مهرگان . [ م ِ رَ
/ رِ
/ رْ ] (اِ) مهر و محبت پیوستن . (برهان ). مهر و محبت و دوستی . (ناظم الاطباء). || نام روز شانزدهم از هر ماه . (برهان ). روز مهر از
ماه مهر و آن روز شانزدهم است . (آنندراج ) (از جهانگیری ). روز شانزدهم مهر ماه و عیدی از اعیاد
ایرانی است برای مطابقت نام روز با نام ماه .
-
جشن یا عید مهرگان ؛ ایرانیان در این روز جشنی عظیم کنند که بعد از جشن و عید
نوروز از آن بزرگتر جشنی نباشد و همچنانکه نوروز را عامه و خاصه می باشد مهرگان را نیز عامه و خاصه هست و تاشش روز تعظیم این جشن کنند. ابتدا از روز شانزدهم وآن را مهرگان عامه خوانند و انتها روز بیست و یکم وآن را مهرگان خاصه خوانند. و سبب جشن مهرگان آنکه فارسیان گویند در این روز خدای متعال زمین را بگسترانید و اجساد را مقرون به ارواح کرد و بعضی گفته اند دراین روز ملائکه یاری و مددکاری کاوه ٔ آهنگر کردند بردفع
ضحاک ، و
فریدون در این روز بر تخت پادشاهی نشست پیش از آنکه کاوه دفع ضحاک نماید. و زمره ای گفته اندکه فریدون در این روز ضحاک را در بابل گرفت و به کوه دماوند فرستاد که دربند کنند و مردمان بسبب این مقدمه جشنی عظیم کردند و عید نمودند و بعد از آن حکام را مهر و محبت بر رعایا بهم رسید و چون مهرگان به معنی محبت پیوستن است بنابراین بدین نام موسوم گشت . و بعضی دیگر گویند که فارسیان را پادشاهی بود مهر نام داشت و بغایت ظالم بود و او در نصف ماه به جهنم واصل گردید. بدین سبب آن روز را مهرگان نام کردند و معنی آن مردن پادشاه ظالم باشد چه مهر به معنی مردن و گان به معنی پادشاه ظالم هم آمده است . و گویند اردشیر بابکان تاجی که بر آن صورت آفتاب نقش کرده بودند در این روز بر سر نهاد و بعد از او پادشاهان عجم نیز دراین روز همچنان تاجی بر سر اولاد خود نهادندی و روغن بان که آن درختی است ، بجهت تیمن و تبرک بر بدن مالیدندی ، و اول کسی که در این روز نزدیک پادشاهان عجم آمدی موبدان و دانشمندان بودندی و هفت خوان از میوه همچو شکر و ترنج و سیب و بهی و انار و عناب و انگور سفید و کنار با خود آوردندی ، چه عقیده ٔ فارسیان آن است که هرکس در این روز از هفت میوه ٔ مذکور بخورد و روغن بان بر بدن بمالد و گلاب بیاشامد و بر خود و دوستان خود بپاشد در آن سال از آفات و بلیات محفوظ باشد. و نیک است در این ایام نام بر فرزند نهادن و کودک ازشیر باز کردن . (از برهان ) (از آنندراج ) (از جهانگیری ). مهمترین عید ایرانیان جنوب غربی . در واقع مهمترین روز نقطه ٔ اصلی یا مبداء اساسی سال همانا روز اعتدال خریفی بوده است (ظاهراً آغاز سال - نظیر سال قدیم عرفی یهود از پاییز بود نه از بهار). این روز ظاهراً عید
میترا = مهر (خدای نور و آفتاب ) بوده ، و چون روز مزبور در غالب سالها در ماه «باغیادیش » واقع می شده ، لذا اسم این ماه از همین عید اقتباس شده که ماه عید بغ - یعنی میترا - باشد (بغ، در پارسی باستان اگرچه اصلاً به معنی مطلق خدایان بوده ، لکن بعدها بتدریج به طریق علم به غلبه به میترا اطلاق شده ) چنانکه ماه بابلی معادل آن ، یعنی تشری ، ماه شمس (خدای آفتاب ) بود، و ماه زردشتی معادل آن در ادوار بعد همان مهرماه بوده است و همچنین در ماههای ارمنی ، اسم ماهی که معادل این ماه است «مهکان » نام دارد، که ظاهراً از اسم عید مهرگان اخذ شده ، چنانکه اسم ماه سغدی معادل آن «فغکان » به اسم عید بغ (در سغدی فغ) ظاهراً اثری ازاسم قدیم ماه باغیادیش است . روز شانزدهم هر ماه - که به مهر روز موسوم است - مخصوص به فرشته ٔ فروغ ، یعنی مهر است . در روز مهر از ماه مهر ایرانیان جشن بسیار بزرگی برپا میداشتند. بقول بندهشن مشیا و مشیانه (آدم و حوای آریائیان ) در چنین روزی تولد یافته اند. این جشن بزرگ شش روز طول می کشید و از روز شانزدهم مهرآغاز می گردید و به روز بیست و یکم - که رام روز باشد - ختم می شد. روز آغاز را «مهرگان عامه » و روز انجام را «مهرگان خاصه » می گفتند. در
ایران در عهد بسیار قدیم فقط دو فصل داشتند، اول
تابستان ، دوم
زمستان ،نوروز جشن آغاز تابستان است و مهرگان جشن آغاز زمستان . جشن مهرگان بسیار سرورانگیز و بانشاط بود. «کتزیاس » می نویسد که پادشاهان هخامنشی هرگز نمی بایست مست شوند مگر در روز جشن مهرگان که لباس ارغوانی می پوشیدند و در باده پیمایی با میخوارگان شرکت می کردند. مورخ دیگر «دوریس » می نویسد که در جشن ، پادشاه می رقصید. بقول «استرابون » خشثرپاون (شهربان ) ارمنستان در جشن مهرگان بیست هزار کره اسب برسم ارمغان به دربار هخامنشی هدیه میفرستاد. اردشیر بابکان و خسرو انوشروان دراین روز جامه ٔ نو به مردم می بخشیدند. نوشته اند که در این جشن موبدان موبد خوانچه ای که در آن لیمو و شکرو نیلوفر و به و سیب و یک خوشه ٔ انگور سفید و هفت دانه مورد گذاشته شده بوده زمزمه کنان نزد شاه می آورد.جشن مهرگان در تمام آسیای صغیر نیز معمول بود و از آنجا با
آیین مهر (مهرپرستی ) به
اروپا سرایت کرد. «کومن » مستشرق
بلژیکی در کتاب خود «آیین میترا» گوید: بدون شک جشن مهرگان که درممالک
روم قدیم ، روز ظهور خورشید تصور می شده و آن را «روز ولادت خورشید مغلوب ناشدنی » می گفته اند به بیست و پنجم ماه
دسامبر کشیده شده و بعد بسبب نفوذ دین عیسی در اروپا روز ولادت مسیح قرار داده شده است . (نقل به اختصار از یشتها، و خرده اوستای پورداود و گاه شماری تقی زاده )
: ملکا جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد.
رودکی .
مهرگان آمد جشن ملک افریدونا
آن کجا گاو خوشش بودی برمایونا.
دقیقی .
خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد
بباید داد داد او را بکام دل بهرچت کر.
دقیقی .
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسائی و خوردن آیین اوست .
فردوسی .
بکرد اندر آن کوه آتشکده
بدو تازه شد مهرگان و سده .
فردوسی .
مهرگان جشن فریدون ملک فرخ باد
بر تو ای همچو فریدون ملک فرخ فال .
فرخی .
بگشاد مهرگان در اقبال برجهان
فرخنده باد بر ملک شرق مهرگان .
فرخی .
شب مهرگان بود و من مدح گویم
خداوند را هر شب مهرگانی .
فرخی .
مهرگانت خجسته بادو دلت
برکشیده بر اسب شادی تنگ .
فرخی .
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک حال .
عنصری .
ای امیر مهربان این مهرگان خرم گذار
فر و فرمان فریدون ورز بافرهنگ و هنگ .
منوچهری .
آمد خجسته مهرگان جشن بزرگ خسروان
نارنج و نار و ارغوان آورد از هر ناحیه .
منوچهری .
به فرصت بنده میفرستد با خدمت نوروز و مهرگان . (تاریخ بیهقی چ ادیب ج
1 ص
242). ما را چون مهرگان بگذشت فریضه است به بست یا به بلخ رفتن . (تاریخ بیهقی ص
411). امیر ره به مهرگان بنشست نخست در صفه ٔ سرای نو. (تاریخ بیهقی ص
510).
آدینه و مهرگان و ماه نو
بادندخجسته هر سه بر خسرو.
قطران .
ز رومت کاروان آورد نوروز
ز قیصور آرد اکنون مهرگانت .
ناصرخسرو.
خزان از مهرگان دارد پیامی
سوی هر باغ و دشت و مرغزاری .
ناصرخسرو.
جشن مهرگان هم او [ فریدون ] نهاد. (نوروزنامه ).
مهرگان بر تو همایون باد و از تأثیر بخت
سال سرتاسر همه ایام تو چون مهرگان .
معزی .
مهرگان نو درآمد بس مبارک مهرگان
فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان .
ازرقی .
با مهرگان چو نیک فتاد اتفاق عید
خون ریز و برگ ریز پدید آمد و عیان .
سوزنی .
آمد خجسته موسم قربان به مهرگان
خون ریز این بهم شد با برگ ریز آن .
سوزنی .
بجوی مهر من ای نوبهار حسن که من
بکارت آیم همچون به مهرگان آتش .
رشید وطواط.
-
مهرگان خاصه ؛ آخرین روز از روزهای ششگانه ٔ عید مهرگان ، یعنی روز بیست و یکم ماه مهر. و رجوع به ترکیب بعد شود.
-
مهرگان عامه ؛ نخستین روز ازروزهای ششگانه ٔ عید مهرگان ، یعنی روز شانزدهم ماه مهر. رجوع به ترکیب قبل شود.
|| نام ماه خزان ، و آن مدت ماندن آفتاب است در برج میزان . (غیاث ). نام ماه هفتم از سال شمسی باشد و آن بودن آفتاب عالمتاب است در برج میزان که ابتدای فصل خزان است . (برهان ). فصل پاییز
: کرد شاها مهرگان از دست گشت روزگار
باغ را کوته دو دست از دامن فروردجان .
ضمیری .
تا در سمنستان نتوان یافتن سمن
چون باد مهرگان بوزد بر سمنستان .
فرخی .
بشکفی بی نوبهار و پژمری بی مهرگان
بگریی بی دیدگان و بازخندی بی دهن .
منوچهری .
ماه فروردین به گل چم ماه دی بر بادرنگ
مهرگان بر نرگس و فصل دگر بر سوسنه .
منوچهری .
تا وقت مهرگان همه گیتی چو زر بود
از آب تیرماهی و از باد مهرگان .
منوچهری .
تو ای ضعیف خرد ناصبی که در غم من
چو زر بید به ایام مهرگان شده ای .
ناصرخسرو.
گه وعده به باغ مهرگان داد
گه باز به دشت نوبهارم .
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 172).
باد مهر مهرگان چون برفکند
چرخ رااز ابر تیره پیرهن .
ناصرخسرو.
مهرگان دیر درکشید و سرما قوت نکرد چون امیر نصربن احمد مهرگان و ثمرات او بدید، عظیمش خوش آمد. (چهارمقاله ص
50).
در تموزم ببندد آب سرشک
کز دمم باد مهرگان برخاست .
خاقانی .
برکشیده تیغ اسد چون آفتاب اندر اسد
در تموز از آه خصمان مهرگان انگیخته .
خاقانی .
ذکر تو به باغ خاطر من
شاخی است که مهرگان ندیده ست .
خاقانی .
تف تموز دارد در سینه حاسدت
وز آه سرد هر نفسش باد مهرگان .
کمال اسماعیل .
|| در اصطلاح موسیقی ، نام نوای یازدهم است در میان دوازده مقام فارابی و در کتاب صفی الدین ارموی مقام یازدهم مهرگان یاد شده که لحن آن بر ما مجهول است . (مجله ٔ موسیقی دوره ٔ جدید شماره ٔ
97 ص
111).
-
مهرگان بزرگ ؛ نام پرده ای است از موسیقی . (جهانگیری ). نام مقامی است از موسیقی که آن را بزرگ خوانند. (برهان ). نام لحنی است از موسیقی که در جشن مهرگان متداول بوده . (از آنندراج ).
-
مهرگان خردک ؛ نام پرده ای است از موسیقی . (جهانگیری ). مقامی است از موسیقی که آن را کوچک خوانند. (برهان ). لحنی است از موسیقی که در جشن مهرگان متداول بوده . (از آنندراج )
: چون مطربان زنند نوا بخت اردشیر
گه مهرگان خردک و گاهی سپهبدان .
منوچهری .
-
مهرگان کوچک ؛ مهرگان خردک که مقامی است از موسیقی . (از برهان ). و رجوع به مهرگان خردک در همین ترکیبات شود.