کلمه جو
صفحه اصلی

کاریان

فرهنگ فارسی

۱ - در قدیم شهری بود در فارس جزو دارابگرد واقع در نیمه راه بین بندر سیراف و دارابگرد و قلعه و حصاری محکم داشت و آتشکده معروف [ آذرفرنبغ ] ( آذرفره بغ آذر خوره ) بدانجا بود . اکنون قریه ایست در شش فرسنگ و نیمی میانه شمال و مغرب بیدشهر . ۲- دهی است از بخش جویم شهرستان لار در ۴۲ کیلومتری جنوب غربی جویم در دامنه شمالی کوه یاسین . از جهرم بسمت جنوب کوره راهی است که به کلک و از آنجا به هرم و کاریان میرود . ناحیه ایست گرمسیری ۴۵٠ تن سکنه .
دهی از دهستان پائین خواف شهرستان تربت حیدریه

لغت نامه دهخدا

کاریان . (اِخ ) دهی از دهستان پائین خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 56هزارگزی جنوب قصبه ٔ رود، در 2هزارگزی باختر راه مالرو عمومی نیازآباد به شاهرخت . جلگه و معتدل و گرمسیر و دارای 141 تن سکنه است . قنات دارد. محصول آن غلات و پنبه و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت آنان قالیچه و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).


کاریان . (اِخ ) یکی از قلاع مشهوره ٔ فارس بوده که بر فراز کوهی واقع گردیده و آتشکده ای در آنجا معظم و معتبر ساخته بوده اند و آتش از آنجا به اطراف میبرده اند وقتی عمرو لیث صفار قصد تسخیر آن قلعه کرد و میسر نگردید و از آن در گذشت . (انجمن آرا) (آنندراج ). شهری در ایالت فارس است که در نیمه ٔ راه بین بندر سیراف و دارابجرد بوده است و در آنجا امروزهم آثار ویرانه ٔ معبد قدیمی پدیدار است . ظاهراً آتش مقدس آنجا را بوسیله ٔ یک منبع نفتی افروخته نگاه میداشته اند بموجب روایت مسعودی این معبد را آذرجوی میخوانده اند یعنی نهر آتش و مسلماً این همان آتشکده است که در تاریخ بیرونی به نام آذرخوره مذکور است . (از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ، تألیف محمد معین ص 221). و رجوع به ص 222، 224، 227، 242 از کتاب مذکور شود. شهرکی است به ناحیت پارس از داراگرد، اندر حصاری است صعب و محکم و اندر وی آتشکده ای است که آن را بزرگ دارند. (حدود العالم در ذکر ناحیت پارس ). قریه ای است شش فرسنگ و نیمی میانه ٔ شمال و مغرب بیدشهر (فارسنامه ) و هرم و کاریان از این اعمال است [ کارزین ] . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 135). به کارزین قلعه ای محکم است و از رودزکان آب بدانجا برده اند و هرم و کاریان و مواضع بسیار از توابع صحرای این عمل است . (نزهة القلوب ، چ گای لیسترانج ، المقالة الثالثه ص 118). و رجوع به یشتهاتفسیر استاد پورداود ج 1 ص 513 و ج 2 ص 240 و 312 و خرده و اوستا ص 130 و سبک شناسی ج 1 ص 32 و 41 شود.


کاریان. ( اِخ ) یکی از قلاع مشهوره فارس بوده که بر فراز کوهی واقع گردیده و آتشکده ای در آنجا معظم و معتبر ساخته بوده اند و آتش از آنجا به اطراف میبرده اند وقتی عمرو لیث صفار قصد تسخیر آن قلعه کرد و میسر نگردید و از آن در گذشت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). شهری در ایالت فارس است که در نیمه راه بین بندر سیراف و دارابجرد بوده است و در آنجا امروزهم آثار ویرانه معبد قدیمی پدیدار است. ظاهراً آتش مقدس آنجا را بوسیله یک منبع نفتی افروخته نگاه میداشته اند بموجب روایت مسعودی این معبد را آذرجوی میخوانده اند یعنی نهر آتش و مسلماً این همان آتشکده است که در تاریخ بیرونی به نام آذرخوره مذکور است. ( از مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ، تألیف محمد معین ص 221 ). و رجوع به ص 222، 224، 227، 242 از کتاب مذکور شود. شهرکی است به ناحیت پارس از داراگرد، اندر حصاری است صعب و محکم و اندر وی آتشکده ای است که آن را بزرگ دارند. ( حدود العالم در ذکر ناحیت پارس ). قریه ای است شش فرسنگ و نیمی میانه شمال و مغرب بیدشهر ( فارسنامه ) و هرم و کاریان از این اعمال است [ کارزین ]. ( فارسنامه ابن البلخی ص 135 ). به کارزین قلعه ای محکم است و از رودزکان آب بدانجا برده اند و هرم و کاریان و مواضع بسیار از توابع صحرای این عمل است. ( نزهة القلوب ، چ گای لیسترانج ، المقالة الثالثه ص 118 ). و رجوع به یشتهاتفسیر استاد پورداود ج 1 ص 513 و ج 2 ص 240 و 312 و خرده و اوستا ص 130 و سبک شناسی ج 1 ص 32 و 41 شود.

کاریان. ( اِخ ) دهی از دهستان پائین خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 56هزارگزی جنوب قصبه رود، در 2هزارگزی باختر راه مالرو عمومی نیازآباد به شاهرخت. جلگه و معتدل و گرمسیر و دارای 141 تن سکنه است. قنات دارد. محصول آن غلات و پنبه و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت آنان قالیچه و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

دانشنامه عمومی

کاریان ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
کاریان (لارستان)، روستایی از توابع بخش جویم لارستان در جنوب استان فارس
کاریایی ها، ساکنان کاریا، سرزمینی در جنوب غربی آسیای کوچک

دانشنامه آزاد فارسی

روستایی قدیمی در بخش جُوَیْم در شهرستان لار استان فارس که آتشکده ای در آن قرار داشت که گویا فَرَنْبَغ همان آتشکدۀ آذرفَرَنْبَغ بوده است. از آتشکدۀ کاریان با نام بارنَوا نیز در اسناد پهلوی یاد شده است. آنچه در ویرانه های کاریان دیده می شود صرفاً با استناد به متون پهلوی، آتشکدۀ کاریان پنداشته می شود و اسنادی باستان شناختی از آن به دست نیامده است. مقدسی، کاریان را شهری کوچک دانسته است که نزد زردشتیان حرمتی عظیم داشت. به گفتۀ ابن فقیه در حملۀ اعراب، ایرانیان از بیم خاموشی آتش مقدس، بخشی از آتش کاریان را برگرفتند و به آتشکده ای در فسا بردند. نیز ← آتشکدۀ آذرفرنبغ

پیشنهاد کاربران

در کردی کاریان یعنی کارآمد و کسی که حاذق و توانا هست

کاریان روستایی ست در لارستان فارس که در زمانهای خییلی دور شاهی ب اسم کارن در آن حکومت میکرده است و کم کم ب کاریان معروف شده است ( به گفته ی افراد محلی )


کلمات دیگر: