کلمه جو
صفحه اصلی

مقامه


مترادف مقامه : مجلس، خطبه، بیان حال، سرگذشت

مترادف و متضاد

۱. مجلس
۲. خطبه
۳. بیان حال
۴. سرگذشت


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مجلس . ۲ - خطبه . ۳ - شرح داستان بیان سر گذشت ۴ - مقالهای ادبی که به نثر فنی مشحون به صنایع بدیعی و توام با اشعار و امثال آورده شود مانند : مقامات بدیعی و مقامات حریری ( در عربی ) و مقامات حمیدی ( در فارسی ) جمع : مقامات .
اقامت و آرام کردن به جایی

فرهنگ معین

(مَ مَ یا مِ ) [ ع . مقامة ] (اِ. ) ۱ - مجلس ، محل نشستن . ۲ - گروهی از مردم . ۳ - نوشته - ای ادبی با نثر فنی همراه با صنایع بدیعی و اشعار و امثال .

لغت نامه دهخدا

مقامه . [ م َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) مقامة. جای نشستن . مجلس : من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم . (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17). و رجوع به مقامات شود. || خطبه ٔ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی ، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی . ج ، مقامات : این هر دو مقامه ٔ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست ، اما عوام عجم را مفید نه . (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامات شود.


مقامة. [ م َ م َ ] (ع اِ) جای نشستن . ج ، مقامات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مجلس و محل نشستن . (ناظم الاطباء). مجلس . ج ، مقامات . (اقرب الموارد). و رجوع به مقامه شود. || گروه از مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جماعتی از مردمان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیان سرگذشت . شرح واقعه : المقامة فی معنی ولایةالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111).


مقامة. [ م ُ م َ ] (ع مص ) اقامت و آرام کردن به جایی . مُقام . (منتهی الارب ). اقامت . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
- دارالمقامة ؛ جنت و بهشت . (ناظم الاطباء).


( مقامة ) مقامة. [ م َ م َ ] ( ع اِ ) جای نشستن. ج ، مقامات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مجلس و محل نشستن. ( ناظم الاطباء ). مجلس. ج ، مقامات. ( اقرب الموارد ). و رجوع به مقامه شود. || گروه از مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جماعتی از مردمان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || بیان سرگذشت. شرح واقعه : المقامة فی معنی ولایةالعهد بالامیر شهاب الدوله مسعود و ماجری من احواله. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 111 ).

مقامة. [ م ُ م َ ] ( ع مص ) اقامت و آرام کردن به جایی. مُقام. ( منتهی الارب ). اقامت. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
- دارالمقامة ؛ جنت و بهشت. ( ناظم الاطباء ).
مقامه. [ م َ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) مقامة. جای نشستن. مجلس : من بر گوشه ای از آن هنگامه و برطرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 17 ). و رجوع به مقامات شود. || خطبه منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی ومصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی ، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج ، مقامات : این هر دو مقامه سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست ، اما عوام عجم را مفید نه. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4 ). و رجوع به مقامات شود.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) نوشته ای ادبی با صنایع بدیعی که بر مبنای گزارش یک حکایت نوشته شده است.
۲. [قدیمی] مجلس.
۳. [قدیمی] مقام، مرتبه، درجه.

دانشنامه عمومی

او ساسی است که جز بر لباس یتیمان نمی افتد، ملخی است که جز بر مزرعهٔ حرام فرودنمی آید، دزدی است که جز به خزانهٔ اوقاف نقب نمی زند، راهزنی است که جز بر ضعیفات یورش نمی آورد، گرگی است که خلق خدای را جز بین رکوع و سجود پاره نمی کند، جنگجویی است که مال خدا را جز پیش چشم شاهدان و عاهدان غارت نمی کند. او دست از دینش شسته و دنائت خویش را پنهان ساخته است. لسانِ قضاوتِ او درست است، و زبان و دستش کج. او سبیلش را کوتاه ساخته (ظاهرش را آراسته) و درعوض دامش را گسترده است. زبان آوری و ورعِ او به چشم می زند، در حالی که دروغ ها و طمع کاری اش پنهان است.
داستان کوتاه
حمیدالدین بلخی
مقامه در اصطلاح انواع ادبی، نوعی داستان کوتاه مشتمل بر یک واقعه است که عمدتاً به قصد سرگرمیِ شنوندگان و گاه پند و اندرز، با عباراتی مسجّع پرداخته شده باشد. در این نوع داستان ها، معمولاً قهرمانی واحد به صورت ناشناس وارد ماجرا می شود و همین که در پایان ماجرا شناخته می شود، ناپدید می گردد؛ تا آنکه دوباره، در هیأتی دیگر، در مقامهٔ بعدی ظاهر شود. بهترین و معروف ترین نمونهٔ مقامه نویسی در ادبیات فارسی مقامات حمیدی نوشتهٔ قاضی حمیدالدین بلخی است.مقامه نویسی خاص ادب عرب بود و پس از ورود به عرصهٔ ادب فارسی، خیلی زود تغییرشکل داد و صورت خاص خود را یافت. بهترین نمونهٔ منطبق با روح زبان فارسی و قابلیت های آن را سعدی در گلستان به منصّهٔ ظهور رساند.
مبتکر مقامه نویسی، بدیع الزمان همدانی است که با مقامات، اثر ارزنده ای که جایگاه بدیع الزمان را در ادب عربی ممتاز می کند و او را مبتکر واقعی داستان کوتاه نشان می دهد، شناخته می شود. بدیع الزمان بیشترِ این مقامات را در نیشابور انشاء نمود، و گفته اند که آنها را برای شاگردان خویش در پایان درس قرائت می کرده است. در داستان های او قهرمان مقامات، یعنی ابوالفتح اسکندری، در لباس متفاوتی ظاهر می شود و از مسائل گوناگون چون ادیبی توانا سخن می گوید و با بیان شیوا و ساحر خود هر لحظه در جلب دینار و درهم حیله ای به کار می بندد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] کلمه ی مَقامه یا مُقامه ریشه ی عربی دارد با چندین معنی که معنای لغوی آن را حتی می توان در آثار جاهلی نیز دید.
مقامات از جنبه ی داستانی عبارت است از داستان های کوتاه و مستقل که تنها وجه ارتباط آن ها با یکدیگر راوی واحدی است که شخص معینی را در حالات تنها وجه ارتباط آن ها با یکدیگر راوی واحدی است که شخص معینی را در حالات مختلف وصف می کند. در مقامات عربی این شیوه در کلیه ی مقامه ها مراعات شده است؛ ولی مقامات فارسی به راوی معین و قهرمان معین مقید نیست.
← تفاوت مقامه با قصه
مورخان ادب عرب از قدیم و جدید عقیده دارند که واضع و مبتکر فن مقامات بدیع الزمان همدانی (۳۵۸۳۹۸ هجری) است و "حریری" مقامات خود را به تقلید از او نوشته، اما برخی محققان اعتقاد دارند همدانی به سخنان "ابن درید" استناد کرده است. اما آن چه مسلم است "همدانی" در تدوین مقامات خود چند عنصر متمایز در ادب عرب را با هم تلفیق کرده و از مجموع آن فن خاص ابداع نموده که بدین صورت پیش از وی سابقه نداشته است. وی در استفاده از لغات و ترکیبات و سجع به قطعات ادبی ابن درید توجه داشته است اما آن را با نواندیشی و نوآوری به سبکی جدید که مختص خود اوست در آورده. بدیع الزمان به سبک سخن پردازی قصه گوها نیز نظر داشته است؛ زیرا در میان این طبقه، از دانشمندان طراز اول تا افراد عادی و کم مایه وجود داشته اند. در مجامع و مساجد برای مردم گاه در بالای منبر و گاه در حلقه های جمعیت سخن می گفتند و بعضی از طبقات پست آنان در پایان سخن گدایی می کردند.
مقامات در زبان فارسی
...


کلمات دیگر: