کلمه جو
صفحه اصلی

ادریس

فارسی به انگلیسی

enoch

Enoch


فرهنگ اسم ها

اسم: ادریس (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: edris) (فارسی: اِدريس) (انگلیسی: edris)
معنی: درس خوانده، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده، ( اَعلام ) نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده و او را با خَنوع و هِرمِس یکی می دانند، [از این جهت او را ادریس می گفتند که بسیار درس می گفته و بیش از هر چیز به درس دادن اشتغال داشته، در تورات ادریس همان «اخنوخ»و «خنوخ» است]، ( عربی ) ( در اعلام ) نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده است ( از این جهت او را ادریس می گفتند که بسیار درس می گفته و بیش از هر چیز به درس دادن اشتغال داشته، در تورات ادریس همان ' اخنوخ ' و ' خنوخ' است )، پیامبری که نام او دو بار در قرآن آمده و طبق روایات حیات جاودانه یافته است، او را مخترع لباس و قلم می دانند

(تلفظ: edris) (عربی) (در اعلام) نام یکی از پیامبران که در قرآن کریم نیز دو بار ذکرش آمده است . (از این جهت او را ادریس می‌گفتند که بسیار درس می‌گفته و بیش از هر چیز به درس دادن اشتغال داشته، در تورات ادریس همان ' اخنوخ ' و ' خنوخ' است).


فرهنگ فارسی

نام شخصی که دوبار در قر آن ذکر شده نویسندگان مسلمان عموما ویرا پیغمبر دانسته بر آنند که ادریس همان [ اخنوخ ] و [ خنوخ ] مذکور در تورات است و او را یکی از جاویدانان به شمار آوردند . وی بقول روایات یهود زنده وارد بهشت شد . [ نولدکه ] احتمال داده است که وی همان آندره بوده و [ هارتمان ] حدس زده است که است که وی همان آندره مذکور که او را در محلی مرتفع جای دادهاند کسی جز طباخ اسکندر که در زمره جاویدانان محسوبش دارند نیست . مسلمانان او را بلقب [ مثلث النعمه ] خوانده اند و نعمای ثلاثه او پادشاهی و حکمت و نبوت بود.
نام پیغمبری است

لغت نامه دهخدا

ادریس . [ اِ ] (اِخ ) افندی . رجوع به محمد افندی ادریس ... شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن یَرد. نام پیغامبری است . رجوع به ادریس شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابوالعلاء محمدبن عثمان بن عفیف الدین عامری شوشی ، از مردم شوش ، قلعه ای در شرقی دجله ٔ موصل . او محدث و امام مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد بود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابواسمعیل . تابعی است .


ادریس. [اِ ] ( اِخ ) خنوخ. اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل. مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمة خوانند و نعمای ثلثه او پادشاهی و حکمت و نبوت بود و او حیات جاوید یافت و اکنون در بهشت میباشد - انتهی. نام پیغمبری که بحیات در جنت رفتند. ( غیاث اللغات ). نام پیغمبری معروف که بتن در بهشت است و «رفعناه مکاناً علیاً » در شأن اوست و آن مشتق از دروس است و دروس ناپدید شدن نشان باشد و او را بدان نام بردند بدین که ناپدید شد نشان او از این جهان. ( مؤید الفضلاء ). نسب او را چنین آورده اند: ادریس بن مادربن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم و نام مادر او قینوس است. قدما او را هرمس و گاه هرمس مثلث نامند. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء ( ج 1 ص 16 ) آرد: هرمس الاوّل... و عندالعرب ادریس و عندالعبرانیین اخنوخ و هو ابن یاردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیهم السلام و مولده بمصر فی مدینة منف منها قال [ الامیر ابوالوفا المبشربن فاتک ]و کانت مدته علی الارض اثنتین و ثمانین سنة و قال غیره ثلاثمائة و خمساً و ستین سنة قال المبشربن فاتک و کان علیه السلام رجلا آدم اللون تام القامة اجلح حسن الوجه کث اللحیة ملیح التخاطیط تام الباع عریض المنکبین ضخم العظام قلیل اللحم برّاق العین اکحل ، متأنیاً فی کلامه ، کثیرالصمت ، ساکن الأعضاء، اذا مشی اکثر نظره الی الارض ، کثیرالفکرة به حدة و عبسة یحرک اذا تکلم سبّابته ( ! )و قال غیره ان اسقلبیوس کان قبل الطوفان الکبیر و هو تلمیذ اغاثوذیمون المصری و کان اغاثوذیمون احد انبیاء الیونانیین والمصریین - انتهی. و نیز ابن ابی اصیبعه در نسبت صابئون ( ج 1 ص 215 ) آرد: نسبتهم الی صاب و هو طاط ابن النبی ادریس علیه السلام. قفطی در تاریخ الحکماء ( ص 1 ) گوید: ادریس ، اهل تواریخ و قصص و تفسیرذکر او آورده اند و من آنچه را که حکماء خاصة روایت کرده اند در اینجا نقل میکنم : حکما در مولد و منشاء او و کسانی که وی از آنان پیش از نبوت اخذ علم کرده اختلاف کرده اند فرقه ای گویند وی بمصر متولد شد و او راهرمس الهرامسة نامیدند و مولد او منف است و گفته اند این نام بیونانی أرمیس است و بهرمس تعریب شده و معنی أرمیس عطارد است و دیگران گفته اند نام او بیونانی طرمیس است و او را عبرانیان خنوخ گویند و معرب آن أخنوخ است و خدای عزوجل در قرآن او را بنام ادریس خوانده است و گفته اند استاد او غوثاذیمون و بقولی أغثاذیمون مصری است و ترجمه ای از این مرد نیاورده اند جزآنکه وی را یکی از انبیای یونانیان و مصریان دانسته اند و نیز او را أورین ثانی خوانده اند و ادریس نزد ایشان أورین ثالث است و معنی غوثاذیمون خوشبخت است و گویند هرمس از مصر خارج شد و در اقطار زمین بگشت وسپس بمصر بازگشت و خدای تعالی بدانجا او را برکشید و این امر پس از هشتاد سال از عمر وی وقوع یافت. فرقه ای گویند ادریس ببابل متولد شد و در آنجا نشأت یافت و وی در آغاز عمر علم شیث بن آدم را فراگرفت و او جدّ جدّ پدر وی است زیرا وی ادریس بن یاردبن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث است. شهرستانی گوید اغثاذیمون همان شیث است. و چون ادریس بزاد برآمد خدای تعالی او را نبوت داد پس وی مفسدین بنی آدم را از مخالفت با شرعیت آدم و شیث نهی کرد. اندکی از آنان اطاعت وی کردندو اکثر ایشان مخالفت او ورزیدند پس قصد رحلت کرد و پیروان خویش را نیز به رحلت دعوت کرد دوری از اوطان بر ایشان گران آمد ادریس را گفتند کدام نجد بهتر از بابل است که بدانجا شویم و بابل بسریانی نهر است گوئی مقصود ایشان از این کلمه دجله و فرات بود ادریس گفت چون ما هجرت کنیم خدای ما را روزی رساند پس با اصحاب خارج شد و در ارض سیر کردند تا به اقلیمی رسیدند که بعد بابلیون خوانده شد و به نیل رسیدند وادئی دیدند خالی از سکنه پس ادریس بر کنار نیل بایستاد و خدارا تسبیح گفت و بجماعت خویش گفت : بابلیون. و در تفسیر این کلمه اختلاف کرده اند برخی گفته اند بمعنی نهر کنهر باشد و بعضی گفته اند یعنی نهر کنهر کم ، و گفته اند بمعنی نهر مبارک است و گویند یون در سریانی مثل افعل مبالغه در کلام عرب است گوئی که معنی آن نهر اکبر است پس آن اقلیم را جمیع امم بابلیون نامیدند جز عرب که آنرا اقلیم مصر خواندند منصوب بمصربن حام که پس از طوفان بدانجا فرود آمده است. واﷲ اعلم بکل ذلک.

ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ادریس اول . مؤسس سلسله ٔ ادارسه (172 - 177هَ . ق .). رجوع به ادریس علوی شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبدالحق المرینی . برادرزاده ٔ امیر ابوزکریابن ابی حفص صاحب افریقیه (مملکت تونس ) که با او منافسه داشت . (حلل السندسیة ج 2 ص 303).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن یزید العودی مکنی به ابی عبداﷲ. تابعی است .


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) المأمون . رجوع به ابوالعلاء ادریس المأمون شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی حفصة. رجوع به الموشح چ مصر ص 303 شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی خولة الانطاکی . ابوالفرج عبدالرحمن جوزی ذکر او در صفةالصفوة در زمره ٔ«مصطفین من عباد بیت المقدس » آرد و گوید: عمربن واصل از سهل بن عبداﷲ روایت کند که مردی از اولیأاﷲ بمرضی صعب مبتلا شد مردم او را گفتند آیا ترا معالجه کنیم ؟ گفت ای قوم بدانید که مرا طبیبی است اگر از او بخواهم هر بیماری را علاج کند ولی من از او مداوای خویش نخواهم . گفتند چرا نخواهی در حالی که بدواء نیازمندی ؟گفت میترسم چون ازین علت نجات یابم راه طغیان پیش گیرم . او را گفتند ما را مجنونی است از طبیب خود بخواه ویرا مداوا کند گفت او را حاضر آورید. پس مردی را نزد او آوردند که در گردن وی زنجیری بزرگ و دستان اوبا قیدی گران بگردن بسته بود، ایشان را گفت مرا با وی تنها گذارید پس جهال قوم عمداً دست دیوانه را بازکردند و با وی در خانه ٔ او داخل کردند و در را بروی او بستند و ایشان گمان میبردند او را مکروهی خواهد رسید چون ساعتی بگذشت او را آواز دادند و وی جواب گفت و بسوی آنان آمد و همچون عاقلان با ایشان گفتگو کردو سخت میگریست گفتند قصه ٔ خود بازگو، دیوانه گفت برین مرد داخل شدم و علت مرا شما خود دانید که چیزی درک نمیکردم او مرا نزدیک خود برد و یک دست خود بر سینه ٔ من نهاد و دست دیگر بر سرم گذاشت پس من احساس کردم که شفا در جسم من بنرمی ساریست تا علت من بکلی رفعشد. بدو گفتند ما را بسوی او بر و از او بخواه که درباره ٔ ما دعا کند پس با ایشان نزد او شد ولی او را در خانه نیافتند و خدای عزوجل ویرا از ایشان مستور داشت پس عقلای آن قوم بندامت و اسف اندر شدند. سهل گوید که این مرد از بیت المقدس بود و او را ادریس بن ابی خولة الانطاکی گفتندی . (صفةالصفوة ج 4 ص 218 و 219).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن ادریس یا ادریس ثانی . دومین از ادارسه (177 - 213 هَ . ق .).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن بشام شینی . شاعریست از مردم اندلس .


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن سلیمان بن ابی حفصة. رجوع به ابو سلیمان ادریس ... شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن شیخ پاشا. او راست : شرحی بر فرائض السراجیه . وفات او بسال 858 هَ . ق . بود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ ترکمانی حنفی . او راست : الحجة والبرهان علی فتیان هذاالزمان ، در حرمت سماع .


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) ابن کیدکین ترکمانی حنفی . او راست : لمع فی الحوادث و البدع .


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) الموفق . دهمین از امرای بنی حمّود در مالقه (444 - 445 هَ . ق .).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) بتلیسی یا بدلیسی . از امرای کرد و مورخین . رجوع به ادریس بن حسام بدلیسی شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) دریس .از شعبات قبیله ٔ بنی کعب از طوایف خوزستان ایران است . این طایفه در نقاط مختلفه متفرق میباشند جماعتی ازآن در حارثه از اراضی جزیرةالخضر و در سطیح و پوزه و جِرف بمحاذات محمره رشلیک کنار بهمشیر و جزیره ٔ محله مسکن دارند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 90 و 91).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) رَملی . از مردم رمله ، شهری بشام است . رجوع به رَمله در تاج العروس شود.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) شریف بن علی بن عبداللّ̍ه . او راست : کنزالاخبار.


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) متأید. ششمین از امرای بنی حمّود در مالقه (427 - 431هَ . ق .).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) مرینی بن عثمان بن ابی العلاء منسوب بخاندان بنی مرین برادرابی ثابت ، یکی از امرای جهاد و غزا. عامه را بدو توجهی خاص بود و چند بار برای بدست آوردن تاج و تخت اجداد خویش قیام کرد لکن موفق نشد و دچار مصائب و حوادث گوناگون گردید و آنگاه که بمغرب میخواست شد وی را دستگیر کردند و بزندان افکندند و در تاریخ 770هَ . ق .در زندان او را بخبه بکشتند. (قاموس الاعلام ترکی ).


ادریس . [ اِ ] (اِخ )ابن معقل . برادر عیسی بن معقل مخدوم ابومسلم خراسانی که خالد امیرالعراقین آنان را بکوفه بازداشت از بهرباقی خراج و ایشان از زندان بگریختند و ابومسلم نزدآنان شد. رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 316 شود.


ادریس . [ اِ] (اِخ ) ابن حسام بدلیسی . از امرای کرد ایران و مورخ است . وی از ترس سیاست شاه اسمعیل صفوی بترکیه گریخت و بسال 917 هَ . ق . بحج رفت و برای وبا بمصر داخل نشد و سلطان بایزیدخان ثانی مقدم او را گرامی داشت وبسال 930 درگذشت . او راست : هشت بهشت فارسی در تاریخ آل عثمان و شرحی بر فصوص الحکم محیی الدین عربی و شرحی بر گلشن راز محمود شبستری . و رسالة فی الطاعون و جوازالفرار عنه . و او یکی از جمعآورندگان اربعین حدیث است که بفارسی نیز آنرا ترجمه کرده است و او را در جوار ایوب انصاری کوشکی معروف و چشمه ای بنام خود اوست .و در همسایگی آن مسجدی که زینب خاتون زن او بنا کرده است . رجوع به کشف الظنون و قاموس الأعلام ترکی شود.


ادریس .[ اِ ] (اِخ ) العالی . هشتمین از امرای بنی حمّود در مالقه (434 - 438 هَ . ق .) و (445 - 446 هَ . ق .).


ادریس . [ اِ ] (اِخ ) علوی بن ادریس بن عبداﷲبن حسن بن علی . آنگاه که سلیمان بن حرز شمّاخ ادریس بن عبداﷲ پدر صاحب ترجمه را بزهر بکشت او در شکم مادر بود و دو ماه پس از مرگ پدر متولد شد. یکی از ممالیک آزادکرده ٔ ادریس بن عبداﷲ موسوم به راشد بعنوان وصی ادریس صاحب ترجمه ، امور ملک را در دست گرفت و آنگاه که این کودک بزاد خلق را به بیعت او داشت و چون کودک بسن تمیز رسید او را بعلم و هنر و اصول اداره و حسن سیاست تعلیم و تربیت کرد و ابراهیم بن الاغلب در 186 هَ . ق . راشد را بکشت و تعلیم و تربیت ادریس بن ادریس را به ابوخالد یزیدبن الیاس عبدی احاله کرد و ادریس در سال 188هَ . ق . زمام امور ملک در دست گرفت و در مغرب اقصی بقلمرو حکومت خویش توسعه داد و خلقی کثیر از برابره بدست او مسلمانی گرفتند و بر قوت دولت خویش بیفزود و شهر فاس را بناکرد و مقر حکومت خویش ساخت و بانی جامع شرفا نیز اوست . بزمان او در مغرب اقصی نام خلفای عباسی را از خطبه بیفکندند و ابراهیم بن اغلب بر حسب امر خلیفه ٔ بغداد بمنع ترقی و تعالی دولت ادارسه چه بجنگ و چه به دسائس کمر بسته لکن توفیق نیافت و مردمی بسیار از اندلس و سائر جهات بحکومت عادلانه ٔ ادارسه التجاء جستند و صاحب ترجمه پس از 25 سال حکومت مستقل بسال 213 درگذشت و پسرش محمد جای او گرفت . (قاموس الاعلام ترکی ).


ادریس . [ اِ ](اِخ ) علوی بن عبداﷲبن حسن بن علی . او از احفاد حضرت امام حسن علیه السلام است . و در زمان منصور خلیفه ٔ عباسی با پنج برادر خویش به امر برادر بزرگ خود محمد درحجاز بر خلیفه قیام کرد و پس از منصور بار دیگر علم مخالفت برافراشت و برادر بزرگ ایشان محمد مقتول شد.ادریس بمصر رفت و از آنجا بمغرب شد و در 172هَ . ق .در قصبه ٔ «ولیلی » مردم را به بیعت خویش دعوت و تلمسان را تسخیر کرد و سپاهی مکمل ترتیب داد و از برابره ، آنان که هنوز قبول اسلام نکرده بودند خلقی کثیر را بدین اسلام آورد و هارون الرشید بیم آن داشت که در مغرب ادریس دولتی علوی تشکیل کند و میدانست که این کار با سوق جیش صورت نپذیرد از اینرو یکی از ممالیک آزادکرده ٔ مهدی را که موسوم بسلیمان بن حرز شمّاخ بود نزدوالی افریقیه ابراهیم بن اغلب فرستاد و او بدلالت ابن اغلب به ادریس تقرب جست و در سال 177 هَ . ق . همین سلیمان ادریس را بزهر بکشت و حکومت ادریس بیش از پنج سال و نیم نکشید لکن سلسله ای که او مؤسس آنان شد وبنام ادارسه مشهور شدند دویست سال دوام یافت . (قاموس الاعلام ترکی ). او شهر تدغه را مقر خویش قرار داد.


ادریس . [اِ ] (اِخ ) خنوخ . اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل . مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث النعمة خوانند و نعمای ثلثه ٔ او پادشاهی و حکمت و نبوت بود و او حیات جاوید یافت و اکنون در بهشت میباشد - انتهی . نام پیغمبری که بحیات در جنت رفتند. (غیاث اللغات ). نام پیغمبری معروف که بتن در بهشت است و «رفعناه مکاناً علیاً » در شأن اوست و آن مشتق از دروس است و دروس ناپدید شدن نشان باشد و او را بدان نام بردند بدین که ناپدید شد نشان او از این جهان . (مؤید الفضلاء). نسب او را چنین آورده اند: ادریس بن مادربن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم و نام مادر او قینوس است . قدما او را هرمس و گاه هرمس مثلث نامند. ابن ابی اصیبعه در عیون الانباء (ج 1 ص 16) آرد: هرمس الاوّل ... و عندالعرب ادریس و عندالعبرانیین اخنوخ و هو ابن یاردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیهم السلام و مولده بمصر فی مدینة منف منها قال [ الامیر ابوالوفا المبشربن فاتک ]و کانت مدته علی الارض اثنتین و ثمانین سنة و قال غیره ثلاثمائة و خمساً و ستین سنة قال المبشربن فاتک و کان علیه السلام رجلا آدم اللون تام القامة اجلح حسن الوجه کث اللحیة ملیح التخاطیط تام الباع عریض المنکبین ضخم العظام قلیل اللحم برّاق العین اکحل ، متأنیاً فی کلامه ، کثیرالصمت ، ساکن الأعضاء، اذا مشی اکثر نظره الی الارض ، کثیرالفکرة به حدة و عبسة یحرک اذا تکلم سبّابته (!)و قال غیره ان اسقلبیوس کان قبل الطوفان الکبیر و هو تلمیذ اغاثوذیمون المصری و کان اغاثوذیمون احد انبیاء الیونانیین والمصریین - انتهی . و نیز ابن ابی اصیبعه در نسبت صابئون (ج 1 ص 215) آرد: نسبتهم الی صاب و هو طاط ابن النبی ادریس علیه السلام . قفطی در تاریخ الحکماء (ص 1) گوید: ادریس ، اهل تواریخ و قصص و تفسیرذکر او آورده اند و من آنچه را که حکماء خاصة روایت کرده اند در اینجا نقل میکنم : حکما در مولد و منشاء او و کسانی که وی از آنان پیش از نبوت اخذ علم کرده اختلاف کرده اند فرقه ای گویند وی بمصر متولد شد و او راهرمس الهرامسة نامیدند و مولد او منف است و گفته اند این نام بیونانی أرمیس است و بهرمس تعریب شده و معنی أرمیس عطارد است و دیگران گفته اند نام او بیونانی طرمیس است و او را عبرانیان خنوخ گویند و معرب آن أخنوخ است و خدای عزوجل در قرآن او را بنام ادریس خوانده است و گفته اند استاد او غوثاذیمون و بقولی أغثاذیمون مصری است و ترجمه ای از این مرد نیاورده اند جزآنکه وی را یکی از انبیای یونانیان و مصریان دانسته اند و نیز او را أورین ثانی خوانده اند و ادریس نزد ایشان أورین ثالث است و معنی غوثاذیمون خوشبخت است و گویند هرمس از مصر خارج شد و در اقطار زمین بگشت وسپس بمصر بازگشت و خدای تعالی بدانجا او را برکشید و این امر پس از هشتاد سال از عمر وی وقوع یافت . فرقه ای گویند ادریس ببابل متولد شد و در آنجا نشأت یافت و وی در آغاز عمر علم شیث بن آدم را فراگرفت و او جدّ جدّ پدر وی است زیرا وی ادریس بن یاردبن مهلائیل بن قینان بن أنوش بن شیث است . شهرستانی گوید اغثاذیمون همان شیث است . و چون ادریس بزاد برآمد خدای تعالی او را نبوت داد پس وی مفسدین بنی آدم را از مخالفت با شرعیت آدم و شیث نهی کرد. اندکی از آنان اطاعت وی کردندو اکثر ایشان مخالفت او ورزیدند پس قصد رحلت کرد و پیروان خویش را نیز به رحلت دعوت کرد دوری از اوطان بر ایشان گران آمد ادریس را گفتند کدام نجد بهتر از بابل است که بدانجا شویم و بابل بسریانی نهر است گوئی مقصود ایشان از این کلمه دجله و فرات بود ادریس گفت چون ما هجرت کنیم خدای ما را روزی رساند پس با اصحاب خارج شد و در ارض سیر کردند تا به اقلیمی رسیدند که بعد بابلیون خوانده شد و به نیل رسیدند وادئی دیدند خالی از سکنه پس ادریس بر کنار نیل بایستاد و خدارا تسبیح گفت و بجماعت خویش گفت : بابلیون . و در تفسیر این کلمه اختلاف کرده اند برخی گفته اند بمعنی نهر کنهر باشد و بعضی گفته اند یعنی نهر کنهر کم ، و گفته اند بمعنی نهر مبارک است و گویند یون در سریانی مثل افعل مبالغه در کلام عرب است گوئی که معنی آن نهر اکبر است پس آن اقلیم را جمیع امم بابلیون نامیدند جز عرب که آنرا اقلیم مصر خواندند منصوب بمصربن حام که پس از طوفان بدانجا فرود آمده است . واﷲ اعلم بکل ذلک .
ادریس و کسان او در مصر اقامت گزیدند و خلائق را به امر بمعروف و نهی از منکر و طاعت خدای عز و جل خواندند و ادریس در ایام خود به هفتادودو زبان تکلم میکرد خدای تعالی منطق ایشان را بدو آموخت تا هر قوم را بزبان خویش تعلیم دهد پس ادریس ایشان را بسیاست مدنیه آشنا ساخت و قواعدی برای آنان مقرر داشت پس هر فرقه ای در سرزمین خود شهرها کردند پس عده ٔ شهرهای زمین در زمان وی به 188 رسید که کوچکترین آنها الرها بود و نیز وی مردم را بعلوم آشنا کرد و او اول کس است که حکمت و علم نجوم را استخراج کرد و خدای عزوجل اسرار فلک و ترکیب آن و نقط اجتماع کواکب را در فلک و عدد سنین و حساب را بدو آموخت و اگر چنین نبودفکر مردم بدین پایه از علوم نمیرسید و همچنین سُننی مناسب برای مردم هر مکان اقامه کرد و زمین را بچهارربع بخش کرد و هر ربعی را پادشاهی مقرر داشت تا به آبادانی آن پردازد و او را توصیه کرد که اهل هر ربع را بشریعت وی ملزم دارد و اسماء ملوک چهارگانه چنین است : اول ایلاوس و معنی آن رحیم است ، دوم زوس ، سوم اسقلبیوس و چهارم زوس أمّون و گویند ایلاوس أمّون و گویند بسیلوخس و او امّون ملک است .
ذکر برخی از سنن ادریس : وی مردم رابدین خدا و قول بتوحید و عبادت خالق و تخلیص نفوس از عذاب آخرت بوسیله ٔ عمل صالح در دنیا دعوت کرد و آنان را بزهد در دنیا و عمل بعدل برانگیخت و بگذاردن نماز بطریقی که مقرر داشته بود و روزه در ایام معروفه از هر ماه امر کرد و ایشان را بجهاد با دشمنان دین تحریض کرد و زکوة اموال را برای معونت به ضعفا تعیین کرد و بطهارت از جنابت و [ گوشت ] خر و سگ تأکید کرد و مشروبات مسکره از هر نوع را تحریم فرموده و در آن تشدید بسیار کرد و برای ایشان اعیاد بسیار در اوقات معروفه و قربانی ها مقرر داشت از آنجمله بهنگام دخول شمس در رأس بروج و هنگام رؤیت هلال و هر وقت که کواکب در بیوت خود و بشرف خویش میرسیدند و با کواکب دیگر مناظره داشتند، سه چیز را بعنوان تقریب مقرر فرمود: بخور و ذبایح و خمر و نیز تقریب هر باکورة (نوباوه ) را معین کرده است از این قرار: از ریاحین گل سرخ و از حبوب گندم و از میوه ها انگور. ادریس اهل ملت خویش را بظهور انبیای پس از خود وعده داد و ایشان رابصفات نبی آگاه کرد و گفت پیامبر باید از مذمات و آفات بری باشد و در فضائل ممدوحات کامل بود و از هیچ مسئله ای که درباره ٔ زمین و آسمان و دواء و شفاء هر الم از او پرسند و خواهند بازنماند و باید در هر چیز که طلبند مستجاب الدعوة باشد و مذهب و دعوت او موجب صلاح عالم بوَد. و چون ادریس بر زمین حاکم شد مردم را بسه گروه تقسیم کرد: کهنه و ملوک و رعیت و مرتبه ٔ کاهن را فوق مرتبه ٔ ملک دانست چه کاهن از خدای درباره ٔخود و ملک و رعیت سؤال کند ولی پادشاه از خدای جز درباره ٔ ملک خویش و رعیت نخواهد و نتواند درباره ٔ کاهن چیزی بخواهد چه کاهن بخدا از او مقرب تر است پس منزلت ملک از کاهن بدین امر کوچکتر است و رعیت نیز از خدا چیزی جز آنچه که بدو مربوط است نخواهد زیرا منزلت ملک اجل ّ از منزلت اوست در نزد خدائی که او را بر رعیت پادشاه کرده پس بدین وجه مرتبه ٔ رعیت نیز از پادشاه بیک پایه و از کاهن به دو پایه فروتر است . پس قواعد ادریس در میان مردم پیوسته رائج بود تا برحمت خدا پیوست .
مؤلف حبیب السیر آرد (ج 1 ص 10): اسم شریف آنجناب خنوخ یا اخنوخ بود بفتح خاء معجمه و ضم النون و بخاء معجمه اخری و قیل اولی حاء مهمله و الثانی معجمه و قیل اخنوخ بزیادةالهمزه قبل الخاء (البخاری و ابن حجر) و ادریس لقب اوست و بقول بعضی از علما ادریس اخنوخ است و هر دو اسم عجمی است و اعتقاد زمره ای آنکه خنوخ سریانی است و ادریس عربی و انما سُمی ادریسا لکثرة دراسته الصحف . در روضةالصفا مسطور است که اوریاء ثالث در کلام حکماء عبارت از ادریس است و او در میان یونانیان به طرسمین و ارمس مشهور است و اعراب آنجناب را هرمس و المثلث بالنعمة خوانند مراد از هرمس عطارد است و مقصود از نعمة در کلمه ٔ مذکوره نبوت و حکمت و حکومت است و مولد ادریس منیف است از دیار مصر و آنجناب در وقت وفات آدم صدساله بود و بعضی سیصدوشصت سال گفته اند و ادریس در اوایل حال نزد غازیمون مصری که ملقب بود به اوریاء ثانی و در سلک احبار یونان انتظام داشت تلمذ مینمود و معنی غازیمون نیکبخت است و ادریس از وفات ابوالبشر بدویست سال مبعوث گشته است و سی صحیفه بر وی نازل شد و آن صحف اشتمال داشت بر اسرار سماویّات و تسخیر روحانیات و علوم عجیبه و فنون غریبه و معرفت طبایع موجودات وغیر ذلک و ادریس صدوپنج سال یا صدوبیست سال بدعوت خلایق پرداخته جمعی کثیر از سرگشتگان بادیه ٔ عصیان بسبب هدایت آنجناب از ظلمات غوایت نجات یافتند و به انوار ایمان و ایقان فایز شده گروهی بنابر قساوت قلب راه بسرچشمه ٔ ایمان نبردند و بر سلوک بادیه ٔ کفر و ضلالت اصرار کردند و دعوت آن پیغمبر بزرگوار بر وحدانیت حضرت پروردگار بود و عمل بعدل امر میفرمود بر نمازی که بشریعت مقرر بود و بروزه داشتن در ایام معلوم در هر ماهی و جهاد و زکوة اموال و غسل از جنابت و حیض ومس موتی و نهی مینمود از خوردن گوشت خوک و شتر و حمار و کلب و از أکل باقلا و اشیاء مضره ٔ بدماغ مانند مسکرات و مخدرات . و سنت جهاد و سبی ذریات از جمله ٔ سنن سنیه ٔ آن پیغمبر عالیمقدار است و صنعت کتابت بواسطه ٔ قلم و حرفت خیاطت از نتایج طبیعت پاکیزه ٔ اوست وآنجناب اول کسی است که علم نجوم را دانسته بوضع اسامی بروج و کواکب سیار و ثوابت پرداخت و شرف و وبال ونظرات سیاره ها پدید آورد. در تاریخ حکما مذکور است که ادریس خلایق را بهفتادودو نوع لغت دعوت فرمود و صدشهر بنا کرد که کوچکترین آن شهرها رهاست و بناء اهرام مصر منسوب به آنجناب است و ایضاً در تاریخ مذکور مزبورست که حضرت ادریس امت خود را از عدد پیغمبرانی که بعد ازو مبعوث گشتند اعلام نمود و از واقعه ٔ طوفان اخبار فرمود و بروایتی در وقت رفتن به آسمان هشتصدوشصت وپنج ساله بود و بعضی گفته اند سیصدوشصت وپنج و العلم عنداﷲ تعالی .
ذکر ترفع ادریس علیه السلام : در روضةالصفا مسطور است که ادریس علی نبینا و علیه الصلوةوالسلام در اداء طاعات و عبادات بمرتبه ای مبالغه میفرمود که اعمال خیر او با عمل تمامی بنی آدم برابری میکرد و عزرائیل ازین معنی وقوف یافته بعد از استجازه ٔاز درگاه احدیت بملازمت ادریس شتافته و چون رابطه ٔ مصاحبت بینهما منعقد گشت جناب نبوی از ملک الموت التماس نمود که روح مرا قبض نمای و عزرائیل این معنی را قبول نموده بار دیگر از او درخواست نمود که مرا بر احوال دوزخ مطلع گردان و عزرائیل این ملتمس را نیز مبذول داشته نوبتی دیگر حضرت ادریس از وی توقع رؤیت بهشت نمود و ملک الموت علیه السلام به أذن ملک اکبر او را بر پر خویش نشانده بجنت برد و چون ادریس لحظه ای بتماشای حور و قصور و اشجار و انهار پرداخت عزرائیل گفت وقت بیرون رفتنست ادریس از این حرکت ابا نموده خودرا بیکی از درختان جنت متعلق گردانید و هرچند عزرائیل در باب مراجعت مبالغه کرد بجائی نرسید در حال آن قیل و قال حضرت ذوالجلال والافضال فرشته را بمحاکمه ٔ ایشان فرستاد و آن فرشته از کیفیت حال پرسیده عزرائیل گفت من بنابر التماس این شخص روحش را قبض کرده باز بجسدش درآوردم و بفرمان الهی دوزخ را به وی نمودم و او را ببهشت رسانیدم تا لحظه ای نظاره فرموده بیرون رود اکنون نمیخواهد که بهیچوجه معاودت نماید پس ادریس بزبان الهام بیان گذرانید که بموجب کریمه ٔ «کل نفس ذائقةالموت » شربت مرگ چشیده ام و بحکم «و ان منکم الا واردها» بر دوزخ گذشته ام و بمقتضای آیت «و ما هم منها بمخرجین » که درباره ٔ بهشتیان واقع است از اینجا بیرون نمیروم آنگاه ندای الهی دررسید که مزاحم ادریس مشوید که حق بجانب اوست وبعضی از علما آیت کریمه ٔ «و رفعناه مکانا علیا» را کنایت از وصول ادریس به این درجه ٔ علیه دانسته اند. در تاریخ گزیده مسطورست که ادریس چنانچه با عزرائیل شرط کرده بود از بهشت بیرون آمده و باز ببهانه ٔ آنکه نعلین خود را فراموش کرده ام بازگشته همانجا قرار یافت و در تاریخ طبری مسطورست که بعد از رفع ادریس پسرش متوشلخ بریاست بنی آدم پرداخت و مدت سیصدوهفت سال عمر یافته چون بجهان جاودانی شتافت ولدش ممک که زمره ای بملایک تعبیر کرده اند و فرقه ای نامش را لامخ گفته اند قایم مقام پدر شد و مدت عمرش هفتصدوهشتاد سال بود. واﷲ اعلم و احکم :
آنجا که سخن خیزد ز آیات الهی
سقراط سزد چاکر و ادریس عیالش .

ناصرخسرو.


اندر سحر دعاء بخیر از پی تو باد
کادریس چرخ را بدعاء سحر شکست .

عمادالدین غزنوی .


بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر عمر ابد خواهی
که ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما.

سنائی .


و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 1، 17 - 2 (مکرر)، 3،4 (مکرر)، 5 (مکرر)، 6، 14 - 7، 10 - 348، 18 و مجمل التواریخ والقصص ص 12، 23، 39، 89، 183، 184، 186، 228، 426، 432و حبط ج 1 ص 10، 57، 111، 404 و حبط ج 2 ص 399 و قاموس الاعلام ترکی و رجوع به هرمس و اخنوخ شود.

دانشنامه عمومی

اِدْریس، از دیدگاه اسلامی یکی از پیامبران خدا است. در قرآن دربارهٔ ادریس سخن چندانی به میان نیامده و فقط عنوان شده که ادریس یکی از پیامبران بزرگ بوده و به جایگاه والایی رسیده بوده است. برخی از مفسرین قرآن و تاریخ نویسان مسلمان ادریس را با خنوخ (جد نوح) یکی دانسته اند. همچنین برخی ادریس را با هرمس (و شاید هرمس الهرامسه) یک سان پنداشته اند.
نام او در تورات اخنوخ و لقب او معلم سوم می باشد.
از ادریس تنها دو بار در قرآن یاد شده است.

ادریس (ابهام زدایی). ادریس ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
ادریس
ادریس شاه
محمد ادریس سنوسی
ادریس البا
یوسف ادریس

دانشنامه آزاد فارسی

اِدریس
پیامبری که در قرآن دو بار از او یاد شده است (مریم ۵۷؛ انبیاء، ۸۵). مفسران او را با خنوخ در عهد عتیق (پیدایش ۵، ۲۳، عبدانیان ۱۱، ۵) یکی می دانند. جدّ پدر نوح بود. گویند به سبب کثرت درس و مطالعه و تفحّص کتاب های آسمانی ادریس نامیده شده است. اولین کسی است که با قلم نوشته و خیاط بوده است. او را مخترع لباس و قلم می دانند و گفته اند که خداوند به او نجوم و حساب و علم هیئت آموخت و او بذر علوم را در میان بشر پاشید و افکار مردم را به سوی حکمت و علم رهنمون شد. در قصص قرآنی او را در میان آدم و نوح قرار می دهند و قائل اند که به او وحی می شده و صاحب صحفی بوده است. به سبب برخی شباهت ها، در روایات اسلامی او را همان هرمس دانسته اند. نیز ← هرمس_مثلث

ادریس (اسطوره). اِدریس (اسطوره)(Idris)
در اساطیر ویلز، غولیساکن در کادِر ادریس، خط الرّأس کوهی در اسنودونیا. طبق باورهای مردم، او قدرت الهام شاعرانه، ابتلا به جنون یا القای مرگ را داشت.

نقل قول ها

ادریس پیامبری نامبرده در قرآن است.
• «و در کتاب (آسمانی قرآن) از ادریس بگو. او بسیار راستکار و راستگو و پیغمبر بزرگی بود. (۵۶)». -> سورهٔ مریم
• «همچنین یاد کن برای مردمان) اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را که جملگی از زمرهٔ شکیبایان (در برابر شدائد زندگی و تکالیف رسالت) بودند (و الگوی استقامت و پایمردی بشمار می آمدند). (۸۵))». -> سورهٔ انبیاء

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِدْرِیسَ: نام یکی از پیامبران الهی
تکرار در قرآن: ۲(بار)

پیشنهاد کاربران

ادریس از ریشه ی درس به معنی : درس دادن، معلم ، استاد میباشد

پادشاه آتش

ادریس : کسی که زیاداهل علم باشد.

اداریس اولین مخترع لباس و قلم بوده

یعنی درس دهنده کسی ک برا داستان نویسام داستان داره

نام جاودانه

اهل علم و فرهنگ

ادریس یعنی پادشاه ، عالم ،


کلمات دیگر: