کلمه جو
صفحه اصلی

گهواره


مترادف گهواره : گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو

فارسی به انگلیسی

bassinet, cradle

cradle


فارسی به عربی

مهد

مترادف و متضاد

cradle (اسم)
گهواره، مهد

فرهنگ فارسی

گاهواره:تختخوابی که کودک راروی آن میخوابانندوتکان میدهند
( اسم ) ۱ - گاهواره : ز گهواره چون پای بیرون نهادی کمان بر گرفتی و زوبین و خنجر . ( فرخی ) ۲ - استخوان کوچکی شبیه به گهواره در پاچ. گوسفند . ۳ - دنیا دارفانی . یا گهوار. دیو . فنی است از کشتی که دو حریف همدیگر را تکان میدهند تا یکی دیگری را بی خبر بر زمین زند . یا گهوار. فنا . دنیا عالم .
قصبه مرکز بخش کوران شهرستان شاه آباد . واقع در ۴۸ هزار گزی شمال باختری شاه آباد .

بخش اصلی عرضی یک مجموعۀ بوژی که بارهای بدنۀ واگن را ازطریق سامانۀ تعلیق به قاب‌های جانبی منتقل می‌کند


فرهنگ معین

(گَ رِ ) (اِمر. ) نک گاهواره .

لغت نامه دهخدا

گهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گوواره . گاهواره . گواره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گاهواره . (صحاح الفرس ) (فرهنگ نظام ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند به آسانی بتوان وی را حرکت داد و جنبانید. (ناظم الاطباء). مهد. مِنَزّ. (منتهی الارب ). منجک . (برهان قاطع). خوابگاه کودکان شیرخواره باشد که از چوب یا فلز سازند :
زخاراش گهواره و دایه خاک
تن از جامه دور و لب از شیر پاک .

فردوسی .


چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست .

فردوسی .


نه گهواره دیدم نه پستان نه شیر
نه از هیچ خوشی مرا بود ویر.

فردوسی .


هنوزت نگشته است گهواره تنگ
چگونه کشی از بر باره تنگ .

اسدی .


آزاد و بنده و پسر و دختر
پیر و جوان و کودک گهواره .

ناصرخسرو.


کشاکش و نهادن ...و تنگی گهواره را خود نهایت نیست . (کلیله و دمنه ).
ای دراین گهواره ٔ وحشت چو طفلان پای بست
غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان .

خاقانی .


طفلی هنوز بسته ٔ گهواره ٔ فنا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا.

خاقانی .


گربه بر عادت گذشته پیش گاهواره خفته بود... ماری سیاه دید کشته ، و خون از وی پالوده و فرزند در گهواره بسلامت خفته . (سندبادنامه ص 152).
بدان طفل مانم که هنگام خواب
به گهواره ٔ خوابش آید شتاب .

نظامی .


آن ز دو گهواره برانگیخته
مغز دو گوهر بهم آمیخته .

نظامی .


طفل خسبد چون بجنباند کسی گهواره را.

مولوی .


|| استخوان کوچکی شبیه به گهواره در پاچه ٔ گوسفند. (یادداشت به خط مؤلف ). || کنایه از دنیا و دارفانی باشد. (یادداشت مؤلف ).
- گهواره ٔ فنا ؛ کنایه از عالم و دنیا است . (آنندراج ) (برهان قاطع). و رجوع به گاهواره شود.

گهواره . [ گ َهَْ رَ / رِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری شاه آباد (از طریق راه فرعی اتومبیل رو گردنه ٔ پنج سواره 40 هزار گز از راه مالرو) و 26هزارگزی شمال خاوری کرند و 30هزارگزی جنوب باختری کوزران مرکز دهستان سنجابی در کنار رودخانه زمگان . مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 46 درجه و 25 دقیقه ، عرض 34 درجه و 32 دقیقه ارتفاع 1464 گز. قصبه در باختر رودخانه بر روی بلندی و مسلط بر باغستانها و قلمستان بسیار بنا گردیده است . ارتفاعات مجاور با جنگل کوتاه و دامنه های مسطح خاکی و زمینهای زراعتی منظره ٔ زیبایی به آن بخشیده است . هوای آن سردسیر و ییلاقی است . گهواره مرکز دهستان گوران است . جمعیت قصبه در حدود 2هزار تن است . آب آن از رودخانه ٔ زمکان تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن انواع میوه و بخصوص سیب آن بکثرت و خوبی معروف است و یکی از محصولات عمده و مرغوب آن توتون است که بخوبی و مرغوبی در کرمانشاه و کردستان مشهور میباشد و علت مرغوبی توتون ، اولاً وضع هوا و ثانیاً تخصص کشاورزان است . در سالهای اخیر راه فرعی از گهواره به شاه آباد و کوزران مرکز دهستان سنجابی احداث شده است . راه شاه آباد از طریق آبادی سلیمانی و گردنه ٔ پنج سواره و آبادی چنکر گذشته در 7هزارگزی شاه آباد به شوسه ٔ قصرشیرین میرسد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


گهواره. [ گ َهَْ رَ / رِ ] ( اِ مرکب ) گوواره. گاهواره. گواره. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). گاهواره. ( صحاح الفرس ) ( فرهنگ نظام ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند به آسانی بتوان وی را حرکت داد و جنبانید. ( ناظم الاطباء ). مهد. مِنَزّ. ( منتهی الارب ). منجک. ( برهان قاطع ). خوابگاه کودکان شیرخواره باشد که از چوب یا فلز سازند :
زخاراش گهواره و دایه خاک
تن از جامه دور و لب از شیر پاک.
فردوسی.
چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره محمود گوید نخست.
فردوسی.
نه گهواره دیدم نه پستان نه شیر
نه از هیچ خوشی مرا بود ویر.
فردوسی.
هنوزت نگشته است گهواره تنگ
چگونه کشی از بر باره تنگ.
اسدی.
آزاد و بنده و پسر و دختر
پیر و جوان و کودک گهواره.
ناصرخسرو.
کشاکش و نهادن...و تنگی گهواره را خود نهایت نیست. ( کلیله و دمنه ).
ای دراین گهواره وحشت چو طفلان پای بست
غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان.
خاقانی.
طفلی هنوز بسته گهواره فنا
مرد آن زمان شوی که شوی از همه جدا.
خاقانی.
گربه بر عادت گذشته پیش گاهواره خفته بود... ماری سیاه دید کشته ، و خون از وی پالوده و فرزند در گهواره بسلامت خفته. ( سندبادنامه ص 152 ).
بدان طفل مانم که هنگام خواب
به گهواره خوابش آید شتاب.
نظامی.
آن ز دو گهواره برانگیخته
مغز دو گوهر بهم آمیخته.
نظامی.
طفل خسبد چون بجنباند کسی گهواره را.
مولوی.
|| استخوان کوچکی شبیه به گهواره در پاچه گوسفند. ( یادداشت به خط مؤلف ). || کنایه از دنیا و دارفانی باشد. ( یادداشت مؤلف ).
- گهواره فنا ؛ کنایه از عالم و دنیا است. ( آنندراج ) ( برهان قاطع ). و رجوع به گاهواره شود.

گهواره. [ گ َهَْ رَ / رِ ] ( اِخ ) قصبه مرکز بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در 48هزارگزی شمال باختری شاه آباد ( از طریق راه فرعی اتومبیل رو گردنه پنج سواره 40 هزار گز از راه مالرو ) و 26هزارگزی شمال خاوری کرند و 30هزارگزی جنوب باختری کوزران مرکز دهستان سنجابی در کنار رودخانه زمگان. مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است : طول 46 درجه و 25 دقیقه ، عرض 34 درجه و 32 دقیقه ارتفاع 1464 گز. قصبه در باختر رودخانه بر روی بلندی و مسلط بر باغستانها و قلمستان بسیار بنا گردیده است. ارتفاعات مجاور با جنگل کوتاه و دامنه های مسطح خاکی و زمینهای زراعتی منظره زیبایی به آن بخشیده است. هوای آن سردسیر و ییلاقی است. گهواره مرکز دهستان گوران است. جمعیت قصبه در حدود 2هزار تن است. آب آن از رودخانه زمکان تأمین میشود. محصول عمده آن انواع میوه و بخصوص سیب آن بکثرت و خوبی معروف است و یکی از محصولات عمده و مرغوب آن توتون است که بخوبی و مرغوبی در کرمانشاه و کردستان مشهور میباشد و علت مرغوبی توتون ، اولاً وضع هوا و ثانیاً تخصص کشاورزان است. در سالهای اخیر راه فرعی از گهواره به شاه آباد و کوزران مرکز دهستان سنجابی احداث شده است. راه شاه آباد از طریق آبادی سلیمانی و گردنه پنج سواره و آبادی چنکر گذشته در 7هزارگزی شاه آباد به شوسه قصرشیرین میرسد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

تختخوابی که کودک را روی آن می خوابانند و تکان می دهند.

دانشنامه عمومی

گَهواره بستر کوچکی است که نوزادان و نوباوگان و گاه نوپایان را در آن می گذارند تا بتوانند برای آرام نگاه داشتن کودک شیرخواره به آسانی آن را حرکت داده و بجنبانند.
ننو
لالایی
گهواره را در فارسی گاهواره، مهد و منجک هم می گفتند.
واژه گهواره از «گاه» (به معنی جا)+ پسوند «-واره» (به معنی مانند) ساخته شده است.
بسیاری از نوزادان بلافاصله پس از زایمان در گهواره گذاشته می شود. برخی والدین گهواره اضافه ای نیز در اتاق خواب خود دارند.گهواره انواع گوناگونی دارد. برای نمونه گهواره معمولی، گهواره آونگی و گهواره ننویی.

دانشنامه آزاد فارسی

شهری در استان کرمانشاه، شهرستان اسلام آباد غرب، و مرکز اداری بخش گهواره. با ارتفاع ۱,۴۵۰ متر، در منطقه ای کوهستانی در ۶۲کیلومتری غرب کرمانشاه و ۲۷کیلومتری شمال غربی اسلام آباد غرب، سر راه فرعی اسلام آباد به روستای چغاچوبین، و ۳۰کیلومتری شمال راه اسلام آباد غرب به سر پل ذهاب، قرار دارد. اقلیم آن نیز معتدل و نیمه خشک و جمعیت آن ۴,۹۱۸ نفر است (۱۳۸۵).

فرهنگستان زبان و ادب

{bolster} [حمل ونقل ریلی] بخش اصلی عرضی یک مجموعۀ بوژی که بارهای بدنۀ واگن را ازطریق سامانۀ تعلیق به قاب های جانبی منتقل می کند

گویش اصفهانی

تکیه ای: na:nu
طاری: na:ni
طامه ای: nani
طرقی: na:ni
کشه ای: nani
نطنزی: na:ni


واژه نامه بختیاریکا

( گهواره ( مخصوص محلی ) ) تَهده؛ تِنجِک؛ ننی؛ هَلوله

جدول کلمات

نانو

پیشنهاد کاربران

ننو

به معنی یک ساز سیمی قدیمی واصیل ایرانی



نانو، ننو

گهواره: یا " گاهواره " در ریخت گاسوارک gāswarāg در پهلوی بکار می رفته است.
( ( چو کودک لب از شیر مادر بشست
ز گهواره ، محمود گوید نخست ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 226. )


گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو

بانوج


کلمات دیگر: