مترادف حلم : بردباری، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری ، عقل | خواب، رویا
متضاد حلم : تندی، ناشکیبایی |
برابر پارسی : بردباری، نرمش، آرامی
meekness, forbearance
خواب , خواب ديدن , رويا ديدن
بردباری، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری ≠ تندی، ناشکیبایی
خواب، رویا
۱. بردباری، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری ≠ تندی، ناشکیبایی
۲. عقل
(حُ) [ ع . ] (اِ.) آن چه در خواب بینند.
(حِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بردباری کردن . 2 - (اِمص .) بردباری .
حلم . [ ح َ ل َ ] (ع مص ) بسیار کنه گردیدن شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || تباه شدن پوست و کرم افتادن در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) کنه خواه بزرگ باشد خواه خرد. (ناظم الاطباء). قراد و بشیرازی کنه گویند. کنه ٔ خرد. (از مهذب الاسماء). واحد آن حلمة است .
حلم . [ ح َ ل ِ ](ع ص ) بعیر حلم ؛ شتر بسیار کنه دار. (منتهی الارب ).
مولوی .
حلم . [ ح ُ ل ُ ] (ع اِ) خواب که دیده شود. || جماع در خواب . (منتهی الارب ). || (مص ) بالغ گردیدن . (ناظم الاطباء).
ناصرخسرو.
منوچهری .
خاقانی .
ابن یمین .
۱. بردبار شدن.
۲. بردباری کردن؛ بردباری؛ شکیبایی؛ صبر.
آنچه در خواب میبینند؛ رؤیا؛ خواب.