کلمه جو
صفحه اصلی

مثله


مترادف مثله : بریدن گوش یا بینی، شکنجه، عقوبت، آفت

فارسی به انگلیسی

exemplary punishment

مترادف و متضاد

۱. بریدن گوش یا بینی
۲. شکنجه، عقوبت
۳. آفت


فرهنگ فارسی

آفت، عقوبت، شنکجه، بریدن گوش یابینی یالب کسی هنگام شکنجه کردن
مانند او نظیر آن ( در مورد مذکر )
عقوبت کردن

فرهنگ معین

(مُ لِ ) [ ع . مثلة ] (اِ. ) گوش و بینی بریده شده .

لغت نامه دهخدا

مثلة. [ م ُ ل َ ] (ع مص ) عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن . مَثل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || گوش و بینی بریدن . (منتهی الارب ). و رجوع به مثله شود. || گوش و بینی بریدگی ، اسم مصدر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). و رجوع به مثله شود. || (اِ) آفت . (اقرب الموارد).


( مثلة ) مثلة. [ م َ ث ُ ل َ / م َ ل َ ] ( ع اِ ) عقوبت. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( محیط المحیط ). || کاری که بدان عبرت گیرند. ج ، مثولات ، مَثُلات. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). عذابی که در قرون گذشته به کسی رسیده باشد و بدان عبرت گیرند. ج ، مَثُلات. ( از اقرب الموارد ). || قطع گوش و بینی و دیگری از اعضاء. ( ناظم الاطباء ).

مثلة. [ م ُ ل َ ] ( ع مص ) عقوبت کردن و عبرت دیگران گردانیدن. مَثل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || گوش و بینی بریدن. ( منتهی الارب ). و رجوع به مثله شود. || گوش و بینی بریدگی ، اسم مصدر است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مثله شود. || ( اِ ) آفت. ( اقرب الموارد ).
مثله. [ م ُ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، مص ) گوش و بینی بریدن. ( غیاث ) ( آنندراج ) : اما بباید دانست که مردمان از شما ترسیده شده اند بدانچه رفته است تا این غایت به جاهای دیگر از غارت و مثله و کشتن و گردن زدن. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 563 ). در آن کس نگاه کرد که سزاوار زجر و تعزیر آمدو او در حال آن کسی که به مثله و امثال آن نکال و عقوبت گرفتار بود... ( مرزبان نامه چ قزوینی چ 3 ص 292 ). از عقوبت شکنجه و مثله ناله و تضرع مسکینان و آه دود آسای خلقان به آسمان می رسد. ( جهانگشای جوینی ).
هشت روزی اندر این خط تن زنید
وز برون مثله تماشا می کنید.
مولوی.
و رجوع به مُثلَة شود. || عقوبت کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ). || ( ص ) این مصدر به معنی اسم مفعول مستعمل می شود چنانکه خلق به معنی مخلوق. ( غیاث ) ( آنندراج ). گوش و بینی بریده شده. || عقوبت کرده شده. ( ناظم الاطباء ). || در بعضی کتب به معنی اعضای بریده شده و دم بریده شده و پوست برکنده و موی تن برکنده نیز نوشته اند.( غیاث ) ( آنندراج ).

مثلة. [ م َ ث ُ ل َ / م َ ل َ ] (ع اِ) عقوبت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). || کاری که بدان عبرت گیرند. ج ، مثولات ، مَثُلات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عذابی که در قرون گذشته به کسی رسیده باشد و بدان عبرت گیرند. ج ، مَثُلات . (از اقرب الموارد). || قطع گوش و بینی و دیگری از اعضاء. (ناظم الاطباء).


مثله . [ م ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، مص ) گوش و بینی بریدن . (غیاث ) (آنندراج ) : اما بباید دانست که مردمان از شما ترسیده شده اند بدانچه رفته است تا این غایت به جاهای دیگر از غارت و مثله و کشتن و گردن زدن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 563). در آن کس نگاه کرد که سزاوار زجر و تعزیر آمدو او در حال آن کسی که به مثله و امثال آن نکال و عقوبت گرفتار بود ... (مرزبان نامه چ قزوینی چ 3 ص 292). از عقوبت شکنجه و مثله ناله و تضرع مسکینان و آه دود آسای خلقان به آسمان می رسد. (جهانگشای جوینی ).
هشت روزی اندر این خط تن زنید
وز برون مثله تماشا می کنید.

مولوی .


و رجوع به مُثلَة شود. || عقوبت کردن . (غیاث ) (آنندراج ). || (ص ) این مصدر به معنی اسم مفعول مستعمل می شود چنانکه خلق به معنی مخلوق . (غیاث ) (آنندراج ). گوش و بینی بریده شده . || عقوبت کرده شده . (ناظم الاطباء). || در بعضی کتب به معنی اعضای بریده شده و دم بریده شده و پوست برکنده و موی تن برکنده نیز نوشته اند.(غیاث ) (آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. بریدن گوش، بینی، یا لب کسی به عنوان شکنجه.
۲. [قدیمی] بریده شدن گوش، بینی، یا لب کسی.
۳. (صفت ) [قدیمی] ویژگی شخص مثله شده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مثله بمعنای بریدن اعضای بدن برای شکنجه دادن است.
مثلة در لغت به معنی عقوبت، آفت، صدمه واردکردن، شکنجه دادن، و بریدن گوش و بینی کسی آمده است.
معنای اصطلاحی مثله
در اصطلاح فقها پاره کردن اعضا و گوشت و پوست مقتول را گویند.
مثله در کلام پیامبر اکرم
رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:«ایَّاکُمْ وَالْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ» «بپرهیزید از بریدن عضوی، هر چند از جسم سگ هاری باشد.»
احکام مثله کردن
...

[ویکی الکتاب] معنی مِّثْلِهِ: مثل آن - مانند آن
معنی مُصْلِحِ: اصلاحگر- اصلاح کننده
معنی مَثُلَاتُ: عقوبتها (جمع مَثـُله)
ریشه کلمه:
مثل (۱۶۹ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

پیشنهاد کاربران

قصابی کردن، سلاخی کردن ، بریدن اندام

تکه تکه کردن

بخش بخش کردن بدن فردی در قالب شکنجه.


کلمات دیگر: