مترادف رجس : اثم، گناه، معصیت، کفر، پلید، ناپاک، نجس
متضاد رجس : پاک، طهر
اثم، گناه، معصیت ≠ پاک، طهر
کفر
پلید، ناپاک، نجس
۱. اثم، گناه، معصیت
۲. کفر
۳. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک، طهر
رجس . [ رَ ] (ع حامص ) سخت غریدن آسمان : رجست السماء رجساً. (ناظم الاطباء). سخت غریدن ابر و جنبیدن : رجست السماء. (از آنندراج ) (از اقرب الموارد)(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن ابر. (تاج المصادر بیهقی ). || آب را به مرجاس اندازه کردن : رجس فلان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). اندازه گرفتن آب به مرجاس ، و آن سنگی است که می اندازند در ته چاه تا معلوم شود به آواز آن عمق چاه . (آنندراج ). اندازه ٔ آب را به مرجاس گرفتن . (از اقرب الموارد). || سخت بانگ کردن شتر: رجس البعیر. || کسی را از کار بازداشتن : رجس فلاناً عن الامر (از باب نصر و ضرب ). (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). بازداشتن کسی را از کار. (آنندراج ).
رجس . [ رَ ج َ ] (ع مص ) رجاسة. کار زشت کردن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || پلید گردیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پلید شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).
رجس . [ رَ ج ِ ] (ع اِمص ) رِجْس . پلیدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). گندگی . (از اقرب الموارد). رجوع به رِجْس و رَجَس شود.
رجس . [ رَ ج َ ] (ع اِمص ) رِجْس . پلیدی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندگی .(از اقرب الموارد). و رجوع به رِجْس و رَجِس شود.
رجس . [ رِ ] (ع اِمص ) پلیدی . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ). گندگی . (دهار) (از اقرب الموارد). || (اِ) گناه . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کفر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کردار بد. (دهار). هر عملی که شخص را بسوی عذاب بکشاند. (از اقرب الموارد). هر کارپلید و زشت . || شک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غضب . (اقرب الموارد). || لعنت ، قوله تعالی : و یجعل الرجس علی الذین لایعقلون . || آواز بلند تندر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بانگ رعد. (مهذب الاسماء). || بانگ شتر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (ص ) پلید. (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (دهار).