شآمت

شأن

شأو

<hr> مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

مترادف شایبه : شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان

شائبه

<hr> مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان <hr> متضاد شاب : پیر

مترادف شاب : برنا، جوان، نوجوان متضاد شاب : پیر

شاب

شاباش

شابلن

شابک

شات

شاتوبریان

شاتون

<hr> مترادف شاخ : سرون، شخ، قرن، شاخسار، شاخه، غصن، شاخابه، پیشانی، ناصیه، پاره، قطعه

مترادف شاخ : سرون، شخ، قرن، شاخسار، شاخه، غصن، شاخابه، پیشانی، ناصیه، پاره، قطعه

شاخ

شاخ به شاخ شدن

شاخ شانه

شاخ شمشاد

شاخابه

شاخدار

شاخسار

<hr> مترادف شاخص : شاخصه، علامت، نما، نماینده، مشخص، معلوم، برجسته، ممتاز، مهم، پایه، ماخذ، میله، نصیبه <hr> برابر پارسی : برجسته، روشن نمودار، شناسه، نمودار

مترادف شاخص : شاخصه، علامت، نما، نماینده، مشخص، معلوم، برجسته، ممتاز، مهم، پایه، ماخذ، میله، نصیبه برابر پارسی : برجسته، روشن نمودار، شناسه، نمودار

شاخص

<hr> مترادف شاخه : ازگ، غصن، شجن، شعبه، فرع، گروه، شاخابه، شاخ

مترادف شاخه : ازگ، غصن، شجن، شعبه، فرع، گروه، شاخابه، شاخ

شاخه

شاخچه بستن

<hr> مترادف شاد : بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف <hr> متضاد شاد : اندوهگین، مغموم

مترادف شاد : بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف متضاد شاد : اندوهگین، مغموم

شاد

شاد و شنگول

<hr> مترادف شاداب : آبدار، پرآب، باطراوت، تروتازه، خرم، شادمان <hr> متضاد شاداب : پژمرده

مترادف شاداب : آبدار، پرآب، باطراوت، تروتازه، خرم، شادمان متضاد شاداب : پژمرده

شاداب

<hr> مترادف شادان : خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف <hr> متضاد شادان : غمگین، غمناک

مترادف شادان : خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف متضاد شادان : غمگین، غمناک

شادان

شادبهر

شادخه

<hr> مترادف شادخوار : خوشگذران، عیاش، باده گسار، می نوش، نوشخوار، آوازه خوان، مطرب

مترادف شادخوار : خوشگذران، عیاش، باده گسار، می نوش، نوشخوار، آوازه خوان، مطرب

شادخوار

<hr> مترادف شادروان : بخشوده، زنده یاد، فقید، مرحوم، مغفور | پرده، چادر، خیمه، بند، سد، اساس، اصل، بنیان، پایه، سایبان، مظله، بساط، فرش

مترادف شادروان : بخشوده، زنده یاد، فقید، مرحوم، مغفور | پرده، چادر، خیمه، بند، سد، اساس، اصل، بنیان، پایه، سایبان، مظله، بساط، فرش

شادروان

<hr> مترادف شادمان : بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور <hr> متضاد شادمان : ناشادمان، مغموم

مترادف شادمان : بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور متضاد شادمان : ناشادمان، مغموم

شادمان

شادمانه

شادن

شادورد

<hr> مترادف شادکام : کامران، کامروا، کامیاب، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور <hr> متضاد شادکام : تلخکام

مترادف شادکام : کامران، کامروا، کامیاب، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور متضاد شادکام : تلخکام

شادکام

شادگونه

شادیانه

شادیچه

<hr> مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره <hr> متضاد شاذ : عادی، معمولی

مترادف شاذ : طرفه، کمیاب، نادر، نادره متضاد شاذ : عادی، معمولی

شاذ

شار

<hr> مترادف شارب : سبیل، آشامنده، نوشنده

مترادف شارب : سبیل، آشامنده، نوشنده

شارب

شارت و شورت

<hr> برابر پارسی : گزارنده

شارح

شارد

شارسان

<hr> مترادف شارع : خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر <hr> برابر پارسی : رهنمون، راهنمای راه، راهنما

مترادف شارع : خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر برابر پارسی : رهنمون، راهنمای راه، راهنما

واژه های حرف "ش" - فرهنگ معین