کلمه جو
صفحه اصلی

گوله

فارسی به انگلیسی

cannonball

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - گولک . ۲ - کوز. آبخوری : شه چو حوضی دان حشم چون لوله ها آب از لوله رود در گوله ها . ( مثنوی )
دهی است از دهستان ناز لو بخش حومه شهرستان رضائیه واقع در ۷ هزار گزی شمال رضائیه و ۱۵٠٠ گزی خاور شوسه رضائیه بشاهپور .

لغت نامه دهخدا

گوله . [ گ َ وَ ل ِ ] (اِخ ) یا گولق . دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه . واقع در 7هزارگزی شمال ارومیه و 1500گزی خاور شوسه ٔ ارومیه به سلماس . جلگه و هوای آن معتدل و سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از قنات و نازلوچای تأمین میگردد. محصول آنجا غلات ، کشمش ، توتون ، چغندر و حبوبات است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


گوله . [ ل َ / ل ِ گول ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مخفف گلوله است . (انجمن آرا) (فرهنگ شعوری ). در تداول عامه مطلق گلوله است در تمام معانی آن چون : گوله آتش . گوله برف . گوله تفنگ . گوله ریسمان . گوله قند. گوله نبات . گوله نخ . گوله یخ . || گلوله خواه کوچک باشد از برای بازی کردن و خواه بزرگ باشد از برای توپ و منجنیق . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). پاره ای فلزگردکرده که در سلاحهای گرم به کار برند :
ز سنگ منجنیق و گوله ٔ رعد
که کوه از پا فتاد از صدمت آن .

شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ).


|| خشخاش . || انبار حبوبات و نمک و مانند آن و این کلمه از هندی گرفته شده است . || غوزه ٔ پنبه . || پیله ٔ کرم ابریشم . (ناظم الاطباء). || کوزه ٔ آب خوری . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی ) (فرهنگ شعوری ) (ناظم الاطباء). اهالی دیلمان وگیلان به کوزه ای گویند سفالین و دهان گشاد که آب یا روغن در آن ریزند. (فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ). گوشنه . (در تداول مردم قزوین ) :
شه چو حوضی دان حشم چون لوله ها
آب از لوله رود در گوله ها.

مولوی .


|| خارپشت . (ناظم الاطباء).

گوله. [ ل َ / ل ِ گول ْ ل َ / ل ِ ] ( اِ ) مخفف گلوله است. ( انجمن آرا ) ( فرهنگ شعوری ). در تداول عامه مطلق گلوله است در تمام معانی آن چون : گوله آتش. گوله برف. گوله تفنگ. گوله ریسمان. گوله قند. گوله نبات. گوله نخ. گوله یخ. || گلوله خواه کوچک باشد از برای بازی کردن و خواه بزرگ باشد از برای توپ و منجنیق. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). پاره ای فلزگردکرده که در سلاحهای گرم به کار برند :
ز سنگ منجنیق و گوله رعد
که کوه از پا فتاد از صدمت آن.
شهاب الدین ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از فرهنگ نظام ).
|| خشخاش. || انبار حبوبات و نمک و مانند آن و این کلمه از هندی گرفته شده است. || غوزه پنبه. || پیله کرم ابریشم. ( ناظم الاطباء ). || کوزه آب خوری. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( رشیدی ) ( فرهنگ شعوری ) ( ناظم الاطباء ). اهالی دیلمان وگیلان به کوزه ای گویند سفالین و دهان گشاد که آب یا روغن در آن ریزند. ( فرهنگ گیلکی منوچهر ستوده ). گوشنه. ( در تداول مردم قزوین ) :
شه چو حوضی دان حشم چون لوله ها
آب از لوله رود در گوله ها.
مولوی.
|| خارپشت. ( ناظم الاطباء ).

گوله. [ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت شهرستان مهاباد. واقع در 18000گزی شمال خاوری سردشت و 9هزارگزی خاور شوسه سردشت به مهاباد. کوهستانی و جنگلی و هوای آن معتدل است و سالم و سکنه آن 218 تن است. آب آن از رودخانه سردشت تأمین میگردد. محصول آن غلات ، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گوله. [ گ َ وَ ل ِ ] ( اِخ ) یا گولق. دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه. واقع در 7هزارگزی شمال ارومیه و 1500گزی خاور شوسه ارومیه به سلماس. جلگه و هوای آن معتدل و سکنه آن 200 تن است. آب آن از قنات و نازلوچای تأمین میگردد. محصول آنجا غلات ، کشمش ، توتون ، چغندر و حبوبات است و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گوله . [ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گورک سردشت شهرستان مهاباد. واقع در 18000گزی شمال خاوری سردشت و 9هزارگزی خاور شوسه ٔ سردشت به مهاباد. کوهستانی و جنگلی و هوای آن معتدل است و سالم و سکنه ٔ آن 218 تن است . آب آن از رودخانه سردشت تأمین میگردد. محصول آن غلات ، توتون و حبوبات است . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


فرهنگ عمید

= گلوله
کوزۀ آبخوری.

کوزۀ آبخوری.


گلوله#NAME?


دانشنامه عمومی

گوله ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
گوله (سردشت)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان سردشت استان آذربایجان غربی ایران
گوله (شهر)، شهری در استان اردهان ترکیه
گوله (مجارستان)، یک منطقهٔ مسکونی در در ناحیه کاپوشوار مجارستان
گوله (مهاباد)، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مهاباد در استان آذربایجان غربی ایران
گوله، شابران، یک منطقهٔ مسکونی در شهرستان شابران جمهوری آذربایجان
گوله گوله، روستایی از توابع بخش تخت سلیمان شهرستان تکاب در استان آذربایجان غربی ایران

دانشنامه آزاد فارسی

گَوْلِه (Gävle)
دریابندر و مرکز بخش گولبورگ (یولبوری)، در سوئد، در ساحل خلیج بوتنی، با ۹۰,۶۰۰ نفر جمعیت (۱۹۹۵). در مصب رود گوله و در ۱۵۰کیلومتری شمال غربی استکهلم واقع شده است و تا سواحل رود مزبور و دو جزیره امتداد دارد. صنایع اصلی آن عبارت اند از کشتی سازی، نساجی، ماشین آلات، و سفالگری. مهم ترین اقلام صادراتی آن ابزار آهنی، الوار، و خمیر چوب است.

گویش مازنی

/gole/ کوزه ی کوچک

کوزه ی کوچک


پیشنهاد کاربران

گوله gule: [اصطلاح صنایع دستی] کوزه ی سفالین، گالش ها آن را لیلون liulon و اهالی لاهیجان آن را لیلن گوله lilən - gulə تلفظ می کنند.


کلمات دیگر: