کلمه جو
صفحه اصلی

رستمدار

فرهنگ فارسی

دهی است کوچک از دهستان قله کش بخش مرکزی شهرستان آمل در ۱۳ کیلومتری مشرق آمل که ۳٠ تن جمعیت دارد . یکی از مهمترین دژهای اسماعیلیه درین ناحیه بود .
زراوند طویل شجره رستم

لغت نامه دهخدا

رستمدار. [ رُ ت َ ] ( اِ مرکب ) زراوند طویل. شجره رستم. بورُشتُم. نام گیاهی است. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِخ ) نام ولایتی است از مازندران تبرستان مابین گیلان و رشت و بارفروش و نور و کجور و تنکابن در آنجا واقع شده و سابقاً ملوک آنجا نسب بپادشاهان پارسی میرسانده اندو همان نامها بر اولاد می نهاده اند. ( از آنندراج ) ( ازانجمن آرا ). حمداﷲ مستوفی در شرح ولایت مازندران گوید: چهارم آمل و رستمدار... رستمدار ولایتی است ، قریب سیصد پاره دیه از توابع آن است و هوایش بگرمی مایلست و بیشتر ولایات را آبش از شاهرود. ( از نزهةالقلوب چ ادوارد براون ج 3 ص 159 و 160 ). و رجوع به همین کتاب ص 162 و 281 و فهرست سفرنامه استرآباد و مازندران رابینو و تاریخ گزیده چ ادوارد براون ج 1 ص 414 و سبک شناسی ج 3 ص 275 و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 313، 471،472 و 478 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 1 و ج 2 شود.

دانشنامه عمومی

رستمدار نام قدیم شهرستان های نوشهر و نور در استان مازندران است. تا سدهٔ هشتم هجری قمری و تا دوران صفوی ناحیهٔ نور به اضافهٔ کجور شهرستان نوشهر رستمدار نامیده می شد و این نام در آثار و تألیفات بسیاری دیده شده است. چنانکه حمدالله مستوفی نوشته است «رستمدار ولایتی است قریب به سیصد پاره ده که از توابع آن است و هوایش به گرمی مایل است و بیشتر ولایات را آبش از شاهرود شهر است.
افشار سیستانی، ایرج. پژوهش در نام شهرهای ایران. تهران: انتشارات روزنه، ۱۳۷۸

دانشنامه آزاد فارسی

رُستمدار
از ولایات سابق مازندران، در شمال ایران. قدمت آن به روزگار مغول و پس از آن می رسد. حد شرقی آن در سی سنگان که مصب رودخانۀ کجور است، قرار داشت و مرز غربی آن گاه ملاط لنگرود و گاه سختسر (رامسر) و در میانه قرن ۷ق نمک آوه رود (نمک آبرود) بود. مرعشی که خود این مرزبندی را اعلام داشته است، گاه ولایت رستمدار را با خاک رویان برابر دانسته است. خاندان پادوسپانان در رستمدار حکومت داشتند. از شهرهای ولایت رستمدار، نور، لارز (لار)، لارجان، ناتل و کجور بوده است. پس از آن که دودمان پادوسپانان در روزگار شاه عباس صفوی اول برافتاد، ولایت رستمدار تجزیه شد و نام این قلمرو پادشاهی رفته رفته از زبان و قلم افتاد.


کلمات دیگر: