجوقی بود. وی با علوم دینی و حکمی آشنا و بر مذهب “اعتزال” بود. پیش کشیده شدن حدیث ویس و رامین بین او و عمید ابوالفتح مظفر نیشابوری حاکم اصفهان، موجب شد که فخرالدین آن داستان را به نظم درآورد.
این داستان از زبان پهلوی به فارسی درآمده و تأثیر زبان پهلوی بر شاعر در این منظومه باعث شده که صورت اصل و کهنه بسیاری از لغات را در کتاب خویش حفظ کند و علاوه بر آن سادگی و بی پیرایگی نثر پهلوی شعر وی را بسیار روان و ساده و بی تکلف سازد. از این شاعر به جز “ویس و رامین” و چند بیت پراکنده اثر دیگری در دست نیست. وفات وی پس ازسال ۴۴۶ هجری قمری و گویا در اواخر عهد طغرل اتفاق افتاده است.


کلمات دیگر: