کلمه جو
صفحه اصلی

استقامت


مترادف استقامت : استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات

برابر پارسی : ایستادگی، پایداری، پایمردی

فارسی به انگلیسی

endurance, perseverance, persistence, stamina, staying power, strength, support

perseverance


فارسی به عربی

طاقة , عمود فقری

مترادف و متضاد

perseverance (اسم)
ثبات قدم، پشت کار، استقامت، مداومت، اصرار

assiduity (اسم)
توجه، ممارست، پشت کار، توجه و دقت مداوم، مواظبت، استقامت، مداومت

stamina (اسم)
استقامت، طاقت، بنیه، نیروی حیاتی

backbone (اسم)
پشت، استقامت، ستون فقرات، استحکام، استواری، تیرهء پشت

استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات


فرهنگ فارسی

راست شدن، راست ایستادن، درست شدن، ایستادگی وپافشاری کردن ، ایستادگی، پایداری
( مصدر ) ۱ - راست ایستادن راست شدن . ۲ - درست شدن . ۳ - ( اسم ) درستی . ۴ - ایستادگی پایداری پافشاری ثبات ۵ - ( مصدر ) بها کردن قیمت کردن . ۶ - در مسابق. دوچرقه سواری دو و میدانی اسکی شنا اگر طول مسیر زیادتر از حد معینی باشد بان استقامت اطلاق شود .

فرهنگ معین

(اِ تِ مَ ) [ ع . استقامة ] ۱ - (مص ل . ) ایستادگی کردن ، مقاومت کردن . ۲ - (اِمص . ) پایداری . ۳ - راست ایستادن .

فرهنگ عمید

۱. ایستادگی کردن، ایستادگی، پایداری.
۲. سلامت، تندرستی.
۳. راستی، درستی.
۴. ثبات، استواری.
۵. (صفت ) (ورزش ) ویژگی هریک از مسابقاتی که دارای زمان یا مسیر طولانی هستند: دوِ استقامت، شنای استقامت، اسکی استقامت.
۶. (نجوم ) [قدیمی] حرکت بعضی سیارات در جهت توالی بروج.

دانشنامه آزاد فارسی

اِسْتِقامَت
(در لغت به معنی ایستادن، ایستادگی، پایداری) در اصطلاح عرفان، گردن نهادن به تمامی اوامر، و روی برتافتن از تمامی نواهی. واضح است که گذشته از اوامر و نواهیِ عام شریعت، سلوک در هر منزل، مقتضیِ امر و نهی خاصی است، و این اوامر و نواهی، به نسبت مرتبۀ سالک و سلوکش، کمال و تشدید می یابد. از این رو، عارفان از استقامت عموم، استقامت خواص و استقامتِ خواصّ خواص سخن گفته اند. به نظر اینان، درنظر نیاوردن استقامت، که تنها در مرتبۀ اتحاد و فنا حاصل می شود، برترین نوع استقامت است.

فرهنگ فارسی ساره

پایداری، پایمردی، ایستادگ


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] استقامت به معنی پایداری است که از آن به سداد نیز تعبیر می شود.
این واژه از ریشه «ق ـ و ـ م» است و برای آن معانی مختلفی مانند اعتدال، ،ثبات و مداومت، استمرار ، پایداری، ایستادن، درست شدن و قیمت نهادن را بازگو کرده اند و معنای اعتدال شهرت بیشتری دارد. برخی گفته اند: استقامت همان اقامه است؛ ولی اضافه شدن دو حرف «س» و «ت» معنای آن را تأکید می کند. در معنایی جامع می توان گفت نظر به اینکه اصل واحد در این ماده، مفهومی است در برابر قعود و معنای اصلی آن به پاداشتن و فعلیت عمل است، استقامت با توجه به معنای طلبی باب استفعال، به معنای طلب قیام است و استمرار و استدامت و مانند آن از لوازم معنای اصلی به شمار می آید.
معنای اصطلاحی استقامت
استقامت در مفهوم قرآنی آن اصطلاحی برای پایداری در دین و مسیر حق در برابر کژی هاست. اهل معرفت تعابیری چون «اهل استقامت» و«منزل استقامت» را که مرحله ای از مراحل سلوک الی اللّه است به کار می برند. در نظر عارفان، استقامت برزخی است بین پرتگاههای مخوف عالم تفرق و سدرة المنتهای عالم جمع و روحی است که احوال سالکان بدان زنده و باقی است.
واژگان استقامت در قرآن
واژه استقامت به صورت مصدری در قرآن نیامده است؛ اما صورتهای فعلی و اسم فاعلی آن ۴۷ بار به کار رفته است: در ۹ آیه، مشتقات فعلی استقامت ۱۰ بار به صورتهای «استقم» ،«استقیما» ،«استقیموا» برای امر به استقامت، و به گونه «یستقیم» و «استقاموا» برای بیان آثار استقامت، استعمال شده است.در ۳۷ آیه دیگر نیز واژه «مستقیم» که اسم فاعل مصدر استقامت است کاربرد دارد؛ از جمله در آیات ۵۱ سوره آل عمران ۴ سوره یس ۶۱ سوره زخرف بیشتر مباحث قرآنی استقامت مربوط به ۹ آیه ای است که متضمن مشتقات فعلی استقامت است.در این آیات جز آیه ۷ سوره توبه که به موضوع استقامت در عهد و پیمان پرداخته سایر آیات، استقامت را در مورد توحید و سیر به سوی خدا مطرح کرده است.
معنای استقامت در اصطلاح مفسران
...

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تُل ) ؛ تلواسه؛ تَهوَر؛ هُل و تَپُو؛ هُل و تَل؛ پا سفتی؛ لُ پُ

پیشنهاد کاربران

ریشه واژگان ایرانی استگاک ( ستگ=جلوگیری اک پسوند کنندگی مانند شکاک=شک کننده ) و استگامت ( ستگ ا مت=پسوند همراهی مانند مدومت=شیرینمند ) که عرب آنها را اصطکاک و استقامت مینویسد در لغتنامه سکا - ختن به شکل staig - * به معنای پیکار مقاومت to fight - resist ثبت شده است.
*پیرس: Dictionary of Khotan - Saka by H. W. Bailey

مناعت

پا/پای فشردن/فشاردن


کلمات دیگر: