کلمه جو
صفحه اصلی

اتفاق


مترادف اتفاق : ائتلاف، اتحاد، وحدت، هم آوازی، هم دستی، همدلی، همزبانی، هم سخنی، یکدلی، پیشامد، تصادف، تصادم، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، سرگذشت، عارضه، واقعه، وقوع، اجماع، تراضی، سازواری

متضاد اتفاق : اختلاف، نفاق

برابر پارسی : پیش آمد، پیامد، بختامد، پیشامد، همکاری، رخداد، رویداد، همدلی، همسویی

فارسی به انگلیسی

alliance, agreement, event, accident


chance, circumstance, coincidence, contingent, event, incident, occasion, occurrence, uncertainty, alliance, agreement, accident, oneness, unity, happenstance

alliance, chance, circumstance, coincidence, contingent, event, incident, occasion, occurrence, oneness, uncertainty, unity


فارسی به عربی

اتحادی , حدث , حظ , خطر , علم الصرف

مترادف و متضاد

ائتلاف، اتحاد، وحدت، هم‌آوازی، هم‌دستی، همدلی، همزبانی، هم‌سخنی، یکدلی


پیشامد، تصادف، تصادم، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، سرگذشت، عارضه، واقعه، وقوع


اجماع


تراضی، سازواری


۱. ائتلاف، اتحاد، وحدت، همآوازی، همدستی، همدلی، همزبانی، همسخنی، یکدلی
۲. پیشامد، تصادف، تصادم، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، سرگذشت، عارضه، واقعه، وقوع
۳. اجماع
۴. تراضی، سازواری، ≠ اختلاف، نفاق


accident (اسم)
تصادف، حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، واقعه ناگوار، پا، تصادف اتومبیل، مصیبت ناگهانی، صفت، صرف، عارضه، شیی ء

event (اسم)
حادثه، پیش امد، سانحه، اتفاق، عارضه، سرگذشت، روی داد، واقعه

case (اسم)
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام

happening (اسم)
پیش امد، اتفاق، پا، روی داد

occurrence (اسم)
تصادف، پیش امد، اتفاق، روی داد، واقعه، وقوع، رخداد

fluke (اسم)
اتفاق، خار، پیکان، زمین گیر، قلاب لنگر، انتهای دم نهنگ، یکنوع ماهی پهن، اصابت اتفاق

accidentalism (اسم)
تصادف، اتفاق، اتفاقی، پیش امد گرایی، تصادف گرایی، فلسفه عرضی، فلسفه صدفی، فرضیه، تشخیص علایم گمراه کننده مرض، اثرات تابش نور مصنوعی بر اشیاء

unison (اسم)
اتفاق، هم اهنگی، اتحاد، هم صدایی، یک صدایی، هماوایی

hazard (اسم)
اتفاق، مخاطره، خطر، قمار

confederation (اسم)
اتفاق، اتحاد، معاهده، هم پیمانی، هم عهدی

fortuity (اسم)
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال

confederacy (اسم)
اتفاق، اتحاد، اتحادیه، هم پیمانی، پیوند

federation (اسم)
اتفاق، فدراسیون

happenstance (اسم)
اتفاق، رویداد شانسی، وقایع اتفاقی

joinder (اسم)
اتفاق، الحاق، پیوستگی

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) باهم یکی شدن یکی گشتن هم پشتی کردن متفق شدن سازواری کردن با یکدیگر موافقت کردن با هم نزدیک گشتن موافقت مقابل اختلاف نفاق . ۲ - ( اسم ) اجماع . ۳ - تطابق تراضی . ۴ - رفاه التحام . ۵ - مدارا. ۶ - حادثه واقعه پیشامد تصادف سانحه واقع شدن کاری بی سبب . ۷ - تقدیر ۸ - حدوث چیزی را بدون استناد بعلت اتفاق مینامند . ذیمقراطیس حکیم یونانی در مقام بیان چگونگی تکوین کرات و اجرام سماوی و حوادث و اجسام معتقد به اتفاق بوده است . خواج. طوسی میگوید آنچه را مردم اتفاق میدانند دارای علل و اسباب نهانی است که از نظرها پنهان است و هم. موجودات عالم تابع غایت و غرض خاصیاند و اسباب و علل فاعلی خاصی آنها را بوجود آورده است . یا اتفاق آرائ . رائ ی دادن هم. کسان یک انجمن در یک کار . یا به اتفاق . ۱ - با بهمراهی با همدستی با هم پشتی با سازواری بمعیت . ۲ - جمله جملگی همه همگی . یا به اتفاق آرائ اجماعا بی مخالفی بی رائ ی مخالفی .

فرهنگ معین

(اِ تِّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) با هم شدن ، با هم بودن . ۲ - (اِمص . ) اِجماع . ۳ - (اِ. ) حادثه ، پیشامد. ۴ - تقدیر. ۵ - با، به همراهی . ، ~آراء بی رأی مخالفی .

لغت نامه دهخدا

اتفاق . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) با هم یکی شدن . یکی گشتن . || هم پشتی کردن . متفق شدن . || سازواری کردن . با یکدیگر موافقت کردن . (تاج المصادر) (زوزنی ). با هم نزدیک گشتن . موافقت . وفاق . همدستی . همکاری . اتحاد. سازواری . توافق . (زوزنی ). مقابل اختلاف و نفاق :
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست .

سعدی .


دولت همه ز اتفاق خیزد
بی دولتی از نفاق خیزد.

؟


|| اجماع :
ای ملک مسعود بِن ْ محمود کاحرار زمان
بر خداوندی و شاهی تو دارند اتفاق .

منوچهری .


|| تطابق . تراضی . || رفاء. التحام . || حادثه . صدفه . واقعه . پیش آمد. تصادف . مصادفه . سانِحَه . واقع شدن کاری بی سبب . اتفاق افتادن . (زوزنی ) : اتفاق خوب چنین افتاد ...که خواجه بوسعید... مرا در این بیغوله عطلت بازجست .(تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ... اتفاق افتاد به پیوستن من ... بخدمت این پادشاه . (تاریخ بیهقی ). خادمی برآمد و محدث خواست از اتفاق هیچ محدث حاضر نبود. (تاریخ بیهقی ). دولت همه اتفاق خوبست . (تاریخ بیهقی ). از اتفاق نیک در این برگشتن بر جانب تنگی آمد. ابومطیع...از اتفاق نیک بشغلی بدرگاه آمده بود. (تاریخ بیهقی ).خردمندان چنین اتفاقها را غریب ندارند. (تاریخ بیهقی ). تعبیه فرموده بود سلطان چنانکه به روزگار سلطان ماضی پدرش دیده بودم وقتی که اتفاق افتادی که رسولان اعیان و بزرگان عراق و ترکستان به حضرت حاضر بودندی . (تاریخ بیهقی ). چون آنجا رسیدم که بوسه بر سر افشین دادم آنگاه بر کتف آنگاه بر دو دست و آنگاه سوی پا شد[ احمدبن ابی دواد ] ... افشین را دیدم که از در درآمد و با خود گفتم این اتفاق بد بین ... (تاریخ بیهقی ).از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. (تاریخ بیهقی ). تا آنگاه که ایشان را این اتفاق خوب روی نمود. (کلیله ودمنه ). || تقدیر :
ولیکن اتفاق آسمانی
کند تدبیرهای مرد باطل .

منوچهری .


اتفاق حال او چنان بود که گفته اند: کالعیر طلب القرنین فضَیَّعَ الاذنین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || مدارا :
با هرکسی بمذهب خود باید اتفاق
شرط است یا موافقت جمع یا فراق .

سعدی .


- اتفاق افتادن ؛ پیش آمدن . روی دادن . طاری شدن . ناشی شدن . وقوع یافتن .حادث گشتن . واقع گردیدن سنوح : یک روز چنان اتفاق افتاد که امیر مثال داده بود تا جمله ٔ مملکت را چهار مرد اختیار کنند. (تاریخ بیهقی ).
ور اتفاقت افتد و بینی بت مرا
آگه کنش که بر تن من چیست از عذاب .

مسعود سعد.


یکی را از دوستان گفتم امتناع سخن گفتنم بعلت آن اختیار آمده است در غالب اوقات که در سخن نیک و بد اتفاق افتد و دیده ٔدشمنان جز بر بدی نمیآید. (گلستان ).
ببارگاه تو چون باد را نباشد راه
کی اتفاق جواب سلام ما افتد.

حافظ.


- اتفاق ساختن ؛ عزم کردن . قصد کردن :
همه روز اتفاق میسازم
که بشب با خدای پردازم .

سعدی .


- اتفاق طریقت ؛ در اصطلاح احکامی ، مساوی بودن دوری دو کوکب است از اول سرطان و جدی ، مثل اینکه کوکبی در پانزدهم درجه ٔ جوزا و دیگری در پانزدهم درجه ٔ سرطان باشد.
- اتفاق قوت ؛ دراصطلاح احکام نجوم ، تساوی دوری دو کوکب از اول حمل است ، مثل اینکه کوکبی در بیستم درجه ٔ حمل و کوکب دیگردر دهم درجه ٔ حوت باشد.
- اتفاق کردن ؛ برابر شدن . جمع شدن . تواطؤ. اطباق . (تاج المصادر بیهقی ). اجماع . (زوزنی ). اصفاق . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) :
کنند از سر همسری بی نفاق
چو سرهای میزان بهم اتفاق .
- اتفاق کردن بر کاری اجماع و اتفاق کردند که او را استحقاق و اهلیت این منزلت هست : . (کلیله ودمنه ).
- باتفاق ؛ بهمراهی . با همدستی . با هم پشتی . با سازواری . بمعیت :
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت .

حافظ.


- || بصحابت . با مصاحبت : جمله باتفاق خود را در آب انداختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). به اتفاق قصه به حضرت نوشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
- به اتفاق آراء ؛ اجماعاً. بی مخالفی . بی رای مخالفی .

اتفاق. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) با هم یکی شدن. یکی گشتن. || هم پشتی کردن. متفق شدن. || سازواری کردن. با یکدیگر موافقت کردن. ( تاج المصادر ) ( زوزنی ). با هم نزدیک گشتن. موافقت. وفاق. همدستی. همکاری. اتحاد. سازواری. توافق. ( زوزنی ). مقابل اختلاف و نفاق :
مورچگان را چو بود اتفاق
شیر ژیان را بدرانند پوست.
سعدی.
دولت همه ز اتفاق خیزد
بی دولتی از نفاق خیزد.
؟
|| اجماع :
ای ملک مسعود بِن ْ محمود کاحرار زمان
بر خداوندی و شاهی تو دارند اتفاق.
منوچهری.
|| تطابق. تراضی. || رفاء. التحام. || حادثه. صدفه. واقعه. پیش آمد. تصادف. مصادفه. سانِحَه. واقع شدن کاری بی سبب. اتفاق افتادن. ( زوزنی ) : اتفاق خوب چنین افتاد...که خواجه بوسعید... مرا در این بیغوله عطلت بازجست.( تاریخ بیهقی ). در شهور سنه ٔ... اتفاق افتاد به پیوستن من... بخدمت این پادشاه. ( تاریخ بیهقی ). خادمی برآمد و محدث خواست از اتفاق هیچ محدث حاضر نبود. ( تاریخ بیهقی ). دولت همه اتفاق خوبست. ( تاریخ بیهقی ). از اتفاق نیک در این برگشتن بر جانب تنگی آمد. ابومطیع...از اتفاق نیک بشغلی بدرگاه آمده بود. ( تاریخ بیهقی ).خردمندان چنین اتفاقها را غریب ندارند. ( تاریخ بیهقی ). تعبیه فرموده بود سلطان چنانکه به روزگار سلطان ماضی پدرش دیده بودم وقتی که اتفاق افتادی که رسولان اعیان و بزرگان عراق و ترکستان به حضرت حاضر بودندی. ( تاریخ بیهقی ). چون آنجا رسیدم که بوسه بر سر افشین دادم آنگاه بر کتف آنگاه بر دو دست و آنگاه سوی پا شد[ احمدبن ابی دواد ]... افشین را دیدم که از در درآمد و با خود گفتم این اتفاق بد بین... ( تاریخ بیهقی ).از اتفاق نادر سرهنگ علی عبداﷲ و ابوالنجم ایاز... از غزنین اندررسیدند. ( تاریخ بیهقی ). تا آنگاه که ایشان را این اتفاق خوب روی نمود. ( کلیله ودمنه ). || تقدیر :
ولیکن اتفاق آسمانی
کند تدبیرهای مرد باطل.
منوچهری.
اتفاق حال او چنان بود که گفته اند: کالعیر طلب القرنین فضَیَّعَ الاذنین. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || مدارا :
با هرکسی بمذهب خود باید اتفاق
شرط است یا موافقت جمع یا فراق.
سعدی.
- اتفاق افتادن ؛ پیش آمدن. روی دادن. طاری شدن. ناشی شدن. وقوع یافتن.حادث گشتن. واقع گردیدن سنوح : یک روز چنان اتفاق افتاد که امیر مثال داده بود تا جمله مملکت را چهار مرد اختیار کنند. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ عمید

۱. حادثه، واقعه، پیشامد.
۲. (اسم مصدر ) متحد بودن.
۳. (اسم مصدر ) داشتن نظر یکسان، هم فکری.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] به وقوع پیوستن، حادث شدن.

دانشنامه عمومی

اتفاق ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
اتفاق (جماعت)
اتفاق (فیلم ۲۰۰۸)

اتفاق (جماعت). اتفاق جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ جامی ولایت ختلان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۴۲۴۶ است.
فهرست جماعت های تاجیکستان

اتفاق (فیلم ۲۰۰۸). اتفاق (به انگلیسی: The Happening) یک فیلم علمی–تخیلی مهیج محصول آمریکا، هندوستان و فرانسه است که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد. نویسنده و کارگردان این فیلم ام. نایت شیامالان است. داستان در مورد یک مرد و خانوادهٔ اوست که در حال فرار از یک فاجعهٔ غیرطبیعی هستند. داستان حول محور انتشار گازی می گردد که باعث می شود هر فرد دست به خودکشی بزند. شخصیت اصلی فیلم، معلمی به نام «الیوت مور» است که در تلاش است به همراه فرزند و دوست خود به سمت سواحل شرق آمریکا فرار کند.
۱۳ ژوئن ۲۰۰۸ (۲۰۰۸-06-۱۳) (ایالات متحده)
در پارک مرکزی نیویورک جمعی از مردم دست به خودکشی دسته جمعی می زنند. در ابتدا این احتمال می رود که ویروسی توسط تروریست ها در شهر پخش شده است. در این بین، یک معلم به نام الیوت مور سعی دارد که از این واقعه فرار کند.

اتفاق (فیلم ۲۰۱۷). اتفاق (به هندی: Ittefaq) فیلمی است محصول سال ۲۰۱۷ و به کارگردانی آبهی چوپرا است. در این فیلم بازیگرانی همچون سوناکشی سینها، آکشای کانا، سیدهارث مالهورترا، ماندیرا بدی ایفای نقش کرده اند.
۳ نوامبر ۲۰۱۷ (۲۰۱۷-11-۰۳)

دانشنامه آزاد فارسی

اتفاق (فلسفه). اِتّفاق (فلسفه)
در اصطلاح فلسفه، ظهور رخدادی غیرمنتظره که منشأ آن چهار امر است: ۱. به واسطۀ زیادی شرایط علّی و معلولی در ظهور امری، وقوع آن نادر است؛ ۲. چیزی که بر علل آن آگاهی نباشد، مانند افتادن آجر از بام؛ ۳. ظهور غایت جنبی یک فعل، مانند پیداکردن گنج به هنگام شخم زدن زمین؛ ۴. پیدایش معلول بدون علت که از آن به «صُدفه» یا «تصادف» نیز تعبیر می شود. فیلسوفان، براساس قانون جهان شمول علّیت، ظهور امری بر گونۀ چهارم را به خلاف سه قسم دیگر، محال می دانند. نیز ← تصادف

فرهنگ فارسی ساره

بختامد، رویداد، پیامد، رخ داد، پیشامد، پیش آمد


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] اتفاق (ابهام زدایی). اتفاق ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • بخت، مبحثی در فلسفه اسلامی، به معنای اتفاق• توافق، وحدت نظر دو یا چند نفر بر امری، همچنین هم وِفق بودن دو یا چند عدد با یکدیگر• اجماع، اصطلاحی اصولی و یکی از ادلّه اربعه• اتفاق (منطق)، مصاحبت مقدم و تالی بدون بودن از روی لزوم و ضرورت
...

واژه نامه بختیاریکا

تنگ و تفاق؛ تفاق؛ دَنگ؛ هَو؛ هَو و قَو

پیشنهاد کاربران

( = حادثه ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: آیوژین ( پهلوی: آیوجیشن ) ، رخداد، پیشامد، رویداد

صانحه

event

حادثه

اتفاق ( fortuitous event ) :[اصطلاح بیمه]واقعه یا حادثه ای است که رخ دادنِ آن خارج از میل و اراده فرد باشد.

اتفاق[اصطلاح ادبی ]:اتفاق در علم بدیع به معنی آوردن اسم ممدوح یا تخلص شاعر به نحوی جالب و ماهرانه است که تصادفی و اتفاقی جلوه کند. مانند:
سِرّ غم عشق بوالهوس را ندهند / نور دل پروانه مگس را ندهند
عمری باید که یار آید به کنار / این دولت سرمد همه کس را ندهند ( سرمد کاشی )


اتفاق: [اصطلاح موسیقی ]یکی از اصطلاح های موسیقی قدیم ایران به معنای مطبوع و خوش آیند است.

نایبه ، نائبه


کلمات دیگر: