کلمه جو
صفحه اصلی

شعیب

فارسی به انگلیسی

Jetro:the father-in-law of Moses


فرهنگ اسم ها

اسم: شعیب (پسر) (عبری) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: šoeayb) (فارسی: شعَيب) (انگلیسی: shoeayb)
معنی: نام یکی از پیامبران، توشه دان، ( اَعلام ) پیامبری که بر اساس قرآن پس از هود و صالح در شهر مَدیَن می زیسته و احتمالاً پدر زن حضرت موسی ( ع ) بوده است، ( در اعلام ) نام پیغمبری که پدر زن موسی بود و نام اصلی وی اوثیرن و به فارسی یوبب است نام شُعَیب و قوم او ( بنی مدین ) در قرآن آمده است، نام پدر همسر موسی ( ع )، نام کوهی در یمن

(تلفظ: šoeayb) (در اعلام) نام پیغمبری که پدر زن موسی بود و نام اصلی وی اوثیرن و به فارسی یوبب است. نام شُعَیب و قوم او (بنی مدین) در قرآن آمده است .


فرهنگ فارسی

شعیب (بن ) قتیب در شاهنامه فردوسی آمده که داراب بر تازیان که تحت فرماندهی شعیب قتیب بودند غلبه کرد و آنان مطیع و منقاد شدند.نولد که گوید : تا آنجا که من میدانم افسانه مذکور فقط در شاهنامه آمده است. من حدس میزنم که یک تن خراسانی عربهایی را که ابتدا فاتح بوده و بعد خراسانیان تحت فرماندهی ابومسلم برایشان غالب شدند دوست نداشته و این قصه را ساخته است . البته اسم قتیب را بیاد آن مرد منفور موسوم به قتیبه بن مسلم انتخاب کرده است. چنین فصلی کاملا با ایران پرستی فردوسی موافقت دارد ( ترجمه حماسه ملی . علوی ص ۷۴ ).
ابن قتیب در شاهنامه فردوسی آمده که داراب بر تازیان که تحت فرماندهی شعیب قتیب بودند غلبه کرد و آنان مطیع و منقاد شدند .

لغت نامه دهخدا

شعیب . [ ش َ ] (ع اِ) توشه دان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). توشه دان از چرم دوخته و یا توشه دان از دو طرف بریده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مَشک کهنه . ج ، شُعُب . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مشک که از پوست بود. ج ، شعاب . (مهذب الاسماء).


شعیب . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) نام پیغمبری که پدرزن موسی بود و نام اصلی وی اوثیرن و به فارسی یوبب گویند. (ناظم الاطباء). نام نبی علیه السلام و گویند نام اوثیرون بن صیقون بن عیفابن ثابت بن مدین بن ابراهیم . و گفته اند که اسم او شعیب بن میکائیل از اولاد مدین بود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). نام پیغمبرو پدرزن موسی که خطیب الانبیاء لقب اوست . (یادداشت مؤلف ). ثیروب بن یوبب نسبش از پدر به مدین بن ابراهیم (ص ) و از مادر به لوط (ص ) رسد و صد و چهل سال زندگانی نمود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 7 و 8 و 29 و 30 و 31). کاهنی که اسم او اویثرون بود و هم او حضرت موسی را حمایت کرد. (از اقرب الموارد) . پسر مشعون بن عفان بن مدین بن ابراهیم خلیل علیه السلام بود. خداوند او را به مدین فرستاد به پیغمبری از شام و آنجا بیشه و درختان بود، و خدای تعالی فرماید: کذب اصحاب الایکة المرسلین . (قرآن 176/26). و سخن به تازی گفت سخت عظیم و نیکو و فصیح . و پیغامبر علیه السلام او را خطیب پیغمبران خواند از بس سخنان بلیغ و موعظت که قوم را گفته در تعبد ایزدتعالی ... و تاعهد موسی بماند و زیادت تر، عمر او سخت دراز گویند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 198). پیغمبری از نسل ابراهیم خلیل (ع ) که طبق روایات پس از هود و صالح و اندکی پیش از موسی (ع ) میزیسته . منازل قوم او نزدیک تبوک بین مدینه و شام بود. نام شعیب و قوم او (بنی مدین ) در قرآن آمده است . (فرهنگ فارسی معین ) :
چو از جهان سوی دارالبقا بشد ایوب
شعیب آمد با دختران نیک اختر.

ناصرخسرو.


دویست وپنجه وچارش ز عمر چون بگذشت
بشد شعیب و عیال کلیم شد دختر.

ناصرخسرو.


شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال بجان خدمت شعیب کند.

حافظ.


و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 199، 426، 433، 434 و اعلام زرکلی و فهرست تاریخ گزیده شود.
- داماد شعیب ؛ کنایه از حضرت موسی (ص ) :
معجزات پنج پیغمبر به رویش در پدید
احمد و داود و عیسی خضر و داماد شعیب .

سعدی .



شعیب . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن ، شیخ ایوب الدین . از زهاد و مرتاضان معاصر یعقوب بن یوسف بن عبدالمؤمن بود که از سلطنت استعفا نمود و مرید شیخ شد. (حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 440).


شعیب . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) ابن خازم . پیشوای خازمیه یکی از فِرَق پانزده گانه ٔ خوارج . (بیان الادیان ). رئیس خازمیه ، فرقه ای از خوارج . (مفاتیح ).


شعیب. [ ش َ ] ( ع اِ ) توشه دان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). توشه دان از چرم دوخته و یا توشه دان از دو طرف بریده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مَشک کهنه. ج ، شُعُب. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). مشک که از پوست بود. ج ، شعاب. ( مهذب الاسماء ).

شعیب. [ ش ُ ع َ ] ( اِخ ) نام پیغمبری که پدرزن موسی بود و نام اصلی وی اوثیرن و به فارسی یوبب گویند. ( ناظم الاطباء ). نام نبی علیه السلام و گویند نام اوثیرون بن صیقون بن عیفابن ثابت بن مدین بن ابراهیم. و گفته اند که اسم او شعیب بن میکائیل از اولاد مدین بود. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). نام پیغمبرو پدرزن موسی که خطیب الانبیاء لقب اوست. ( یادداشت مؤلف ). ثیروب بن یوبب نسبش از پدر به مدین بن ابراهیم ( ص ) و از مادر به لوط ( ص ) رسد و صد و چهل سال زندگانی نمود. ( از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 7 و 8 و 29 و 30 و 31 ). کاهنی که اسم او اویثرون بود و هم او حضرت موسی را حمایت کرد. ( از اقرب الموارد ) . پسر مشعون بن عفان بن مدین بن ابراهیم خلیل علیه السلام بود. خداوند او را به مدین فرستاد به پیغمبری از شام و آنجا بیشه و درختان بود، و خدای تعالی فرماید: کذب اصحاب الایکة المرسلین. ( قرآن 176/26 ). و سخن به تازی گفت سخت عظیم و نیکو و فصیح. و پیغامبر علیه السلام او را خطیب پیغمبران خواند از بس سخنان بلیغ و موعظت که قوم را گفته در تعبد ایزدتعالی... و تاعهد موسی بماند و زیادت تر، عمر او سخت دراز گویند. ( از مجمل التواریخ و القصص ص 198 ). پیغمبری از نسل ابراهیم خلیل ( ع ) که طبق روایات پس از هود و صالح و اندکی پیش از موسی ( ع ) میزیسته. منازل قوم او نزدیک تبوک بین مدینه و شام بود. نام شعیب و قوم او ( بنی مدین ) در قرآن آمده است. ( فرهنگ فارسی معین ) :
چو از جهان سوی دارالبقا بشد ایوب
شعیب آمد با دختران نیک اختر.
ناصرخسرو.
دویست وپنجه وچارش ز عمر چون بگذشت
بشد شعیب و عیال کلیم شد دختر.
ناصرخسرو.
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال بجان خدمت شعیب کند.
حافظ.
و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 199، 426، 433، 434 و اعلام زرکلی و فهرست تاریخ گزیده شود.
- داماد شعیب ؛ کنایه از حضرت موسی ( ص ) :

شعیب . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) ابن قتیب . در شاهنامه ٔ فردوسی آمده که داراب بر تازیان که تحت فرماندهی شعیب قتیب بودند غلبه کرد و آنان مطیع و منقاد شدند. نولدکه گوید: تا آنجا که من میدانم افسانه ٔ مذکور فقط در شاهنامه آمده است . من حدس میزنم که یک تن خراسانی عربهایی را که ابتدا فاتح بوده و بعد خراسانیان تحت فرماندهی ابومسلم بر ایشان غالب شدند، دوست نداشته و این قصه را ساخته است . البته اسم قتیب را به یاد آن مرد منفور موسوم به قتیبةبن مسلم انتخاب کرده است . چنین فصلی کاملاً با ایران پرستی فردوسی موافقت دارد. (فرهنگ فارسی معین ). نام یکی از سرداران عرب . (از فرهنگ لغات ولف ) :
برفتند و سالار ایشان شعیب
یکی نامدار از نژاد قتیب .

فردوسی .



دانشنامه عمومی

شعیب که نسبش طبق تواریخ با چندین واسطه به ابراهیم می رسید، به سوی اهل مدین مبعوث شد، مدین از شهرهای شام بود و مردمی تجارت پیشه و مرفه داشت، که در میان آن ها بت پرستی و همچنین تقلب و کم فروشی در معامله کاملاً رایج بود.
مختصات: ۳۱°۵۷′۳۵″ شمالی ۳۵°۴۲′۵۷″ شرقی / ۳۱٫۹۵۹۷۲°شمالی ۳۵٫۷۱۵۸۳°شرقی / 31.95972; 35.71583شعیب(به انگلیسی: Jethro) نام پیغمبری است که پدرزن موسی بود و نام اصلی او اوثیرن و به فارسی یوبب گویند. (ناظم الاطباء) و گویند نام اوثیرون بن صیقون بن عیفا بن ثابت بن مدین بن ابراهیم. وگفته اند که اسم او شعیب بن میکائیل از اولاد مدین بود. (از منتهی الارب)
نامی اسرائیلی و یهودی، نام یکی از پیغمبران بنی اسرائیل که پدر زن حضرت موسی بوده‎است.
در سوره اعراف آیات ۸۵ تا ۹۳درباره شعیب چنین آمده:

شعیب (ابهام زدایی). شعیب، نام پیغمبری است که پدرزن موسی بود.
ایوب الدین شعیب، از زهاد و مرتاضان معاصر یعقوببن یوسفبن عبدالمومن بود.
شعیب (ابن خوارزم)
شعیب (ابن قتیب)، در شاهنامه فردوسی آمده است.
شعیب (ابن صالح)، از شخصیت های آخر الزمان مذهب شیعه است

دانشنامه آزاد فارسی

شُعَیب (در قرآن)
(به عبری: یترون) در قرآن، پیامبر برگزیدۀ قوم مَدیَن، پس از لوط. نام این پیامبر و اشاره به رسالت او یازده بار در قرآن آمده است. (ازجمله در هود، ۸۴؛ اعراف، ۵۹ـ ۸۴؛ شعراء، ۱۷۶ـ ۱۷۷). نسب شعیب از پدر به مدین بن ابراهیم و از مادر به لوط می رسد. پیامبر اصحاب ایکه بود. برخی مفسران او را با پدرزن موسی، (که در تورات یترون نامیده شده) و در سورۀ قصص، آیۀ ۲۱ به بعد به داستان او اشاره شده است، یکی می دانند. به موجب آیات ۸۴ تا ۹۵ سورۀ هود، شعیب مردم خود را به یکتاپرستی و درست داشتن پیمانه و ترازو دعوت می کرد، ولی آنان نپذیرفتند و عذاب خداوند بر ایشان فرود آمد و همه را نابود کرد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شُعَیْبُ: نام یکی از پیامبران الهی ( حضرت شعیب علی نبینا وعلیه السلام پیامبر مردم مدین واصحاب ایکه بوده اند)
معنی مَدْیَنَ: نام شهری در قدیم بوده که در مسیر عربستان به شام قرار داشته وحضرت شعیب علی نبینا و علیه السلام در آنجا میزیسته است (مدین شهری بوده در کنار دریای قلزم روبروی تبوک که از تبوک تا آنجا شش منزل مسافت بوده ، و از تبوک بزرگتر ، چاهی هم که گوسفندان شعیب از ...
معنی أَیْکَةِ: کلمه ایکه به معنای درخت به هم پیچیده است ، و جمع آن ایک است ، و به طوری که گفته شده قوم ایکه در سرزمینی پر درخت چون جنگل زندگی میکردهاند که درختهایش سر به هم داده بود . این مردم طایفه ای از قوم حضرت شعیب (علیهالسلام) بودند چون در جمله" انهما لبامام...
ریشه کلمه:
شعب (۱۳ بار)
شعیب (۱۱ بار)

یکی از پیامبران نامی که اسم مبارکش یازده بار در قرآن مجید آمده است. او به مردم مدین مبعوث شده بود . پس از تبلیغات طاقت فرسا عده‏ای به شعیب ایمان آوردند و دیگران او را تکذیب کردند سر انجام او و مؤمنان از عذاب نجات بافته و دیگران بسخط خدا گرفتار گریدند . در این هست که آنهارا صیحه گرفت در سوره عنکبوت هست و در جای دیگر آمده . از مجموع این سه آیه به دست می‏آید، ابر عذاب در آسمان ظاهر شده سپس رعد و برقی مهیب برخاسته به طوریکه از شدّت صدای رعد همه به لرزه افتاده و بیجان شده‏اند و شاید صاعقه هم آنها را گرفته است. شعیب همان است که دختر خویش را به موسی تزویج کرد چنانکه مشروحاً در سوره قصص آمده است. گرچه در آن سوره نام شعیب ذکر نشده ولی مسلّم گرفته‏اند که مراد از«شیخ کبیر» شعیب است و موسی از مصر به مدین آمده بود که فرموده . وگفتیم که آن حضرت به اهل مدین مبعوث شده بود. نام مبارک شعیب در قرآن به دین قرار است: اعراف: 85،88،90،91،92. هود:84،87،91،94. شعراء:177. عنکبوت:36. نام این پیامبر بزرگ در تورات فعلی رعوئیل است که دختر خویش را به موسی داد (سفر خروج باب دوم بند18) در روایات اسلامی هست که شعیب علیه السلام از شوق خدا آن قدر گریست تا چشمانش نابیناگردید. شاید مراد آزرده شدن و کم نور شدن چشمانش باشد.

پیشنهاد کاربران

فرستاده ای از سمت خدا

شوخ طبع
فردی که حقیقت را با زبان ساده و شوخی بیان میکند و با خنده و ادا سخنی درست را بیان کند

درلغت نامه ها گشتم و علت نام گذاری شعیب را ندیدم که چرا به ایشان شعیب می گویند در فصوص الحکم محیی الدین علت را نوشته بود: زیرا حضرت دارای فرزندان ونوادگان فراوانی بودند و. . . .



کلمات دیگر: