کلمه جو
صفحه اصلی

خودکار


مترادف خودکار : اتوماتیک، خودنویس، قلم

فارسی به انگلیسی

automatic, mechanical, self-acting, unmanned, ballpoint pen, ballpoint (p, self-starter

Automatic


Pen


automatic, mechanical, self-acting, unmanned, ballpoint (p


فارسی به عربی

آلی

مترادف و متضاد

auto (صفت)
خودکار

automated (صفت)
خودکار، خودکار شده

automatic (صفت)
خودکار، دستگاه خودکار، خود بخود، غیر ارادی، مربوط به ماشینهای خودکار

automatical (صفت)
خودکار، دستگاه خودکار، خود بخود، غیر ارادی، مربوط به ماشینهای خودکار

self-acting (صفت)
خودکار، عامل در نفس خود، خود عمل

self-administered (صفت)
خودکار، ازاد، اداره شونده به وسیله خویشتن

self-driven (صفت)
خود رو، خودکار

self-charging (صفت)
خودکار، تحمیل شونده بنفس خود، خودبه خود پر شونده

self-operating (صفت)
خودکار

self-operative (صفت)
خودکار

auto- (پیشوند)
خود، خودکار، وابسته بخود

خودنویس، قلم


۱. اتوماتیک
۲. خودنویس، قلم


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دستگاه و آلتی که بخودی خود کار کند اتوماتیک . ۲ - مداد خود نویس .

ویژگی هر وسیله‌ای که بدون دخالت انسان و خودبه‌خود کار کند؛ عملی که بدون فکر کردن انجام شود متـ . خودبه‌خود * مصوب فرهنگستان اول


فرهنگ معین

( ~. ) (ص مر. ) ۱ - دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک . ۲ - مداد خودنویس .

لغت نامه دهخدا

خودکار. [ خوَدْ / خُدْ ] ( ص مرکب ) آنچه پیش خود کار می کند و احتیاج بمراقبت ندارد.آنکه کار کردن او امر و گفتن لازم ندارد و خود آن کاری که باید کرد در موقع خود کند. ( یادداشت مؤلف ).
- قلم خودکار ؛ قلمی که احتیاج بدوات ندارد و با ماده ای که از ابتداء داخل آن است نوشتن انجام می دهد.
- ماشین خودکار ؛ ماشینی که احتیاج به مراقبت کارگر ندارد و خود کار خود را انجام می دهد.

فرهنگ عمید

۱. ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام می دهد، اتوماتیک.
۲. [مجاز] کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام می دهد.
۳. (اسم ) نوعی قلم استوانه ای شکل حاوی جوهر غلیظ.

دانشنامه عمومی

خودکار ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
خودکار، آنچه پیش خود کار می کند و احتیاج بمراقبت ندارد.
جعبه دنده خودکار
ساعت خودکار
خودکار (نوشت افزار)، ابزاری برای نوشتن.
دستگاه خودکار، دستگاهی که احتیاج به مراقبت کارگر ندارد و خود کار خود را انجام می دهد.

فرهنگستان زبان و ادب

{automatic} [عمومی] ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خودبه خود کار کند؛ عملی که بدون فکر کردن انجام شود متـ . خودبه خود * مصوب فرهنگستان اول

جدول کلمات

اتوماتیک

پیشنهاد کاربران

وسیله ای برای نوشتن
یا کسی که کارش را خودش انجام می دهد


کسی که خودش کار هایش را انجام میدهد

خود جوش


خودکار: [ اصطلاح نظامی ]سربازی که بدون گفتن و تذکردادن وظیفه خود را انجام م یدهد و همچنین اسلحه هایی که برای مسلح شدن بعداز اولین تیر، نیازی به تیرانداز ندارند.

pen
خودکار

وسیله ای برای نوشتن

خودکار
دَر مینه یِ قَلَم خودکار :
واژه یِ خودکار ( یا خود به خود ) را بِهتَر اَست دَر مینه یِ automatic به کار بِبَریم .
با شِناخت اَز تَوانایی هایِ واژه سازیِ پارسی می تَوان واژه هایِ فَراوانی ساخت.
پَسوَندِ اَبزار دَر پارسی :
- آل : مانَندِ چَنگال ، پوشال. . .
- اَن : مانَندِ تاوَن ، سوزَن ، پوشَن. . .
دَر باره یِ اَبزارِ نِوِشتَن :
نِویس - آل = نِویسال
نِویس - اَن = نِویسَن


کلمات دیگر: