کلمه جو
صفحه اصلی

تصریف


مترادف تصریف : برگردانیدن، صرف کردن، تحول، تغییر، صرف ، مشتق سازی

متضاد تصریف : نحو

فارسی به انگلیسی

conjugation, declension, [med.] revulsion


conjugation, declension, revulsion, [med.] revulsion, inflection

عربی به فارسی

صرف فعل , کجي


مترادف و متضاد

برگردانیدن، ≠ نحو


صرف کردن


تحول، تغییر


صرف


flection (اسم)
خمیدگی، کجی، انحناء، خم سازی، تصریف

۱. برگردانیدن،
۲. صرف کردن
۳. تحول، تغییر
۴. صرف ≠ نحو
۵. مشتقسازی


فرهنگ فارسی

یکی از دو فرایند اصلی در واژه‌سازی که ازطریق آن با افزودن وند به واژه، آن واژه مفهوم دستوری مشخصی نظیر شخص و شمار و زمان و مانند آن را بیان می‌کند


صرف کردن، برگردانیدن، تغییردادن، علم صرف
۱ -( مصدر ) برگردانیدن باز گردانیدن تغییر دادن . ۲ - روی دادن حادثه . ۳-مشتق ساختن کلمه ای را از ریشه یا مصدر. جمع : تصریفات . یا علم تصریف . صرف اشتقاق .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - برگردانیدن . ۲ - مشتق ساختن واژه ای از ریشه یا مصدر.

لغت نامه دهخدا

تصریف. [ ت َ ] ( ع مص ) گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( معجم اللغة ) ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). برگردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دگرگون ساختن و تشدید برای مبالغه است. ( از اقرب الموارد ). || تصرف دادن کسی را در کار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || هویدا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). بیان و واضح گردانیدن آیات را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || روان و رایج گردانیدن دراهم و متاع و کالای فروختنی را. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و تصریف زر به نقره بازگردانیدن آن است. ( نفایس الفنون قسم اول ص 105 ). || برگردیدن باد از طرفی به طرفی یا برگردانیدن آن است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برگردانیدن باد از سویی به سوی دیگر. ( از اقرب الموارد ). || خمر صرف خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). شراب ساده خوردن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برآوردن بعض کلام را از بعض دیگر. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). اشتقاق بعض کلام از بعضی دیگر. ( از اقرب الموارد ). تحویل اصل واحد است به امثله مختلف تا معنی مقصود که جز بدان تعبیر حاصل نشود بدست آید. ( از تعریفات جرجانی ). علم به اصولی است که بدان بنای کلمه شناخته شود. ( از تعریفات ایضاً ).گردانیدن یک لفظ بسوی صیغه های مختلف تا از آن معنی متفاوت حاصل شود و آن را صرف نیز نامند :
منم دانسته در پرگار عالم
بتصریف و به نحو اسرار عالم.
نظامی.
و رجوع به صرف و اشتقاق شود.

فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) صرف کردن فعل.
۲. (ادبی ) مشتق ساختن کلمه ای از کلمۀ دیگر.
۳. (اسم ) (ادبی ) علم صرف و اشتقاق کلمات.
۴. [قدیمی] برگردانیدن، تغییر دادن.

دانشنامه عمومی

تصریف پیرایش یا نشان دارسازی یک واژه (یا دقیق تر بن واژ) برای بازتاب آگاهی های دستورزبانی چون جنس، زمان فعل، شمار، چگونگی و کَس می باشد. به مفهوم کلی ای که به عنوان واحدی برای «معنای واژگانی/قاموسی» به حساب می آید و مستقل از اِعمال تصریف های گوناگون حضور دارد «تکواژه» گفته می شود و «بُنواژه» گونه ای منتخب از یک تکواژه است که دارای کم ترین تصریف است و به عنوان نمایندهٔ همهٔ آن تصریفهایِ دارایِ معنایِ واژگانیِ یکسان٫ در فرهنگ ها مدخل می شود. تصریف را نباید با اشتقاق اشتباه گرفت.
نشانه های بن ماضی فعل: /-d/ و /-t/، /-âd/ و /-id/ (نشانه های بن فعل ماضی)، مثل خورد، رفت، افتاد، خندید
/mi-/ (نشانهٔ فعل استمراری در حال و گذشته) مثل می نویسم، می نوشتم
در دستورهای سنتی غربی، تصریف مربوط به فعل را تصریف فعل و تصریف مربوط به اسم، ضمیر، صفت و حرف تعریف را تصریف اسم می گویند. در دستورهای سنتی ایرانی، اصطلاح تصریف در صحبت از ساختار فعل است که مطرح می شود و معمولاً در مبحث اسم و صفت و حرف تعریف و ضمیر سخنی از تصریف به میان نمی آید.
در فارسی باستان (همانند اوستا) اسم و صفت و ضمیر در حالت های گوناگون تصریف می شده و نقش این کلمات در جمله، با تغییر آخر کلمات و اضافه شدن شناسه های تصریفی معین می گردیده است.

فرهنگستان زبان و ادب

{inflection/ inflexion} [زبان شناسی] یکی از دو فرایند اصلی در واژه سازی که ازطریق آن با افزودن وند به واژه، آن واژه مفهوم دستوری مشخصی نظیر شخص و شمار و زمان و مانند آن را بیان می کند

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَصْرِیفِ: گرداندن از این سو به آن سو(از"صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و بیشتر در جائی به ...
معنی نُصَرِّفُ: به حالتها و اشکال گوناگون بیان می کنیم(از "صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و بیشت...
معنی صَرَّفْنَا: به حالتها و اشکال گوناگون بیان کردیم (از "صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و بیشتر...
معنی صَرَّفْنَاهُ: آن را به حالتها و اشکال گوناگون بیان کردیم (از "صرف" به معنای برگرداندن چیزی است از حالی به حالی ، و یا عوض کردن آن با غیر آن است ، کلمه تصریف نیز به همین معنا است ، با این تفاوت که تصریف علاوه بر آنچه که صرف آن را افاده میکند تکثیر را هم میرساند ، و...
ریشه کلمه:
صرف (۳۰ بار)

پیشنهاد کاربران

تصرف کردن در کاری


کلمات دیگر: