کلمه جو
صفحه اصلی

مباح


مترادف مباح : جایز، حلال، روا

متضاد مباح : مکروه

برابر پارسی : روا، شایست، انجام پذیر، سزاوار

فارسی به انگلیسی

permissible, impunible, open to anyone, belonging to no one, allowable

open to anyone, belonging to no one, impunible, allowable


مترادف و متضاد

جایز، حلال، روا ≠ مکروه


فرهنگ فارسی

حلال کرده شده، جایز، حلال، روا
۱ - ( اسم ) حلال داشته شدد جایز دانسته . ۲ - ( صفت ) حلال جایز روا . ۳ - امریست که فعل و ترک آن متساوی باشد مقابل مندوب مکروه حلال حرام و واجب .

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (ص . ) روا، مجاز.

لغت نامه دهخدا

مباح. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ب وح » ) روا و جائز، خلاف محظور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حلال داشته شده و جایز داشته شده. ( غیاث ). مباحات جمع آن. ( آنندراج ). حلال کرده شده. مجاز و شایان و... مشروع. ( از ناظم الاطباء ). حلال داشته شده. جایز دانسته. روا. حِل . حلال. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
می ِ جوشیده حلال است سوی ِ صاحب رأی
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز.
ناصرخسرو.
ثنا و شکر تو گویم همی بجان و به دل
که نیست شکر و ثنا، جز ترا حلال و مباح.
مسعودسعد.
کتب علم گنج روحانی است
سوی عالم مباح بفرستد.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 855 ).
|| ( اصطلاح فقهی ) آنچه که متساوی الطرفین باشد. ( از تعریفات جرجانی ). بی حکمی است و مقابل مندوب ، مکروه ، حلال ، حرام و واجب است. و امری است که فعل و ترک آن متساوی الطرفین باشد. ( فرهنگ علوم دکتر سجادی ). هر کاری که فعل و ترک آن مساوی وبی تفاوت باشد. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به واجب و نفائس الفنون ، علم اصول و موافقات شود.
- مباح بودن خون کسی ؛ که در ریختن آن دیتی لازم نیاید. که شرعاً کسی در ریختن آن مؤاخذ نباشد : حجت برگرفتند که اگر او را معاونی باشد خون او مباح بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 119 ).
پیش درویشان بود خونت مباح
گر نباشد در میان مالت سبیل.
سعدی ( گلستان ).

فرهنگ عمید

۱. (فقه ) ویژگی فعل بدون حُکم.
۲. حلال کرده شده، جایز، حلال، روا.

دانشنامه عمومی

مباح در لغت به معنای روا و جایز است و در اصطلاح فقه اسلام، عملی است که انجام و ترک آن بر مکلَف مساوی است؛ نه عذابی دارد و نه پاداشی. مانند: راه رفتن.هر آنچه درموارد چهارگانه واجب حرام مستحب مکروه نباشد درقلمرو مباحات تلقی میگردد.
مقابل حرام، در شرع حلال است و آنچه را که حرام نباشد، شامل می شود. از این نظر حلال فراگیرنده تر از مباح است. یعنی هر مباحی حلال است، ولی هر حلالی مباح نیست، مانند مکروهات که حلالند، ولی مباح نیستند.
از نظر جعفر صادق «همهٔ اشیاء مباحند مگر آنکه مورد نهی واقع شده باشند.»

دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] مُباح اصطلاحی فقهی است و به عملی اشاره دارد که فرد درباره آن تکلیف خاصی ندارد و در نتیجه، انجام و ترک آن مساوی است و پاداش یا کیفری در پی ندارد. بر این اساس، هر عملی که یکی از چهار حکمِ واجب، حرام، مستحب یا مکروه را نداشته نباشد، مباح به حساب می آید.
در روایات و منابع، مباح به معنای عام نیز به کار رفته و مراد از آن، «جائز» و «حلال» است. اباحه معنای دیگری نیز دارد و در معنایی خاص تر در فقه و حقوق، برای اشاره به اذن تملکِ چیزی یا اذن انتفاع از چیزی به کار می رود.
مباح عام ترین حکم در میان احکام پنجگانه است و بیشتر رفتارهای انسان، ذیل این حکم قرار می گیرند. مشهور فقهای شیعه به اصالت اباحه قائل ند به این معنا که اصل در هر چیزی، مباح بودن آن است مگر دلیلی بر خلاف آن وجود داشته باشد.

جدول کلمات

جایز

پیشنهاد کاربران

پروین بهت هرج احترامی احتمالن

بی مانع

جایز، حلال، روا، شایست، انجام پذیر، سزاوار


کلمات دیگر: