کلمه جو
صفحه اصلی

رجس


مترادف رجس : اثم، گناه، معصیت، کفر، پلید، ناپاک، نجس

متضاد رجس : پاک، طهر

فارسی به انگلیسی

filth(y act)

مترادف و متضاد

اثم، گناه، معصیت ≠ پاک، طهر


کفر


پلید، ناپاک، نجس


۱. اثم، گناه، معصیت
۲. کفر
۳. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک، طهر


فرهنگ فارسی

پلیدی، گناه، ناپاکی، وسوسه شیطان، کاربدوزشت
( اسم ) ۱ - پلیدی . ۲ - گناه اثم . ۳ - کفر . ۴ - هر کار پلید و زشت .
پلیدی یا گناه یا هر کار پلید و زشت یا بانگ شتر .

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - پلیدی . ۲ - گناه .

لغت نامه دهخدا

رجس. [ رَ ] ( ع حامص ) سخت غریدن آسمان : رجست السماء رجساً. ( ناظم الاطباء ). سخت غریدن ابر و جنبیدن : رجست السماء. ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد )( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بانگ کردن ابر. ( تاج المصادر بیهقی ). || آب را به مرجاس اندازه کردن : رجس فلان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اندازه گرفتن آب به مرجاس ، و آن سنگی است که می اندازند در ته چاه تا معلوم شود به آواز آن عمق چاه. ( آنندراج ). اندازه آب را به مرجاس گرفتن. ( از اقرب الموارد ). || سخت بانگ کردن شتر: رجس البعیر. || کسی را از کار بازداشتن : رجس فلاناً عن الامر ( از باب نصر و ضرب ). ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بازداشتن کسی را از کار. ( آنندراج ).

رجس. [ رَ ج َ ] ( ع مص ) رجاسة. کار زشت کردن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پلید گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). پلید شدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ).

رجس. [ رَ ج َ ] ( ع اِمص ) رِجْس. پلیدی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گندگی.( از اقرب الموارد ). و رجوع به رِجْس و رَجِس شود.

رجس. [ رَ ج ِ ] ( ع اِمص ) رِجْس. پلیدی. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). گندگی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به رِجْس و رَجَس شود.

رجس. [ رِ ] ( ع اِمص ) پلیدی. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( منتخب اللغات ) ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گندگی. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) گناه. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ) ( از منتخب اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || کفر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || کردار بد. ( دهار ). هر عملی که شخص را بسوی عذاب بکشاند. ( از اقرب الموارد ). هر کارپلید و زشت. || شک. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || غضب. ( اقرب الموارد ). || لعنت ، قوله تعالی : و یجعل الرجس علی الذین لایعقلون. || آواز بلند تندر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). بانگ رعد. ( مهذب الاسماء ). || بانگ شتر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) پلید. ( ترجمان ترتیب عادل ص 51 ) ( دهار ).

رجس . [ رَ ] (ع حامص ) سخت غریدن آسمان : رجست السماء رجساً. (ناظم الاطباء). سخت غریدن ابر و جنبیدن : رجست السماء. (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن ابر. (تاج المصادر بیهقی ). || آب را به مرجاس اندازه کردن : رجس فلان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اندازه گرفتن آب به مرجاس ، و آن سنگی است که می اندازند در ته چاه تا معلوم شود به آواز آن عمق چاه . (آنندراج ). اندازه ٔ آب را به مرجاس گرفتن . (از اقرب الموارد). || سخت بانگ کردن شتر: رجس البعیر. || کسی را از کار بازداشتن : رجس فلاناً عن الامر (از باب نصر و ضرب ). (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بازداشتن کسی را از کار. (آنندراج ).


رجس . [ رَ ج َ ] (ع مص ) رجاسة. کار زشت کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پلید گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پلید شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).


رجس . [ رَ ج ِ ] (ع اِمص ) رِجْس . پلیدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گندگی . (از اقرب الموارد). رجوع به رِجْس و رَجَس شود.


رجس . [ رَ ج َ ] (ع اِمص ) رِجْس . پلیدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندگی .(از اقرب الموارد). و رجوع به رِجْس و رَجِس شود.


رجس . [ رِ ] (ع اِمص ) پلیدی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندگی . (دهار) (از اقرب الموارد). || (اِ) گناه . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کفر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کردار بد. (دهار). هر عملی که شخص را بسوی عذاب بکشاند. (از اقرب الموارد). هر کارپلید و زشت . || شک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غضب . (اقرب الموارد). || لعنت ، قوله تعالی : و یجعل الرجس علی الذین لایعقلون . || آواز بلند تندر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بانگ رعد. (مهذب الاسماء). || بانگ شتر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (ص ) پلید. (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (دهار).


فرهنگ عمید

۱. پلیدی.
۲. (اسم ) گناه.
۳. (اسم ) کار بد و زشت.
۴. (اسم ) وسوسۀ شیطان.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به هر چیز پلیدی رجس اطلاق می شود که در ابوابی از فقه از انواع آن بحث شده است. رِجس پلید.
به هرچیز پلید و تنفرآور رجس اطلاق می‏گردد؛ خواه پلیدی آن ظاهری باشد، همچون سگ و خوک، کردار زشت و گناه جوارحی و یا باطنی که از آن به پلیدی معنوی تعبیر می‏شود، مانند شرک، کفر و پیامدهای کردار ناشایست، همچون غضب، لعنت و عذاب.

کاربر رجس در قرآن
در قرآن کریم، رجس در هر دو نوع پلیدی به کار رفته است.


نظر فقها در مورد رجس
...


کلمات دیگر: