کلمه جو
صفحه اصلی

علاءالدین تکش

دانشنامه عمومی

علاءالدین تکش فرزند ایل ارسلان بود که از ۵۶۸ تا ۵۹۶ ه‍ . ق. (۱۱۷۲ تا ۱۲۰۰ میلادی) به عنوان شاه خوارزمشاهی حکومت کرد. بعد از مرگ ایل ارسلان، پسرانش جلال الدین سلطانشاه و علاءالدین تکش، جهت جانشینی پدر به منازعه پرداختند. سرانجام در سال ۵۶۸ ه‍ . ق. با استمداد تکش از قراختاییان در مقابل پرداخت خراج سالیانه ای، این منازع به نفع تکش خاتمه یافت. اما اختلاف بعد از آن هم ادامه داشت و هر دو برادر در خراسان به تاخت و تاز پرداختند. تکش برای رفع این اختلاف خانگی که این بار بر سر خراسان بین آن ها پیش آمد، ناچار شد که میراث سلطان سنجر را به سلطانشاه برادرش واگذار کند. سرانجام سلطانشاه در سال ۵۸۹ درگذشت. تکش بعد از مرگ برادر خراسان را نیز به خوارزم ملحق کرد و بعد به ری لشکر کشید و در جنگ با طغرل سوم آخرین شاه سلجوقیان عراق و با قتل او در سال ۵۹۰ ه‍ . ق. قلمرو سلجوقیان عراق را هم تصرف کرد. به تصرف در آوردن تمام میراث سلجوقی توسط او خلیفهٔ بغداد را که او نیز خواستار قسمتی از این میراث بود ناخرسند کرد. عواقب این ناخرسندی بعد از مرگ علاءالدین تکش در سال ۵۹۶ ه‍ . ق به پسرش سلطان محمد خوارزمشاه رسید.
ترکان خاتون (مادر محمد خوارزمشاه)
با مرگ پدرش ایل ارسلان برادر کوچکتر تکش یعنی سلطانشاه با کمک مادرش ترکان خاتون به تخت سلطنت نشست اما تکش که در این دوره حاکم ولایت جند بود حکومت برادرش را نپذیرفت زیرا خود را شایستهٔ حکومت بر خوارزمشاهیان میدانست به همین دلیل فرستادگان برادرش را که برای بیعت نزد او آمده بودند بازگرداند و گفت به خوارزم سفر نخواهد کرد و سلطنت سلطانشاه را به هیچ وجه قبول ندارددرگیری با سلطانشاه با وجود حمایت های مادرش و همچنین بدون هیچگونه حمایتی شدنی نبود به همین سبب به حاکم قراختاییان پناهنده شد. دختر گورخان و همسرش فوما در این سرزمین فرمانروایی می کردند و تکش از آنان کمک خواست و قول این را داد که اگر سلطانشاه را شکست دهد به آنان خراج سالیانه بپردازد. ملکه قراختایی پیشنهاد تکش را قبول کرد و تکش نیز با لشکری عظیم همراه فوما به سوی خوارزم حرکت کرد، سلطانشاه که از لشکرکشی تکش باخبر شد تحمل ایستادگی نداشت و به همراه مادرش به نیشابور نزد ملک موید آی آبه فرارکرد و تکش در دوم ربیع الآخر سال ۵۶۸هجری بعد از ورود به خوارزم به تخت سلطنت نشست. سلطانشاه ملک نیشابور یعنی موید آی آبه را با وعده های بسیار همراه خود کرد و موید نیز برای جنگ با تکش لشکری فراهم کرد و عازم جنگ شد، آن ها به شهر کوچک سومرنی در بیست فرسنگی خوارزم رسیدند. تکش پیش از آن ها در آنجا اردو زده بود و توانست با غافلگیری ضمن شکست سپاه موید او را به اسارت درآورد ولی سلطانشاه و مادرش به دهستان فرار کردند و تکش نیز در تعقیب آن ها روی به اعمال خشونت باری آورد و توانست به دهستان مسلط شود اما سلطانشاه گریخت و ابتدا به جانشین موید یعنی طغانشاه ابوبکرسپس از او در دربار غیاث الدین، پادشاه غوریان، پناه آورد.سلطان غوری از سلطانشاه به عنوان یک حکمران مهمان استقبال کرد و سلطانشاه نیز تا بروز اختلاف میان تکش و قراختاییان در آنجا باقی ماند اما غیاث الدین به او کمکی نکرد بعد از مدتی سلطانشاه با سپاهی که از قراختاییان دریافت کرد آمادگی مقابله با تکش را پیدا کرد و در وهله اول توانست مرو را اشغال کند و این شهر را مقر حکومت خود قراردادو توانست بیش از دوازده سال بر مرو حکومت کند. او در این سال ها همواره تهاجماتی به مرز غور داشت که باعث بروز اختلاف میان وی و غیاث الدین غوری شد و در نتیجه غیاث الدین توانست با حمایت سپاهیان غزنه،سیستان،بامیان،سپاهی تحت فرماندهی خود گردآوردو سلطانشاه را در حوالی مرغاب شکست دهد و سلطانشاه نیز بعد از شکست متواری شدآخرین لشکرکشی سلطانشاه به خوارزم در سال ۵۸۹هجری صورت گرفت که نتیجه ای جز شکست برای او بدست نیامد،اما آنچه که باعث شد نیروی او ضعیف شود اقدام بدرالدین چقر ،فرمانده قعله مستحکم سرخس بود که قعله را به نیابت از سلطانشاه اداره می کرد. بدرالدین به سلطان تکش اعلام کرد که آماده است قعله را به او واگذار کند و این اقدام به منزله این بود که خزاین و کلید قعله سرخس به دست سلطان تکش افتاد و سلطانشاه نیز با ابتلا به بیماری شدید افسردگی در رمضان سال ۵۸۹هجری درگذشت.
طبیعتاً در سلطنتی که سلطانش چنین خلق و خویی داشته باشد و دائم در جنگ و سفر باشد نباید حرفی از وزیر و دیوانسالاری به میان بیاید اما با کمال تعجب ما در دورهٔ سلطان تکش شاهد حضور وزیری با کفایت و متدبر به نام شمس الدین مسعود بن علی الهروی هستیم که سیف الدین عقیلی از او بسیار تمجید کرده و معتقد است که حسن تدبیر او باعث شد که ویرانی هایی که بر اثر حملهٔ غز ها در کشور به وجود آمده بود به زیبایی مرمت شوند او همچنین در سرکوب قرامطه تلاش بسیاری کرد. شمس الدین در مرو به رسم شافعی ها مسجدی بنا کرد که متعصبان مذهبی او را آتش زدند و در آخر دشمنانش او را با ضربه های چاقو به قتل رساندند و پسرش بعد ازو توسط سلطان تکش به وزارت خوارزمشاهیان منصوب شد.
در سال ۵۸۹ هجری در جنگی که بین تکش وطغرل سوم سلجوقی در گرفت با تمام شجاعتی که طغرل از خود نشان داد این سپاه خوارزمشاهیان بود که پیروز شد و یک سال بعد ۵۹۰ هجری تکش مرکز ایران را تصرف کرد و در همدان بر تخت حکومت جلوس کرد او بعد از از بین رفتن حکومت سلجوقیان عراق همدان و اصفهان را به قتلغ اینانج پسر جهان پهوان سپرد و او را امیرالامرای عراق کرد و همچنین پسرش یونس خان را به حکومت ری گماشت و میاجق را اتابک او کرد و خودش به سراغ خراسان رفت. تکش در راه خوارزم بود که متوجه شد پسرش ناصرالدین ملکشاه که حاکم نیشابور بود و به دلیل استعدادش در صید و شکار او را به مرو فرستاده بود در مرو مریض شده است به همین سبب او را از مرو به تتوس فراخواند و برای بار دوم حکومت نیشابور را به او سپرد و زمین هایی را در نیشابور به قطب الدین محمد پسر ارشدش که پس از ناصرالدین ملکشاه حاکم نیشابور شده بود عطا کرد و سپس او را با خود به خوارزم برد و درگیر سامان دادن به اوضاع و احوال خوارزم شد. وقتی یونس خان باخبر شد سپاهی از بغداد متوجه ایران است از برادرش ملکشاه درخواست کمک کرد اما پیش از رسیدن ملکشاه سپاه بغداد را تارومار کرد و غنیمت های زیادی به دست آورد.

دانشنامه آزاد فارسی

علاءالدّین تَکِش (حک: ۵۶۸ـ۵۹۶ق)
(یا: تَکِش خوارزمشاه) از پادشاهان سلسلۀ خوارزمشاهیان در ایران. پسر بزرگ ایل اَرْسَلان بود و بعد از مرگ پدر به کمک قَراخَتاییان بر برادرش، سلطان شاه، غلبه کرد و در خوارزم به تخت نشست. وی در ۵۹۰ق به جنگ طُغْرُل بن اَرْسَلان ، آخرین پادشاه سلجوقی عراق، رفت و با کشتن وی، سر او را نزد خلیفۀ عباسی فرستاد و خواستار حکومت عراق شد؛ اما خلیفه حکومت او را در این نواحی به رسمیت نشناخت و رابطۀ بین آن دو به خصومت گرایید، ولی خلیفه سرانجام حکومت نواحی عراق و خراسان و ترکستان را به وی واگذاشت. تَکِشْ، در اواخر عمر، قصد تسخیر قلعه های اسماعیلیه را داشت، اما هنگام محاصره، بر اثر بیماری درگذشت .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَکِش، علاءالدین، از فرمانروایان سلسلة خوارزمشاهیان (۴۷۰ـ ۶۲۸)است.
نخستین آگاهی درباره تکش متعلق به حدود ۵۶۸، یعنی هنگام درگذشت پدرش ایل ارسلان، است. جوینی سال درگذشت ایل ارسلان را ۵۶۰ نوشته و قزوینی تاریخ فوت وی را ۵۶۵ ضبط کرده است. تکش در آن هنگام از سوی پدرش حکومت جَنْد را داشت و در آن جا به سر می برد، ازینرو سلطانشاه محمود (برادر تکش) به کمک مادرش، ترکان خاتون، جانشین پدر شد و تکش را به خوارزم فراخواند. چون تکش از رفتن سر باز زد، لشکری برای گرفتن او از خوارزم به جند اعزام گردید. تکش، ناگزیر به قراختاییان ، که خاندانش خراجگزار آنان بودند، پناه برد و با قبول پرداخت خراج سالانه به قراختاییان، همراه لشکری به فرماندهی فَرما (فوما)، داماد خان قراختای، به خوارزم رفت. سلطانشاه و مادرش ناگزیر به شادیاخِ نیشابور گریختند و نزد مؤیدآی ابه، حاکم آنجا، رفتند و تکش در ۲۲ ربیع الا´خر ۵۶۸ بر تخت نشست. از این زمان تا ۵۸۹، تکش پیوسته با برادرش، که قدرتهای رقیب همچون غوریان و قراختاییان از او حمایت می کردند، در ستیز بود. تکش، پس از به قدرت رسیدن، ادعای استقلال کرد و فرستادگان خان قراختای را که برای دریافت خراج به دربار او آمده بودند، به بهانة به جا نیاوردن ادب کشت؛ ازینرو قراختاییان، به فرماندهی فرما و همراه با سلطانشاه، به خوارزم لشکر کشیدند ولی کاری از پیش نبردند و مجبور به بازگشت شدند.
← رابطه با فرمانروای غور
تکش، فردی عادل، متدین و فاضل بود و در موسیقی و هنر نیز دستی داشت. وی ممدوح رشیدالدین وطواط و خاقانی بود. تکش در مدت ۲۸ سال حکومت، با کمک لشکری متشکل از تعداد زیادی از قپچاقها و اقوام وابستة آنها، توانست قلمرو خوارزمشاهیان را به حداکثر گستردگی اش برساند، اما لشکریان بیش از آن که تابع او باشند، از تَرکان خاتون، زوجة مقتدر وی، اطاعت می کردند. این امر و همچنین خصومت تکش با خلیفه الناصر از عواملی بود که زمینه را برای زوال خوارزمشاهیان فراهم ساخت.
منابع
(۱) محمودبن محمد آقسرایی ، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار ، چاپ عثمان توران ، آنکارا ۱۹۴۴؛(۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ؛(۳) ابن عبری ، تاریخ الزمان ، نقله الی العربیة اسحاق ارمله ، بیروت ۱۹۸۶؛(۴) ابوحامد محمدبن ابراهیم ، ذیل سلجوقنامه ، در ظهیرالدین ظهیری نیشابوری ، سلجوقنامه ، تهران ۱۳۳۲ ش ؛(۵) محمدبن حسن اولیاءاللّه ، تاریخ رویان ، چاپ منوچهر ستوده ، تهران ۱۳۴۸ ش ؛(۶) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه : ترکستان در عهد هجوم مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ ش ؛(۷) محمدبن مؤید بهاءالدین بغدادی ، التوسل الی الترسل ؛(۸) جوینی، تاریخ جهانگشای ؛(۹) علی بن ناصر حسینی ، کتاب اخبار الدولة السلجوقیة ، چاپ محمد اقبال ، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛(۱۰) حمداللّه مستوفی ، تاریخ گزیده ؛(۱۱) محمدبن علی راوندی ، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق ، به سعی و تصحیح محمد اقبال ، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی ، تهران ۱۳۶۴ ش ؛(۱۲) رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ؛(۱۳) محمدبن عبدالجبار عتبی ، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصح بن ظفر جر فادقانی ، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ ش ؛(۱۴) ابراهیم قفس اوغلو، تاریخ دولت خوارزمشاهیان ، ترجمة داود اصفهانیان ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛(۱۵) ظهیرالدین بن نصیرالدین مرعشی ، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران ، چاپ برنهارد دورن ، پترزبورگ ۱۸۵۰، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش ؛(۱۶) عثمان بن محمد منهاج سراج ، طبقات ناصری ، یا، تاریخ ایران و اسلام ، چاپ عبدالحی حبیبی ،تهران ۱۳۶۳ ش ؛(۱۷) ناصرالدین منشی کرمانی ، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلال الدین محدّث ارموی ، تهران ۱۳۳۸ ش ؛(۱۸) هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف ، چاپ عباس اقبال ، تهران ۱۳۵۷ ش ؛


کلمات دیگر: