مترادف قشلاق : زمستانه، قشلاغ، گرمسیر
متضاد قشلاق : ییلاق
برابر پارسی : گرمسیر، گرمسار
زمستانه، قشلاغ، گرمسیر ≠ ییلاق
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه طهران به سمنان میان حسین آباد و حاجی آباد در 107700 گزی طهران . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ تنکابن در مازندران . عده ٔ قری 34، مساحت 2 فرسخ ، مرکز گیل کلا، حد شمالی دریا، شرقی کران ، جنوبی بیرون بشم و غربی لنگا.جمعیت تقریبی آن 2187 تن می باشد.
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش سمیرم بالا از شهرستان شهرضا. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان «کنار رودخانه ٔ» شهرستان گلپایگان است . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 79 تن می باشد. این ده در 6 هزارگزی شمال گلپایگان و 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ گلپایگان به خمین واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج واقع در 23 هزارگزی جنوب خاوری پاوه ، کنار راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 205 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، لبنیات ، توتون ، گردو، توت و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه اتومبیل رو و پاسگاه نظامی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 32 هزارگزی شمال باختری قره آغاج و در مسیر شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 52 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و نخود و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاربلوک بخش سیمینه رود شهرستان همدان واقع در 37 هزارگزی شمال باختر همدان و یکهزارگزی جنوب شوسه ٔ همدان به سنندج . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است . سکنه ٔ آن 593 تن است . آب آن از چشمه و چاه و محصول آن غلات ، حبوبات ، لبنیات ، مختصر انگور و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو از بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان واقع در 11 هزارگزی شمال باختری صحنه و 4 هزارگزی باختر راه مالرو صحنه به سنقر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 382 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کنگیرشاه و محصول آن غلات دیم ، مختصر حبوبات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. در سه محل به فاصله ٔ 2 هزار الی 3 هزار گزی واقع است و به علیا و سفلی و وسطی مشهور است . سکنه ٔ علیا 176 و سفلی 61 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قنقری بالا (علیا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده . واقع در 78 هزارگزی باختر سوریان و 14 هزارگزی شوسه ٔ شیراز به اصفهان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 625 تن است . آب آن از قنات و رود قشلاق و محصولاتش غلات ، حبوبات ، چغندر، انگور و میوه ، شغل اهالی زراعت و گله داری و باغبانی و صنایع دستی زنان قالی بافی است . دبستان و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 68000 گزی جنوب خاوری زرقان و 3000 گزی راه فرعی بند امیر به سلطان آباد کربال . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 141 تن است . آب آن از رود کر و محصول آن غلات ، برنج ، و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوهسارات بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در 42000 گزی جنوب خاوری رامیان و 4000 گزی باختر شوسه ٔ گرگان به شاهرود است . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 660 تن . آب آنجا از چشمه سار و محصول آن برنج ، غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایعدستی زنان ، بافتن پارچه ٔ ابریشمی و کرباس و شال است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرم خان بخش حومه ٔ شهرستان بجنورددر 15 هزارگزی شمال خاوری بجنورد و 7 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی بجنورد به شقان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 205 تن است . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد در 6 هزارگزی شمال باختری بجنورد و سر راه مالرو عمومی بجنورد به مانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 251 تن است . آب آن از چشمه . محصولاتش غلات ، بنشن و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 28500 گزی جنوب ورزقان و 8500 گزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 432 تن است . آب آن از رودخانه ٔ سهند و چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. در دو محل به فاصله ٔ 2500 گز به نام قشلاق بالا و پایین مشهور است . سکنه ٔ قشلاق پایین 222 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان والانجرد شهرستان بروجرد در 3 هزارگزی جنوب بروجردو 3 هزارگزی خاور شوسه ٔ بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 445 تن است . آب آن از قنات است . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان علمدارگرگر بخش جلفا از شهرستان مرند واقع در 34 هزارگزی شمال مرند و 16 هزارگزی خط آهن جلفا به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 1140 تن است . آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع در 19500گزی شمال باختری آقکند و 7 هزارگزی شوسه ٔ میانه به زنجان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 219 تن . آب آن از دو رشته چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و سردرختی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی و گلیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کلیبر بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 10 هزارگزی جنوب کلیبر و کنار شوسه ٔ اهر به کلیبر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 41 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کلیبر و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان گلیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری اردبیل و 3 هزارگزی شوسه ٔ هیر به اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 195 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان خسروشاه بخش اسکو از شهرستان تبریز واقع در 20 هزارگزی باختر اسکو و 7 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به دهخوارقان . موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 145 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ تلخه رود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 30هزارگزی خاور بوکان و 30 هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 104 تن است . آب آن از زرینه رودو محصول آن غلات و چغندر و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی از معبر راه آهن طهران و بندرشاه . فاصله اش تا طهران 1145 گز است . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سنندج و صلواة آباد در 3900 گزی سنندج . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ )دهی از دهستان چمچمال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان در 12 هزارگزی باختر صحنه و 8 هزارگزی شمال شوسه ٔ کرمانشاه به همدان . موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سرد و معتدل است . سکنه ٔ آن 90 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم و شغل اهالی زراعت است . از صحنه تا نزدیکی آبادی اتومبیل میتوان برد. این ده در دو محل واقع شده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ )دهی از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 6 هزارگزی شمال خاوری مراغه و 8 هزارگزی شمال شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن دره و معتدل است . سکنه ٔ آن 643 تن می باشد. آب آن از صوفی چای و محصول آن غلات و نخود و کشمش و بادام و کرچک و زردآلوو شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ](اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 36 هزارگزی شمال ورزقان و 33 هزارگزی شوسه ٔ تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی ومعتدل است . سکنه ٔ آن 269 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و جنگل و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ](اِخ ) نام محلی کنار راه مشهد به باجگیران میان امام قلی و شاخه در 202930 گزی مشهد. (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ] (اِخ ) دهی از دهستان فارسینج بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 44 هزارگزی جنوب باختری قصبه ٔ اسدآباد و 4 هزارگزی شمال باختر فارسینج . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است . سکنه ٔ آن 345 تن و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، توتون ، صیفی ، عسل است . شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است . راه مالرو دارد، و تابستان از سنقر اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قشلاق .[ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه سقز به بانه میان سقز و تموغه در 11000 گزی سقز. (از یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج واقع در 4 هزارگزی خاور قشلاق این ده در دامنه قرار گرفته و سردسیری است . سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ قشلاق و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است . راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کهنه فرود بخش حومه ٔ شهرستان قوچان در 9 هزارگزی شمال باختری قوچان و یک هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد به قوچان . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 109 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات وبنشن و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان هریس بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 6500 گزی جنوب باختری سراب و 6 هزارگزی شوسه ٔ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 193 تن است . آب آن از چاه و محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه به نوسود میان باغ خلیفه و گردنه ٔکریوه ، در 110000 گزی کرمانشاه . (یادداشت مؤلف ).
قشلاق . [ ق ِ ] (ترکی - مغولی ، اِ) جاهای گرم که زمستان در آن به سر برند، و آن را به عربی مشتاة خوانند. و ییلاق ضدقشلاق است . (آنندراج از غیاث اللغات و فرهنگ وصاف ).
قشلاق . [ ق ِ] (اِخ ) نام محلی کنار جاده ٔ طهران و قزوین در 101800 گزی طهران میان آبیک و کونده . (یادداشت مؤلف ).
محل گرمسیری در مقابل ییلاق