کلمه جو
صفحه اصلی

تکه


مترادف تکه : پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت، خرد، ریزه، لقمه، تیکه، لعبت، زن زیبا، چیز جالب، باب دندان، نصیب

فارسی به انگلیسی

clip, he-goat, ibex, piece, fragment, morsel, article, bite, block, chunk, crumb, dollop, fraction, glob, length, loaf, lump, nip, nugget, patch, portion, quid, scrap, shred, slab, snatch, snippet, stick, stitch, stretch, strip, wedge, wodge

he - goat, ibex


piece, morsel


article, bite, block, chunk, crumb, dollop, fraction, fragment, glob, length, loaf, lump, morsel, nip, nugget, patch, piece, portion, quid, scrap, shred, slab, snatch, snippet, stick, stitch, stretch, strip, wedge


فارسی به عربی

جزء , رعشة , رغیف , شریحة , فم , قدح , قصاصة , قطعة , کتلة , لقمة , لمسة , لوح الزجاج , مادة , نفایة , ومیض

مترادف و متضاد

slice (اسم)
برش، باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، خلال، قاچ، مرهم کش

lump (اسم)
درشت، توده، مقدار زیاد، قلنبه، تکه، قطعه، گره، کلوخه، غده، ادم تنه لش

bit (اسم)
ذره، خرده، مته، رقم دودویی، تکه، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، تیغه رنده

whit (اسم)
ذره، هیچ، تکه، اندک

tailing (اسم)
تعقیب، دنباله، تکه، انتها، پس مانده

portion (اسم)
سهم، جزء، قسمت، اری، تکه، قطعه، پاره، بخش، برخه، شقه، بهره، نصیب

gob (اسم)
خرخره، تکه، دهان، کلوخه، مقدار بزرگ و زیاد، ملوان، یک دهن غذا، تخته کف

lot (اسم)
سهم، محوطه، قسمت، کالا، تکه، قطعه، بخش، پارچه، توده انبوه، قواره، سرنوشت، قرعه، بهره، قطعه زمین، چندین، جنس عرضه شده برای فروش

fragment (اسم)
خرده، تکه، قطعه، پاره، باقی مانده، قطعات متلاشی

item (اسم)
فقره، فصل، تکه، بخش، رقم، قطعه خبری

patch (اسم)
مسخره، مشمع روی زخم، تکه، مدت، وصله، قطعه زمین، زمان معین، وصله ناجور

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

dab (اسم)
اندکی، تکه، قطعه، ضربت مختصر

chunk (اسم)
تکه، کنده، مقدار قابل توجه، تکه بزرگ یا کلفت و کوتاه

morsel (اسم)
تکه، لقمه، یک لقمه غذا

shred (اسم)
ذره، خرده، تکه، پاره، سرتکه پارچه

nub (اسم)
قلنبه، تکه، بر امدگی

slab (اسم)
چسبناک، باریکه، تکه، قطعه، تخته سنگ، لوحه، ورقه، لیز

cantle (اسم)
گوشه، تکه، قاش

scrap (اسم)
نزاع، جنگ، تکه، پاره، اشغال، اوراق، ته مانده، قراضه، ماشین الات اوراق

doit (اسم)
تکه، قطعه، پشیز، پول سیاه

dribblet (اسم)
تکه

loaf (اسم)
تکه، قرص نان، کله قند

ort (اسم)
تکه، پس مانده غذا، باقیمانده غذا

smidgen (اسم)
تکه، مقدار کم

nubble (اسم)
تکه، قنبلی، برامدگی یا گره کوچک

pane (اسم)
تکه، قطعه، قاب شیشه، جام شیشه

پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت


خرد، ریزه


لقمه


تیکه، لعبت، زن زیبا


چیز جالب


باب دندان


نصیب، قسمت


۱. پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت
۲. خرد، ریزه
۳. لقمه
۴. تیکه، لعبت، زن زیبا
۵. چیز جالب
۶. باب دندان
۷. نصیب، قسمت


فرهنگ فارسی

لقمه، پاره، قطعه، پارهای ازچیزی، تک هم گفته شده ، بزنر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشروگله
( اسم ) قطعهپاره ای از چیزی.یا تکه گرفتن برای کسی.برای او پاپوش دوختن . یا خوب تکه ( تیکه ) ایست . دختر خوشگلی است .
در تداول عامه چیز جالب توجه زن زیبا و خوشگل

در حوزۀ شیمی‌فیزیک ترکیبات آلی، بخشی از مولکول متـ . تکه‌مولکول


فرهنگ معین

(تِ کِّ ) (اِ. ) قطعه ، پاره ای از چیزی .
(تَ کِّ ) (اِ. ) بز نر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند.

(تِ کِّ) (اِ.) قطعه ، پاره ای از چیزی .


(تَ کِّ) (اِ.) بز نر، بزی که پیشاپیش گله حرکت کند.


لغت نامه دهخدا

تکه. [ ت َ ک ِ / ک َ ] ( اِ ) بز نررا گویند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). بزی را گویند که سرکرده و پیشرو گله ٔگوسفندان باشد و بز نر را نیز گفته اند اعم از بز کوهی و غیرکوهی. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ). رجوع به تیس شود. || یک جلد دفتر را نامند. ( فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ). || سرگین گاو و گاومیش را نیز گفته اند که آنرا بدست پهن ساخته بجهت سوختن خشک نموده باشند. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ).

تکه. [ ت ُ ک ِ ] ( اِ ) نوعی از تیر که بجای پیکان گرهی دارد. || پشته و بلندی را نیز گفته اند. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ رشیدی ).

تکه. [ ت ِک ْ ک َ ] ( اِ ) لقمه. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پاره ای از طعام و گوشت و جز آن. ( فرهنگ رشیدی ). || پاره ای از هر چیز باشد. ( برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). پاره و قطعه و بخش از هر چیز. ( ناظم الاطباء ). || بمعنی قطعه وجزیی از چیز استعمال شود. ( حاشیه برهان چ معین ).

تکه. [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] ( ع اِ ) بند شلوار. ( دهار ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). شلواربند. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). ازاربند. ( غیاث اللغات ). ج ، تِکَک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... ( از المعرب جوالیقی ص 90 ).

تکه. [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) در تداول عامه ، چیز جالب توجه. زن زیبا و خوشگل. || نصیب و قسمت. || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).
- تکه کسی بودن ؛ مناسب و درخور کسی بودن. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ).

تکه. [ ت َ ک ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 200 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

تکه. [ ت ُ ک ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بالا شهرستان نهاوند است که در حدود 240 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

تکه . [ ت َ ک ِ / ک َ ] (اِ) بز نررا گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). بزی را گویند که سرکرده و پیشرو گله ٔگوسفندان باشد و بز نر را نیز گفته اند اعم از بز کوهی و غیرکوهی . (برهان ) (از ناظم الاطباء). رجوع به تیس شود. || یک جلد دفتر را نامند. (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از فرهنگ رشیدی ). || سرگین گاو و گاومیش را نیز گفته اند که آنرا بدست پهن ساخته بجهت سوختن خشک نموده باشند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (از ناظم الاطباء).


تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] (اِ) در تداول عامه ، چیز جالب توجه . زن زیبا و خوشگل . || نصیب و قسمت . || چیزی که درخور و مناسب کسی باشد. (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).
- تکه ٔ کسی بودن ؛ مناسب و درخور کسی بودن . (فرهنگ عامیانه ٔ جمالزاده ).


تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ] (ع اِ) بند شلوار. (دهار) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شلواربند. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ازاربند. (غیاث اللغات ). ج ، تِکَک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابن درید گوید: آن را معرب بحساب آرند... (از المعرب جوالیقی ص 90).


تکه . [ ت ُ ک ِ ] (اِ) نوعی از تیر که بجای پیکان گرهی دارد. || پشته و بلندی را نیز گفته اند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ).


تکه . [ ت َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان باراندوزچای است که در بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه واقع است و در حدود 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


تکه . [ ت ِک ْ ک َ ] (اِ) لقمه . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). پاره ای از طعام و گوشت و جز آن . (فرهنگ رشیدی ). || پاره ای از هر چیز باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). پاره و قطعه و بخش از هر چیز. (ناظم الاطباء). || بمعنی قطعه وجزیی از چیز استعمال شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).


تکه . [ ت ُ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا شهرستان نهاوند است که در حدود 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

۱. بز نر.
۲. بزی که پیشاپیش گله حرکت کند، پیشر و گله، نهاز.
۱. لقمه.
۲. پاره، قطعه، پاره ای از چیزی.
* تکه تکه: (قید ) قطعه قطعه، پاره پاره.

۱. بز نر.
۲. بزی که پیشاپیش گله حرکت کند؛ پیشر‌و گله؛ نهاز.


۱. لقمه.
۲. پاره؛ قطعه؛ پاره‌ای از چیزی.
⟨ تکه‌تکه: (قید) قطعه‌قطعه؛ پاره‌پاره.


دانشنامه عمومی

گوسفند نری که عمرش زیاد شده و با گله می باشد و بسیار بد بو است


(به ضم ت) چکه ، قطره


تکه ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
تکه (ارومیه)
تکه (نهاوند)

دانشنامه آزاد فارسی

تَکِه
ایل بزرگ ترکمن، مرکب از دو گروه اصلی به نام های اُقتامِش و تُقتامِش، هرکدام متشکل از ده ها طایفه و تیره، ساکن نواحی چهارجو، مرو، تجن، سرخس، آخال، صحرای جنوبی خیوه و بعضی نواحی کوهستانی شمال خراسان. ایل تکه در گذشته بزرگ ترین گروه از ایلات ترکمن بوده است. جمعیت این مردم در میانۀ قرن ۱۳ق/ ۱۹م قریب ۸۰هزار خانوار بود. ایل تکه در اواسط قرن ۱۳ق، پس از پیروزی بر ایلات سارُق و سالور، واحۀ مرو را به تصرف خود درآورد. گروهی از تکه ها در آغاز قرن ۱۲ق به دولت صفوی پیوستند. نادرشاه در آغاز کار خود، تکه های منطقۀ نسا و درگز، که دائماً به یک جانشینان منطقه حمله می آوردند، را قتل عام کرد. دامنۀ حملات غارتگرانۀ تکه ها در عصر قاجاریه، به همۀ نواحی بخش شمالی نیمۀ شرقی کشور ایران کشیده شده بود. قوشیدخان تکه، در ۱۲۷۷ق، قوای ۲۰هزار نفری حمزه میرزا، حاکم خراسان، را درهم شکست. تیکمه سردار تکه، از ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۶ق، مانع از تسلط قطعی روس ها بر ترکمنستان شد. در نتیجۀ شکست تکه ها در جنگ گوک تپه (۱۲۹۸ق) از روس ها، نواحی ترکمن نشین، به جز ترکمن صحرای ایران و مناطق ترکمن نشین شمال غرب افغانستان، به دست آن ها افتاد. تکه ها در شورش های بزرگ ترکمن ها علیه دولت روسیه در ۱۹۱۵ـ۱۹۱۶ شرکت فعال داشته و آسیب فراوان دیدند. پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، بسیاری از سرداران ترکمن به مخالفان دولت شوروی پیوستند و برای مدتی، با حمایت ارتش انگلیس، مانع از استقرار دولت شوروی در ترکمنستان شدند.

فرهنگستان زبان و ادب

{moiety} [شیمی] در حوزۀ شیمی فیزیک ترکیبات آلی، بخشی از مولکول متـ . تکه مولکول

گویش مازنی

۱عمل بلند کردن دو دست اسب و فرو افتادنش وقتی که بار زیادی ...


۱نوک – بالای چیزی ۲به مقدار کم


بز یک یا دو و یا سه ساله ی نر


از توابع گیل خواران قائم شهر


/takke/ عمل بلند کردن دو دست اسب و فرو افتادنش وقتی که بار زیادی داردممانعت اسب از حرکت هنگامی که خطر را در روبرو حس کند - مرتع & نوک – بالای چیزی - به مقدار کم & بز یک یا دو و یا سه ساله ی نر & از توابع گیل خواران قائم شهر

واژه نامه بختیاریکا

( تکِه ) مدفوع خشک چهارپا و گاو
پرزِه؛ پِلاس ( پلیس ) ؛ پِلیست؛ پنگ؛ تِریز؛ تلیش؛ تیکلالِه؛ فاله؛ قَل؛ گُلُو؛ گِند؛ گِندِه؛ لِکه؛ لَهده
تیکلالِه؛ دُرد؛ قیت؛ کَم کُلاست؛ کم کُلو

پیشنهاد کاربران

قسمت

قطعه

پوشش

تکه: ( tekka ) : [ اصطلاح چوپانی ] بز نر دو ساله. به زبان آذری" تَکِه"

واژه پارسی است که از دید بنًواژه شناسی به واژگان پارسی باستان که در زیر آمده، اشاره دارد:
تاک= t�k ـ 1ـ تا ( پس از عدد مانند دوتا ) ، 2ـ حتی 3ـ تنها، واحد، تک 4ـ تار 5 ـ درخت مو 6 ـ تکه، قطعه 7 ـ مجموع 8 ـ لنگه 9ـ تا اینکه 10ـ نظیر، مانند، مثل 11ـ شاخه
تاشیتَن= t�shitan ـ 1ـ بریدن، قطع کردن، تراشیدن، از ته زدن 2ـ ساختن، خلق ـ ایجاد تولید کردن ( که همان کارواژه امروزی تاییدن=ضرب کردن است. )
تاکیتوم= t�kitom ذره، خرد، بسیار کوچک ( که به یک چیز تکین اشاره دارد همانند اتم )
( ( گویا کاربر بالا پیشرفت کرده و پیشتر بی آنکه از منبعی یاد کند، واژگان را به مغولستان پیوند می داد، اکنون برای آنکه کارش پیش رود، یک دیوانی که در سده 466 هجری قمری نوشته شده است، به ورنام ( عنوان ) منبع ، به تنگش می چسباند. من ترجمه دکتر صدیق از دیوانی که کاربر بالا اشاره کرده را دارم به این امید که واژه تکه را پیدا کنم ولی پیدا نشد که نشد، جدا از آن، ما در پارسی واژگان دوتا، سه تا و . . . را بکار می بریم که یعنی دوتا یکه ( واحد ) =دوتا، سه تا یکه ( واحد ) =سه تا و. . . ) )
از کاربر بالا خواهشمندم به ما بگوید در کدام رویه ( صفحه ) از دیوان یاد شده به واژه تکه اشاره رفته است؟؟؟ شگفت آور اینکه در این دیوان به واژگان بکار رفته در اقوام ترک که در همسایگی چین و شمال شرق آسیا در سده 466 هجری قمری گویش می شود، اشاره دارد و خود گواه محل زندگی آنان است و در این دیوان چیزی با نام بُنواژه شناسی و یا پیشینه واژه به چشم نمی خورد.

جدیدا این اشخاصی که در حوزه زبان دری فعالیت دارند یک پسوند از مناطق ترک به خود میچسبانند که مثلا. . .
خب اگر هم در اصل چنین است شما هم مانند حکم آبادی فامیل را کسروی و کمبودی وحقیری، چیزی بگذارید.
بنا به اینکه من غیر از توهین از این افراد چیزی ندیده ام نمیخواهم دهان به دهان شوم ولی لغتنامه زبان ترکی در قرن چهار هجری نوشته شده لغتنامه تو کو! منبع تو کو!برو قزوین ازت سنگ پای نابی درمیاد.
"صفحه لغات در توضیحاتشان ثبت شد"
مشکل اینان اینه که فک میکنن ترکی مثل این زبان ناقصه که واژه هایی مینویسن که هیچ استفاده ای الان ازش در زبان دری نمیشه ولی هر لغتی در دیوان لغات نوشته تمامشان همین حالا در زبان ترکی استفاده میشه.
وقتی هم که میخوان ریشه یابی کنن میرن سراغ زبان هندواروپایی چون هیچی از خودشون ندارند. اینکه ریشه یابی نیست بگو واژه مال خودم نیست تمام.
چندتا خزعبل نوشته که خودشم نمیدونه چیه، این تاشیتن ماشیتن کاشیتن راشیتن رو ننوشته توو کدوم لغتنامه نوشته شده، فک کرده دهخدا اندازه این نمیدونسته که منبع بیاره!
کیه که از ترهات های لوح هخامنشی منشور حقوق بشر ساخته اونم با نام " اولین"
دروغ رو چه کسی میگه.
اگر همون دیوان لغات رو درست خونده باشی کاشغری سرزمین ترکان رو از چین تا ابتدای اروپا عنوان کرده.

این متن رو موقت نوشتم تا شما بخونیو یک متن بیهوده دیگری بنویسی چون میدانم شما بجای حقیقت دنبال خودبرتری و اینجور مزخرفات هستید.

( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( ( موقت ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) ) )

آقای اردم همه ی صحبت های شما با بغض و کینه و تعصب آمیخته شده و هیچ ربطی به بخش پیشنهادات نداره. نظرت رو درست یا اشتباه بنویس برو ، دیگه چرا توهین میکنی به بقیه؟ هر کسی آزاده پیشنهادش رو بنویسه نمیدونم شما چرا انقدر بهت برمیخوره؟ گیریم که همه ی اینهایی که شما میگی واژگان ترکی هستن وارد فارسی شدن، خب که چی؟ اینهمه وقتت رو تلف میکنی میگردی تو نمیدونم کدوم منبع که واژگان ترکی که در فارسی استفاده میشن رو پیدا کنی بعد بیای اینجا بنویسی و هر کسی هم که نظر دیگه ای نوشته رو مورد عنایت عقده و تربیت خوردت قرار میدی. امیدوارم سرگرمی دیگه ای پیدا کنی.

بز نر در فرهنگ محلی برخی نقاط

درود ُ سپاس
" تکه" = بخشی از چیزی، برگرفته از واژه تک به چم تنها، کم و اندک، واژه ای پهلویست.
تک، واگویی دیگریست از واژه یک، که به ریخت تک درآمده ومعنای یک رانیز در خود دارد.
همانگونه که از یک، یکه بدست می آید ( یکه و تنها ) ، از تک نیز تکه بدست آمده.
واژه تکه در پارسی دری افغانستان به ریخت "تیکر" به چم پاره سفال و در زبان هندی به دیسه " توکرا" به معنی تکه، بخش آمده است.

تِکه به معنای قسمتی یا جزئی است

مثلا یک تکه از آن نان را بده یعنی یک قسمتی از آن نان را بده

اما راجع به حیوان های که گفتید ما در زبان خودمان به بُز نر
تَکه میگوییم

فرق این دو، کسره ها است تِکه یعنی قسمتی
و تَکه یعنی بز نر

Təkə: در معنی " بُز نر " واژه ای ترکی است.
در زبان ترکی برای اسامی حیوانات اهلی از "نوزادی تا بالغ شدن" و "تفکیک جنسیت"شان انقدر اسم های گوناگونی وجود دارد که من خودم شاید همه اسامی را بلد نباشم، به همین دلیل است برخی از این اسامی در فارسی، ترکی هستند و واقعا این اهمیت به حیوانات حیرت انگیزه.
یک واژه دیگر نیز که مشابهت دارد؛
توگَ، T�gə : گوساله ای که به سال دوم درآید.
تیشی توگه، tişi T�gə: گوساله ماده

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

Tiku ( ترکی باستان ) : Tikə امروزی و در فارسی تکّه واژه ای ترکی به معنی قطعه ای از هر چیز است.
رونوشت از دیوان:
tik�:[قطعه، تکه]. Bir Tik� ət: یک قطعه گوشت.

منبع:"دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
************صفحه 537***********

آقای اردم ( کاف ) ، من ترک هستم و صحبت من رو مانند دیگر دوستان توهین به ترک ها در نظر نگیرید ، من فقط روی صحبتم با شماست. شما ادعا دارید که پهلوی و آرامی و فارسی زبان های جدا از هم هستند و از آنجایی که رشته ی تحصیلی شما زبان شناسی نیست شما صلاحیت اظهار نظر در این موارد تخصصی را ندارید. مورد دیگری که در تمام پیشنهادات و نظرات شما به چشم میخورد این است که در گویش فارسی امروز واژگان عربی زیادی استفاده می شود. زبان عربی به خاطر زبان اسلام و قرآن بودن تاثیر زیادی در همه ی زبان های منطقه گذاشته مانند ترکی و فارسی ( اگر زبان آن کشورها به طور کلی به عربی تغییر نکرده باشد )
وام گرفتن واژگان از زبان های دیگر همه جای دنیا یک پدیده ی عادی است به خصوص میان مردمی که اشتراکات فرهنگی زیادی دارند. برای نمونه در ترکیه از این واژگان عربی بسیار استفاده می شود:محافظ، ساعت، پلَن، زمان، اما و. . . یا مانند تاثیر لاتین و فرانسوی روی انگلیسی، تاثیر انگلیسی روی آلمانی و. . . . ادعای دیگر شما ترکی بودن واژه ی من، تکه ، دهل و. . . است. واژه ی "مَن" آنقدر در فارسی قدمت دارد که برای پوچی ادعای شما کافی باشد . شباهت" من" به me در انگلیسی و گرجی و زبان های هندواروپایی گواهی ست بر اینکه این واژه از کدام خانواده ی زبانی ست. ولی دلیل نمیشود که این واژه از فارسی به ترکی وارد شده و به "بن، " تغییر یافته. شاید فقط شباهت زبانی ست!! اگر شما مستندات و منابعی دارید که این ادعا هایتان را ثابت میکند وقت خود را در این وبسایت تلف نکنید و شروع کنید به نوشتن یک کتاب!

آقای امید اولا سلام و عرض ادب خدمت شما؛
در ابتدا باید عرض کنم بنده هم مثل دیگران نظری ثبت میکنم با منبع و "هیچ اظهارنظری حاشیه ایی هنگام نوشتن توضیحات واژه نمینویسم" ولی تا زمانی که عده ای می آیند و با توهین به اظهارات من یا شخص دیگری صحبت میکنند، خب با توجه به این شرایط کنونی که هیچ حقی در کشور برای زبان ها جز فارسی نیست باید پاسخ این اشخاص را داد تا فکر دیگری نکنند، عده ای حتی از اظهارنظر ما هم ناراحت میشوند و توهین میکنند.
خواهشی که از شما دارم هم این است هموطنیم ولی با عرض پوزش به خاطر جلب توجه نگویید که شما ترکید یا اگر هم هستید سعی کنید در ابتدا به زبان اول خودتون اهمیت بدید و بعد زبان های محترم دیگر وگرنه تحت تاثیر زبان دیگر بودن به دلیل شرایطی خاص هنر نیست، در دنیا انقدر این مسئله مهمه که روزی به عنوان روز جهانی زبان مادری داریم.
بنده هیچ غرضی ندارم هم زبان مادری دارم هم یک زبان دیگر را بلدم که صبح تا شب به خاطر علاقه به ادبیات، اشعار فارسی را میخوانم و کیف میکنم ولی ۱. توهین را با دلیل جواب میدهم ۲. در حوزه زبانشناسی به دلیل علاقه هر دو زبان را بررسی میکنم آنچه که مسلمه اینه که ما چون به هر دو زبان کاملا مسلطیم بررسی میکنیم ببینیم چی به چیه که البته باید گفت حوزه زبانشناسی بسیار پیچیده است و بنده واژگانی که واضح و مشخص هستند که ترکی هست عمدتا اینجا با منبع مینویسم چه اشکالی دارد ۳. درباره واژه "من" باید عرض شود که این واژه سومری هست و از سومری وارد زبان هندواروپایی شده.
و بنده هم هیچ جایی ننوشتم پهلوی و فارسی جداست اگر دنبال بهانه میگردید باید بگم که نوشته بودم زبان هخامنشی با فارسی جداست.
در ترکیه یا آذربایجان یا ترک های دیگر مناطق هم کلمات زیادی از زبان عربی استفاده میکنند مگه من چیزی گفتم! گفتم استفاده نمیکنند؟!
درباره حاشیه ها در جستجو کلمه "من" باید عرض کنم در کل اشتباهه به مباحثه پرداختن در این مورد، چون هیچ یک از افراد تخصص کافی ندارند ولی نگاه کنید که چه کسانی توهین را شروع کردند و در پایان اینکه "خود شما الان نظر خودت و من رو نگاه کن ببین کی توهین کرده!!"
نوشته های ما اینجا با منبع و ریشه وقت تلف کردن ولی نوشته های دوستانی که بدون ادله و منبع و. . اینجا چیزایی مینویسند که آدم حیرت میکنه شما لایکشون میکنی، اگر اینطوره چرا یکبار به دوستای خودتون نگفتید که ؛ که چی بشه! برید سرگرمیه دیگه ای پیدا کنید!

اگر بنده وقتمو اینجا تلف میکنم خوشحالم چون حداقل در یه جایی وقتمو تلف میکنم که یک چیزایی یاد میگیرم ولو از این دوستان که توهین میکنند چون به هر حال درست یا غلط هم باشند باعث میشوند بیشتر مطالعه کنم و به دانسته های قبلی اتکا نکنم. چیزهایی هم که بلدم مینویسم هر چند کم. چه چیزی بهتر از این سرگرمی که در حوزه زبان و ادبیات و. . . مطالعه کنی.
( ( ( ( ( ( ( جواب توهینتون هم نمیدم تا خودتون ببینید چه کسی با غرض و عقده و. . . نوشته ) ) ) ) ) ) ) ) ) )


کلمات دیگر: