کلمه جو
صفحه اصلی

پرچم


مترادف پرچم : بیرق، درفش، رایت، علم، لوا، زبانه، لهیب، زلف، کاکل، مو

فارسی به انگلیسی

flag, stamen, banner, colors, ensign, pennon, pregnant, standard, union jack, [bot.] stamen

flag, [bot.] stamen


banner, colors, ensign, flag, pennon, pregnant, standard, union jack


فارسی به عربی

رایة , طاقة , علم

مترادف و متضاد

blazon (اسم)
پرچم، نشان خانوادگی

banner (اسم)
نشان، درفش، پرچم، شعار، بیرق، علم، سرصفحه

oriflamme (اسم)
درفش، پرچم، چیز برجسته، شعله زرین، قوت قلب

flag (اسم)
پرچم، بیرق، علم، سنگ فرش، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ

stamen (اسم)
پرچم، پود، جرثومه نر گیاه

standard (اسم)
نشان، پرچم، شعار، علم، قالب، معیار، استاندارد، الگو، نمونه قبول شده

ensign (اسم)
اشاره، نشان، گروه، دسته، پرچم، علم، ناوبان دوم، پرچمدار، نشان افتخار، نشان رسمی، سربازی که حامل پرچم است

vexillum (اسم)
نشان، درفش، پرچم، بیرق، پرچم نصب شده در میدان

whiff (اسم)
وزش، باد، بو، پرچم، پف، دود، نفخه

بیرق، درفش، رایت، علم، لوا


زبانه، لهیب


زلف، کاکل، مو


۱. بیرق، درفش، رایت، علم، لوا
۲. زبانه، لهیب
۳. زلف، کاکل، مو


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- دستهای مویا ریشه و منگل. سیاه رنگ که بر نیزه و علم آویزند یابگردن اسبان بندند . این منگله از موی نوعی گاومیش کوهی است که در فارسی آنرا غژغا و( کژ گاو ) خوانند و این جانور در هندوستان وختا ( چین شمالی ) زیست کند : ( گاوی نشان دهند در این قلزم نگون لیکن نه پرچم است مر او را نه عنبراست. ) ( اثیراخسیکتی ). ۲- موی دم گاو کوهی دم نوعی از گاو بحری که بر گردن اسبان بندند. ۳- نوعی از گاو کوهی که مابین ملک ختا و هندوستان میباشد غژغاو. ۴- موی گیسو کاکل : بیکی دست می خالص ایمان نوشتند . بیکی دست دگر پرچم کافرگیرند. ( مولوی ) ۵- زبانه زبان. آتش لهیب . ۶- درفش علم رایت بیرق . توضیح فرهنگستان این کلمه را بمعنی اخیر گرفته . ۷- نام هر یک از میله های باریک ناف. گیاه را گویند که از دو قسمت میله و بساک تشکیل شده است. تعداد پرچمها در گیاهان متفاوت است . طول پرچم در گیاهان مختلف فرق میکند در بعضی گیاهان پرچمها بیکدیگر پیوسته میباشند ( مانند پنیرک ).
موضعی در شمال غربی هارون آباد در حوالی زنجان

فرهنگ معین

(پَ چَ ) [ تر. ] (اِ. )۱ - طره ، کاکل ، منگوله - ای از مو که بر سر نیزه ، علم و گردن اسب می آویختند. ۲ - زبانة آتش . ۳ - علم ، درفش ، رایت . ۴ - بخش های میله مانند گل که تخم ها در آن قرار دارند.

لغت نامه دهخدا

پرچم . [ ] (اِخ ) موضعی است در شمال غربی هارون آباد در حوالی زنجان .


پرچم. [ پ َ چ َ ] ( اِ ) چیزی باشد سیاه و مدوّر که بر گردن نیزه و علم بندند. ( برهان ). علاقه علم . ابریشم و موی اسب یا دم گاوی که بر گردن علم بندند. ( از فرهنگی خطی ). و علی الظاهر رشته هائی سیاه و یا دم گاو و یا دُم غژغاو بود که در زیر سنان علم یا نیزه ، چون طره ای ازآن می آویخته اند و از این بابست که شاعران غالباً ازآن به طره ، زلف و گیسو، تعبیر کرده اند :
بر سر بیرق بلاف پرچم گوید منم
طره خاتون صبح بر تتق روزگار.
عماد عزیزی ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
راست گفتی بباد پرچم بود
گر بود باد را ستام به زر.
فرخی.
همیشه تا که بود پرچم و سنان بادا
سر مخالف تو بر سر سنان پرچم.
ادیب صابر.
از آن زمان که ظفر پرچم تو شانه زده
ز زنگ جور کدام آینه است نزدوده.
انوری.
خال جمال دولت بر نامهات نقطه
زلف عروس نصرت بر نیزه هات پرچم.
انوری.
روزی که زلف پرچم از آسیب معرکه
پنهان کند طراوت رخسار روزگار.
انوری.
در کوکبه تو طره شب
بر نیزه بندگانت پرچم.
انوری.
می طرازد چرخ غژغاو دو رنگ صبح وشام
نیزه قدرت مگر پرچم ندارد بر قنات.
اثیرالدین اخسیکتی.
کلک تو ز مرتبت بخندد
بر قامت رمح و ریش پرچم.
اخسیکتی.
بر علم مظفرت پرچمی آرزو کند
در فلک چهارمین وقت کسوف جرم خور.
مجیر بیلقانی.
بجان جست آنکه جست از تو ولیکن من نگویم چون
گسسته پرچم نیزه دریده دامن خفتان.
مجیر بیلقانی.
خصمت سپید دست و سیه دل چو دفتر است
بر بیرقت ز طره بلقیس پرچم است.
مجیر بیلقانی.
و آنکه گیسوی پریشان عروس ظفراست
روز کین پرچم شبرنگ فراز علمش.
مجیر بیلقانی.
بپرچم حبشی شکل رایتت که ظفر
بهندوئیش میان بسته میرود عمدا.
مجیر بیلقانی.
از بهر تو می طرازد ایام
منجوق ز صبح و پرچم از شام.
خاقانی.
آنجا که نعت صورت خوبان رود ترا
دل سوی قد نیزه و گیسوی پرچم است.
ظهیر فاریابی.
پرچم شبرنگ شاه گیسوی عروسان ظفر است. ( راحةالصدور راوندی ).
و سر سروران گوی میدان و پرچم سنان گشت. ( تاج المآثر ). و زلف زره ساز او سایه بر عارض خورشید رخشان می انداخت و رایت خورشید سپید روز به پرچم سیاه شب می پوشید. ( تاج المآثر ).

پرچم . [ پ َ چ َ ] (اِ) چیزی باشد سیاه و مدوّر که بر گردن نیزه و علم بندند. (برهان ). علاقه ٔ علم . ابریشم و موی اسب یا دم گاوی که بر گردن علم بندند. (از فرهنگی خطی ). و علی الظاهر رشته هائی سیاه و یا دم گاو و یا دُم غژغاو بود که در زیر سنان علم یا نیزه ، چون طره ای ازآن می آویخته اند و از این بابست که شاعران غالباً ازآن به طره ، زلف و گیسو، تعبیر کرده اند :
بر سر بیرق بلاف پرچم گوید منم
طره ٔ خاتون صبح بر تتق روزگار.

عماد عزیزی (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).


راست گفتی بباد پرچم بود
گر بود باد را ستام به زر.

فرخی .



همیشه تا که بود پرچم و سنان بادا
سر مخالف تو بر سر سنان پرچم .

ادیب صابر.


از آن زمان که ظفر پرچم تو شانه زده
ز زنگ جور کدام آینه است نزدوده .

انوری .


خال جمال دولت بر نامهات نقطه
زلف عروس نصرت بر نیزه هات پرچم .

انوری .


روزی که زلف پرچم از آسیب معرکه
پنهان کند طراوت رخسار روزگار.

انوری .


در کوکبه ٔ تو طره ٔ شب
بر نیزه ٔ بندگانت پرچم .

انوری .


می طرازد چرخ غژغاو دو رنگ صبح وشام
نیزه ٔ قدرت مگر پرچم ندارد بر قنات .

اثیرالدین اخسیکتی .


کلک تو ز مرتبت بخندد
بر قامت رمح و ریش پرچم .

اخسیکتی .


بر علم مظفرت پرچمی آرزو کند
در فلک چهارمین وقت کسوف جرم خور.

مجیر بیلقانی .


بجان جست آنکه جست از تو ولیکن من نگویم چون
گسسته پرچم نیزه دریده دامن خفتان .

مجیر بیلقانی .


خصمت سپید دست و سیه دل چو دفتر است
بر بیرقت ز طره ٔ بلقیس پرچم است .

مجیر بیلقانی .


و آنکه گیسوی پریشان عروس ظفراست
روز کین پرچم شبرنگ فراز علمش .

مجیر بیلقانی .


بپرچم حبشی شکل رایتت که ظفر
بهندوئیش میان بسته میرود عمدا.

مجیر بیلقانی .


از بهر تو می طرازد ایام
منجوق ز صبح و پرچم از شام .

خاقانی .


آنجا که نعت صورت خوبان رود ترا
دل سوی قد نیزه و گیسوی پرچم است .

ظهیر فاریابی .


پرچم شبرنگ شاه گیسوی عروسان ظفر است . (راحةالصدور راوندی ).
و سر سروران گوی میدان و پرچم سنان گشت . (تاج المآثر). و زلف زره ساز او سایه بر عارض خورشید رخشان می انداخت و رایت خورشید سپید روز به پرچم سیاه شب می پوشید. (تاج المآثر).
بر سر رُمح غلامانت صبا در کارزار
پرچم از گیسوی ترکان خطائی یافته .

نجیب جرفاذقانی .


عروس فتح و ظفر در نقاب پرچم تو
چو ماه چارده در زیر طره ٔ شام است .

نجیب جرفاذقانی .


در دور تو زین سپس نجنبد
از باد خلاف زلف پرچم .

سیف اسفرنگ .


نهیب رایت تو دل ربوده از بر دشمن
بآب چهره ٔ خنجر بتاب طره ٔ پرچم .

امامی هروی .


زلف خاتون ظفر شیفته ٔ پرچم تست
دیده ٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد .

حافظ.


ز پرچم فروزنده نوک سنان
چو آن شعله کاید برون از دخان .

هاتفی .


پرچم مشکین علمهای شاه
دسته ٔ ریحان گریبان ماه .

عماد فقیه .


بس نیزه که بر چهره ز پرچم بودش ریش
خوانی اگرش مرد نه آئین صوابست .

قاآنی .


|| زبانه . لسان النار. لهب . لهیب . || عَنبر. گاوعنبر. گاوبحری . قطاس . قیطوس . بحری قطاس . قاطوس . قاطس . غژغاو. غژگاو. کژگاو. کژغاو. کژگا. کژغا. غژغا. غژگا. قیطس . || نوعی از گاو کوهی که در کوههای مابین ملک خطا و هندوستان میباشد. (برهان ). || موی دم گاو کوهی .(غیاث اللغات ). || دم نوعی از گاو بحری که بر گردن اسبان بندند. (برهان ). و ظاهراً مراد رشته های دهان گاو بحری ، وال (بالِن ) باشد که در زیر سنان علم یا رمح و یا بر گردن اسب می بستند و عجب این است که کلمه ٔ پرچم بدانسان که در فارسی علاقه ٔ نیزه و نیز ریشه های مصفات و پالونه گونه ٔ دو طرف دهان نوعی وال (بالِن ) را نامیده اند، در زبان فرانسه نیز کلمه ٔ فانن همانطور به هر دو معنی آمده است :
گاوی نشان دهند در این قلزم نگون
لیکن نه پرچم است مر او را نه عنبر است .

اثیر اخسیکتی .


دارد فرسش بدین نشانی
پرچم دم شیر آسمانی .

خاقانی .


|| مجازاً، موی گیسو. (فرهنگ رشیدی ).کاکل . (برهان ) :
ما از آن محتشمانیم که ساغر گیرند
نه از آن مفلسکان که بز لاغر گیرند
بیکی دست می خالص ایمان نوشند
بیکی دست دگر پرچم کافر گیرند.

مولوی .


سگ نیم تا پرچم مرده کنم
عیسیم آیم که [ تا ] زنده ش کنم .

مولوی .


گرچه ناخن رفت چون باشی مرا
برکنم من پرچم خورشید را.

مولوی .


|| و در تداول امروزی گاه بمعنی درفش و علم آید. و رجوع به توغ و توک و بیرق شود.

فرهنگ عمید

۱. پارچه ای که معمولاً دارای نقش مخصوص یک کشور، مؤسسه، یا گروه است و معمولاً بر سر چوب یا میله نصب می کنند، بیرق، عَلَم، درفش.
۲. (زیست شناسی ) قسمتی از گل که از میله های بسیار نازک تشکیل می شود و تخم های نر در آن قرار دارد.
۳. [قدیمی، مجاز] موی جلوِ سر، کاکُل.
۴. [قدیمی] منگوله ای که از موی حیوانات درست می شده و بر سر نیزه یا علم آویزان می کرده اند، منگوله.

دانشنامه عمومی

پَرچَم یا دِرَفْش یا بیرق نماد یک گروه، سازمان، یا کشور است که بیشتر روی پارچه یا کاغذ به صورت رنگی درست می شود. در قدیم، پرچم نماد اتحاد و تمایز در جنگ ها به شمار می رفته است.
پرچم اتریش
پرچم جمهوری آذربایجان
پرچم آرژانتین
پرچم ارمنستان
پرچم اروگوئه
پرچم ازبکستان
پرچم اسپانیا
پرچم استرالیا
پرچم استونی
پرچم اسرائیل
پرچم اسلواکی
پرچم اسلوونی
پرچم اسکاتلند
پرچم آفریقای جنوبی
پرچم افغانستان
پرچم آلبانی
پرچم الجزایر
پرچم آلمان
پرچم امارات متحده عربی
پرچم آندورا
پرچم اندونزی
پرچم آنگولا
پرچم آنتیگوا و باربودا
پرچم انگلستان
پرچم اوکراین
پرچم اوگاندا
پرچم ایالات متحده آمریکا
پرچم ایتالیا
پرچم ایران
پرچم جمهوری ایرلند
پرچم ایسلند
پرچم باهاما
پرچم باربادوس
پرچم بحرین
پرچم بریتانیا
پرچم بلاروس
پرچم بلژیک
پرچم بلیز
پرچم بلغارستان
پرچم بنگلادش
پرچم بوتان
پرچم بوسنی و هرزگوین
پرچم پاکستان
پرچم پاناما
پرچم پرتغال
پرچم پرو
پرچم تاجیکستان
پرچم تانزانیا
پرچم تایلند
پرچم ترکمنستان
پرچم ترکیه
پرچم توگو
پرچم تونس
پرچم تونگا
پرچم چاد
پرچم جمهوری چک
پرچم چین
پرچم دانمارک
پرچم روسیه
پرچم رومانی
پرچم زیمبابوه
پرچم ژاپن
پرچم سن مارینو
پرچم سوئد
پرچم سوئیس
پرچم سوازیلند
پرچم سورینام
پرچم سوریه
پرچم سومالی
پرچم سیرالئون
پرچم سیشل
پرچم صربستان
پرچم عراق
پرچم عربستان سعودی
پرچم عمان
پرچم غنا
پرچم فرانسه
پرچم فلسطین
پرچم فنلاند
پرچم فیجی
پرچم قرقیزستان
پرچم قزاقستان
پرچم کاتالونیا
پرچم کره جنوبی
پرچم کره شمالی
پرچم کلمبیا
پرچم کنیا
پرچم کویت
پرچم گابن
پرچم گامبیا
پرچم گرجستان
پرچم لبنان
پرچم لتونی
پرچم لهستان
پرچم لیبی
پرچم لیختن اشتاین
پرچم ماداگاسکار
پرچم مالاوی
پرچم مالزی
پرچم مالدیو
پرچم مالت
پرچم مالی
پرچم مجارستان
پرچم مصر
پرچم مغولستان
پرچم مکزیک
پرچم موناکو
پرچم نامیبیا
پرچم نپال
پرچم نروژ
پرچم نیوزیلند
پرچم واتیکان
پرچم وانواتو
پرچم هند
پرچم یمن
پرچم یونان
بر طبق منابع ترکیه ای واژه «پرچم» که به صورت وام واژه در ترکی عثمانی وجود داشته، واژه ای پارسی است که همان «پرچم» یا «پرچمنده» یا «برچم» یا «برچمنده» معنی می دهد و از «پر» (گونه قدیمی تر «بر»، به معنی «جلو» یا به معنی «روی»، «بالای») و فعل «چمیدن» به معنی «پیچ و خم خوردن» تشکیل شده است. در لغتنامه دهخدا جزء واژه های غیرپارسی دسته بندی نشده است، بعضی گفته اند این واژه ریشه خارجی دارد اما شواهدی در این باره در دست نیست. این واژه در آغاز به معنی دیگری بوده اما بعدها در پارسی ایران جای واژه ترکی «بیرق» را گرفته است:
و باز:... پرچم منگوله یا شرابهٔ ابریشمی، موی یا دم غژگاو را می گفتند که بر سر درفش و نیزه می بستند. این واژه با مرور زمان، به حکم اطلاق جزء بر کل، بر خود بیرق یا درفش نیز اطلاق شده و نخستین فرهنگستان ایران کاربرد آن را به همین معنی و به جای علم و بیرق تأیید کرده است. در گذشته به پرچم یا بیرقی که در جنگ ها استفاده می شده «درفش» می گفتند که آن هم از فعل «دِرَفشیدن» یا «دِرُوْشیدن» در گویش ها به معنی «نوعی لرزیدن» است. از دیگر واژه های بیگانه برای این واژه در زبان فارسی «عَلَمْ» می باشد.
پیشینه استفاده از پرچم در بین قبائل، چه در جنگ و چه در صلح، به روزگار باستان بازمی گردد. آن گونه که از منابع تاریخی بر می آید، تمدن های گوناگون، شرق و غرب از آن بهره می جسته اند هر چند به طور دقیق مشخص نیست که نخستین بار استفاده از آن توسط چه کسی و در چه زمانی بوده است.

پرچم (ابهام زدایی). واژهٔ پرچم دارای کاربردهای زیر است:
پرچم، نماد کشورهای گوناگون است.
پرچم بخشی از گل برخی از گیاهان است.
پرچم (ترانه)، تک آهنگی از رضا یزدانی است.
پرچم (دریانوردی): در ساحل دریا برای نشان دادن وضعیت دریا بکار می رود.

پرچم (ترانه). پرچم نام تک آهنگی از رضا یزدانی است که در سال ۱۳۹۳ منتشر شد. این ترانه در حمایت از کاروان ورزشی ایران در بازی های آسیایی ۲۰۱۴ اجرا شد. ترانه سرای اثر مهدی ایوبی و آهنگساز و تنظیم کننده آن محمدرضا چراغعلی است.
از این پرچم جهان آغاز میشه
از این پرچم که اشکاتو پوشونده
چه حالی داری حالا که یه ملت سرود ملیشو همرات خونده

دانشنامه آزاد فارسی

تکه ای پارچۀ منقوش به نشانی خاص که معمولاً به میله ای آویخته می شود و نمادی از یک قوم، کشور، آرمان و یا سازمانی معیّن است. واژه های بیرق، درفش، عَلَم، رایَت، لِوا، علامت و سنجق نیز در زبان های فارسی، عربی و ترکی در همین معنا به کار می رود. واژه پرچم (بَرْجَم) در قرون ۵ و ۶ق از زبان ترکی به فارسی راه یافته و از قرن ۱۲ق به معنای امروزی آن رایج شده است. امروز پرچم مهم ترین نماد کشورهاست. افزون بر این، سازمان های فراملیّتی، همچون سازمان ملل متحد، سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیۀ اروپا، یونسکو، یونیسف و غیره نیز پرچم ویژۀ خود را دارند. همزمان با پیدایش دودمان های پادشاهی در ایران و یا شاید اندکی پیش از آن، استفاده از پرچم در نبردهای ایرانیان رایج بود. در سپاه کوروش برای حفظ نظم و شناسایی دسته های نظامی، درفش های رنگارنگ به کار می بردند. معمولاً بر درفش ایرانی تصویر جانورانی چون عقاب و شیر که نماد قدرت بودند، کشیده می شد. بنابر افسانه ها و گزارش های تاریخی، پرچم ایرانیان از عهد باستان تا پایان دورۀ ساسانیان درفش کاویانی (← درفش_کاویان) نام داشته است. به گفته فردوسی این درفش با قیام کاوۀ آهنگر و آغاز پادشاهی فریدون پدید آمد. در دورۀ محمود غزنوی نقش ماه بر روی پرچمی سیاه زردوزی شده بود. سلجوقیان پرچم هایی به رنگ های سبز، سرخ و زرد داشتند و شاید در همین دوره بود که برای نخستین بار نقش شیر و خورشید را بر پرچم های خویش قرار دادند. پرچم ایران در دوره های گوناگون دستخوش تغییراتی شد، تا این که به شکل امروزی خود درآمد. به کاربردن بیرق در مصر کهن و آشور و همچنین نزد یهودیان نیز رایج بوده است و در کتاب مقدس بارها به بیرق اشاره شده است. به گفتۀ یعقوبی ( ـ۲۸۴ق)، طولونیان نخستین کسانی بودند که در مصر پرچم هایی با رنگ های گوناگون برافراشتند. نزد رومیان نیز استفاده از بیرق رایج بوده است و پس از آن که قسطنطین به مسیحیت گروید، بیرقی از پارچۀ ارغوانی که نام عیسی (ع) به حروف یونانی بر آن بود، رایج شد. نخستین بیرق ها در اروپا، جنبه دینی داشتند و کهن ترین آن ها بیرق دانمارک است که صلیبی سفید بر آن نقش زده شده است. پرچم در تاریخ اسلام اهمیت فراوان داشت. در آغاز اسلام پیامبر اکرم (ص) پرچمی سیاه رنگ موسوم به عقاب برگزید. افزون بر این، گفته اند پیامبر رایت هایی به رنگ های گوناگون داشت که مشهورترین آن ها رایت سفید بود. گویند بر لوای پیامبر که در جنگ ها حمل می شد، عبارت توحید (لااله اِلا الله) نقش شده بود. در جنگ های مسلمانان نگه داشتن لوا اهمیت بسیار داشت و در هر جنگ به دست کسی سپرده می شد که از دلاوری یا برتری ویژه ای برخوردار بود. در شرق سرزمین های اسلامی، فرمانروایان دولت های ترک از پرچم های بزرگ استفاده می کردند که تنها مخصوص پادشاه بود، اما بیرق هایی کوچک تر در موکب پادشاه و در لشکر وی نیز برمی افراشتند که به آن ها سنجق می گفتند. عثمانیان نیز از قرن ۸ ق، همچون دیگر دولت های ترک، پرچم های گوناگون به کار می بردند. در ارتش و دریانوردی از بیرق برای علامت دادن استفاده می شود. برافراشتن پرچم نیز تشریفات و قراردادهای ویژه ای دارد. پرچم کنونی ایران براساس اصل هجده قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران از سه رنگ سبز و سفید و سرخ تشکیل شده که در طول نوار سبز و قرمز هر کدام یازده الله اکبر (به خط کوفی) نوشته شده و میانۀ نوار سفید کلمه الله به صورت یک نیزه در وسط و چهار هلال در دو سوی آن قرار دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{flag} [حمل ونقل دریایی، سینما و تلویزیون، موسیقی] [حمل ونقل دریایی] 1. پارچه یا بافته ای در شکل ها و رنگ های مختلف که برای نشان دادن ملیت یا علامت دادن از آن استفاده میشود 2. ملیت کشتی که بر مبنای محل ثبت کشتی است [موسیقی] 1. یک یا چند خط منحنی که به دست...
{stamen} [زیست شناسی] هریک از اندام های تولیدمثلی نر در گیاهان گل دار که درمجموع نافۀ گل را تشکیل می دهند * مصوب فرهنگستان اول

نقل قول ها

پرچم نماد یک گروه، سازمان، یا کشور است که بیشتر روی پارچه یا کاغذ به صورت رنگی درست می شود. در قدیم، پرچم نماد اتحاد و تمایز در جنگ ها به شمار می رفته است.
• نشانه شناسی: هر جامعهٔ سازمان یافته ای دارای علایم و نشانه های ویژهٔ خود است: توتم ها، علم ها، کُتل ها، پرچم ها که همیشه بر نوک یا قله ای (بالا و نوکِ دکل، چادر، بناها، بام ها و قصرها) جای می گیرد.»• «پرچم به ترتیبی کلی نشانهٔ اعلان جنگ است؛ و گاهی علامت فرماندهی، اتحاد و مقام ریاست.» -> ژان شوالیه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پرچم از نشانه های یک قوم می باشد و از آن به مناسبت در باب جهاد سخن رفته است.
عَلَمْ به فتح عین و لام (جمع آن اعلام، عِلام) اسمی عربی است که در لغت به معنای مَنار، کوه بلند، نشانی که در راه برای شناختن برپا سازند آمده است و در اصطلاح به معناهایی که با آن مناسبت دارد، از قبیل نشان و پرچمی که لشگر گرد آن جمع می شوند، به کار می رود. در تعبیری دیگر به نشان نصب شده بر سر نیزه را پرچم گفته می شود. از پرچم به رایت و بیرق نیز تعبیر شده است.
واژه علم در قرآن
در قرآن کریم می خوانیم:«وَ مِنْ ایاتِهِ الْجَوارِ فی الْبَحْرِ کَالْاعْلامِ» «و یکی دیگر از آیاتش کشتیهای کوه پیکر جاری در دریاهاست.» اعلام، جمع علم در این آیه به معنی «کوه» است، ولی در اصل به معنی علامت و اثری است که از چیزی خبر می دهد، مانند «عَلَمُ الطَّریق» یعنی نشانه های راه وَ«عَلَم اْلجَیْش» یعنی پرچم لشگر و مانند آن و اگر به «کوه» «عَلَم» گفته می شود، به خاطر آن است که از دور نمایان است.
احکام پرچم
برافراشتن پرچم در جهاد مستحب است.
احکام پرچم دار
...

[ویکی فقه] پرچم (ابهام زدایی).
...

[ویکی فقه] پرچم (روزنامه). پَرْچَم، روزنامه، سپس دو هفته نامه و بعداً هفته نامه ای که احمد کسروی تبریزی (مق ۱۳۲۴ش/۱۹۴۶م) در دورۀ پس از شهریور۱۳۲۰ در تهران منتشر می کرد.
نخستین شمارۀ این نشریه در ۵ بهمن۱۳۲۰ انتشار یافت. پرچم سخنگوی «باهماد (= جمعیت، حزب) آزادگان» بود. این جمعیت با استفاده از اوضاع و احوالِ نسبتاً مناسبِ پس از شهریور ۲۰ به رهبری کسروی تشکیل یافت و مروج اندیشه های او بود. در حدود یک ماه و اندی پس از انتشار پرچم، در این روزنامه صراحتاً بیان شد که جمعیتی پدید آمده است که «در گام نخست به موضوع مشروطه و نشر معنی آن در میان توده می پردازد و... پرچم زبان آن است».
نامگذاری روزنامه
کسروی پس از تشکیل باهماد آزادگان، تقاضای امتیاز روزنامه ای به نام «درفش» به عنوان ارگانِ آن کرد، ولی از آن جا که کلمۀ درفش اختصاصاً به بیرق سلطنتی اطلاق می شد، از دادن امتیاز با این عنوان به او خودداری، و نام «پرچم» پیشنهاد شد و کسروی نیز (با آن که از انتخاب این نام اکراه داشت) ناگزیر پذیرفت. سرمقاله های پرچم را کسروی خود می نوشت و بقیۀ مندرجات آن را (که شامل مطالب ارسالی به دفتر روزنامه، اخبار و مباحثی دربارۀ جریانات روز مملکتی بود) دیگران می نوشتند و با نظارت کسرویی به چاپ می رسید. در نخستین شمارۀ روزنامه توضیح داده شده بود که «خبرهای خبرگزاری پارس و آگهی های سودمند دیگر، به ویژه دربارۀ رویدادهای جنگ جهانی، ترجمه و چاپ خواهد شد. در آخر هرهفته نیز خلاصۀ رویدادهای آن هفته به صورت گفتاری در شمارۀ روز آدینه به چاپ خواهد رسید».
مسائل مورد توجه روزنامه
در شماره های مختلف پرچم ضمن جانبداری از اصول حکومت مشروطه و تبلیغ آن، شرح حال قهرمانان انقلاب مشروطیت، همراه با عکس هایی از آنان چاپ می شد. شمارۀ ۱۶۱ (۱۳مرداد۱۳۲۱) این روزنامه به مناسبت سالگرد اعلام مشروطه با چاپ عکس های سران جنبش مشروطه در صفحات اول و آخر، و درج مقالاتی در خصوص این جنبش، به صورت ویژه نامه انتشار یافت. درج بیان نامه ها و نوشته های «آزادگان» شهرهای مختلف ایران، به ویژه آذربایجان، و دفاع از تروج زبان فارسی در این استان در شماره های متعدد و سرانجام تبلیغ «زبان پاک» ابداعی کسروی از جمله مسائل مورد توجه روزنامۀ پرچم بود.
آخرین شماره روزنامه
...

واژه نامه بختیاریکا

لو

جدول کلمات

لوا, علم, بیرق, رافت

پیشنهاد کاربران

بیرق - لواء - رایت - درفش

از پیوند دو واژه پر و یا بر و چم که از فعل چمیدن است که بر به معنی روی است وچمیدن نیز به معنی پیچ وخم خوردن است

در اورامی یا سورانی
پرچم یک واژه کوردیه الانم استفاده میشود
پر به منعی پرچ یا موی سر کە ازروی صورت میاد پایین وچم به معنی چشم است
( او پەرچەمو اگریجه هەمویی دەژمنی دینه )

جواد مفرد واژۀ پرچم فارسی تلخیص واژۀ پرَ - چَرمَ باستانی است

واژۀ سنسکریتی و ایرانی پرَ - چَرمَ به معنی "چرم پیشاپیش [لشکر]" به آشکاری مفهوم مناسبی برای واژۀ پرچم است که آن براین پایه از ساقط شدن سخن ساکن "ر" در میان این واژه مرکب برونداد شده است. مانند پَرشتی اوستایی که سخن ساکن "ر"ِ آن افتاده و در پارسی دگرگون به پُشت شده است. این واژه پرچم ایرانی به ماناک درفش ( تکه پارچه رها نکردنی یا عَلَم استوار پیش رونده ) را با واژه ترکی پرچم به ماناک کاکل مشتبه شده اند. در رویی که ترکان و مغولان خود برای واژۀ درفش واژه پرچم را به کار نبرده اند. اگر پرچم به ماناک درفش، ترکی بود آن در نزد ترکان مصطلح می شد:

प्र adverb pra before, चर्म m. n. charma leather.
द्रप्स m. drapsa flag ( تکه پارچه رها نکردنی ) .
द्रापि m. drApi mantle, साय n. sAya unloosing.

خود واژۀ درفش به روساره ۮۯوَ - اَش در اوستایی عَلَم استوار پیش رونده چَم می دهد.

تلگرام
@Parsik

بیرق، درفش، رایت، علم، لوا، زبانه، لهیب، زلف، کاکل، مو

وقتی فرهنگ معین نوشته واژه "ترکی" هستش نمیدونم چرا بعضی اصرار دارند از واژه یه چیز دیگه بسازند
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
واژه بیرق و پرچم ترکی است البته پرچم به کل علم گفته نمیشد ولی به مرور زمان تبدیل شده است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
توضیح:
پرچم بصورت قدیمی بَرجَم و بجکم= موی نوعی گاوکوهی وحشی در بالای علَم را می گفتند که بعدها به خود علم هم شامل شد ، معادل فارسی آن �درفش�می باشد.

رایت.
اصل رایت، رأیت است که همزه به الف بدل شده است و به معنای رؤیت، دیدن و مشاهده است اما از آنجا که پرچم نشانه ای است که برای دیدن برپا کنند تا مردم ببینند به پرچم نیز رایت گفته می شود.

پرچم یک واژه کهن پارسی است و به چم ( معنای ) دِرَفش می باشد. از دید ریختواژه شناسی این واژه به دیس ( ( پَرچرم ) ) بوده است که چرم نیز در زبانهای کهن پارسی به معنای پوست یا پوسته می باشد و پرچرم همان پوسته ای است که استوار در پیشاپیش سپاه افراشته می شود. در زبان سغدی و سکایی نیز چرم به معنای پوست و پوسته می باشد که از همین رو این واژه به زبانهای دیگر راه پیدا کرده است.

دعوا نکنید
پرچم هم فارسیه و هم ترکی
پرچم به معنای کاکل از مصدر پرچمیدن می آید و فارسی است.
پرچم به معنای درفش و بیرق ترکی است که در بعضی جا ها به اشتباه مغولی گفته شده است.

واژه ی " پرچم " در زبان کوردی به آن قسمت از مویی گفته می شود که باد از سر دخترکان در هوا معلق می کند و فکر می کنم اصل کلمه ی " پرچم" از همین واژه و از زبان کوردی اخذ شده باشد. "بیرَق" معادل آن در زبان ترکی است و "عَلَم" در زبان عربی و دِرفش که همان " درەوش" کوردی است و سینه بند آهنگران است بعد از افسانه ی کاوه آهنگر که گویا کورد بوده در زبان فارسی معادل و به معنای نشان و پرچم به کار برده می شود . . . در زبان کردی به پرچم ملی و حزبی " ئاڵا" می گویند و به پرچم مذهبی " بەیاخ"

این واژه ( پَرچَرم ) بوده که در گذر زمان آوای ( ر ) زُدوده شده است.
پَر: پیشوند گسترانندگی و پهن شوندگی و فرازندگی است همچون پَرتاب، پرهون ( دایره ) ، پرواز، پَراکندن ( در پراکندن، کَندن به معنای تهی و خالی کردن است و ( آ ) در آکندن، نفی ساز است ( اوستایی ) که به معنای پُرکردن می باشد و پراکندن هم یعنی پخش کردن ) ، پَرچ و. . .
چرم:پوست و پوسته. ( در زبان سغدی چرم به معنای پوست و پوسته می باشد و یا همان چرم خودمان در زبان پارسی ) .
پس:
( پَرچرم:پوسته ای که گسترانده شده ) .
این واژه ایرانی است.
ماجرای کاوه آهنگر هم از زمانه ی پیشدادیان و فریدون بوده که مربوط به خاورِ ایرانشهر ( بلخ و خوارزم و در کل خراسان بزرگ ) می باشد و نه باختر ( غرب ) ایرانشهر.


رافت . . . . بیرق . . . . لوا . . . علم . . .

پرچم وازه ایست فارسی و با واژه بَرسم از یک ریشه اند


کلمات دیگر: