کلمه جو
صفحه اصلی

ربا


مترادف ربا : تنزیل، ربح، سود، فایده، مرابحه، نزول

برابر پارسی : سود پول

فارسی به انگلیسی

usury, unlawful profit

usury


مترادف و متضاد

lucre (اسم)
سود، پول، مال، غرض، ربا

تنزیل، ربح، سود، فایده، مرابحه، نزول


فرهنگ فارسی

سودی که وام دهنده بابت طلب خودبگیرد
( اسم ) ۱ - سود یا ربحی که داین از مدیون میستاند . توضیح : منسوب بدان ربوی است . ۲ - فضل منت .
به لغت زند و پازند بزرگ و عظیم است . یا رخشنده و رخشان .

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] (اِ. ) پولی که بستانکار از بدهکار بابت منافعِ پول خود می گیرد.

لغت نامه دهخدا

ربا. [ رُ ] (نف مرخم ) مخفف رباینده . در ترکیباتی نظیر آهن ربا، دلربا و... صفت مرکبی را تشکیل میدهدکه معنی فاعلی را میرساند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ). چون مرکب شود به همه ٔ صیغه ها موافق آید، مثل : ربودن و رباینده و ربوده . (از آنندراج ) (انجمن آرا). اسم فاعل از مصدر ربودن است در صورتی که با لفظ دیگر ترکیب شود، مثل آهن ربا. (فرهنگ نظام ). گیرنده . جذب کننده ، و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود، مانند آهن ربا و... (از ناظم الاطباء).
- آهن ربا ؛ جذب کننده و رباینده ٔ آهن که مغناطیس باشد. (ناظم الاطباء) :
چو بر یاره شد سنگ را دید زود
چو آهن ربا زود ازو جان ربود.

نظامی .


بر آن بودم که از آهن کنم دل
ندانستم که تو آهن ربایی !

؟


و رجوع به آهن ربا شود.
- بوسه ربا ؛ که بوسه رباید. که از کسی بوسه بگیرد. که کسی را ببوسد :
از زهر عتاب تو دلم چشمه ٔ نوش است
دادی بشکر غوطه لب بوسه ربا را.

سعدی (از آنندراج ).


چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد.

حافظ.


چشم پرحرف و لب بوسه ربا میباید
حسن سهل است ز معشوق ادا میباید.

صائب (از آنندراج ).


- جان ربا ؛ که جان رابرباید. که روح را برگیرد :
میان نرگسستان در سرشک جان ربا دارد
سرشک جان ربا دیدی میان نرگسستان در ؟
منجیک (از لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ).
- چوزه ربا ؛ رباینده و بدربرنده ٔ چوزه (چوزه ، مرغ و پرنده ای است ). (یادداشت مرحوم دهخدا).
- دلربا ؛ دلپسند. دلبر. که دل برباید. که مورد پسند دل باشد :
یاد تو روح پرور و وصل تو دلفریب
نام تو غمزدا و کلام تو دلربا.

سعدی .


- || مجازاً، معشوق و کسی که دل را ربوده و میرباید. (ناظم الاطباء).
- سامان ربا ؛ رباینده ٔ سامان . (ناظم الاطباء).
- کاهربا؛ کهربا. نوعی سنگ زردرنگ که چون آنرا به پارچه و یا چیز دیگری بمالند بسبب الکتریسیته ای که در او تولید شود جذب اشیاء خرد چون کاه و غیره کند :
کهربای دین شدستی دانه را رد کرده ای
کاه برْبایی همی از دین بسان کهربا.

ناصرخسرو.


بگرد شقه ٔ اسلام خیمه ای بزنی
که کهربا نتواند ربودپرّه ٔ کاه .

سعدی .


کهربا را بگوی تا نبرد
چه کند کاهپاره ٔ مسکین .

سعدی .


میل از این جانب اختیاری نیست
کهربارا بگو که من کاهم .

سعدی .


نبینی که چشمانش از کهرباست
وفا جستن از تنگ چشمان خطاست .

سعدی .


- || مجازاً و اصطلاحاً، نیروی الکتریسته .
- نَفَس ربا ؛ رباینده ٔ نفَس . جاذب نفَس : حروف و کلمات در سلامت چنان مخرج آشنا و نفس ربا باید که دیر خواندن لکنت به زود خواندن طلاقت مبدل گردد. (ظهوری از آنندراج ، ذیل رباینده ).
علاوه بر ترکیبات بالا، ربا را ترکیبات دیگری نیز هست ، از آنجمله است : استخوان ربا، خردربا، خواب ربا، عقل ربا، گوشت ربا، لقمه ربا، هوش ربا و جز اینها. رجوع بهر یک از این ترکیبات درجای خود شود.
|| (مص ) مصدر بمعنی ربودن . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر). || (فعل امر) فعل امر از مصدر ربودن است که در تکلم به اضافه ٔ «ب » «بربا» استعمال میشود. (از فرهنگ نظام ). امر ربودن یعنی بربا. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (لغت محلی شوشتر). رجوع به ربودن شود.

ربا. [ رِ ] (ع مص ) افزون شدن .(مصادر اللغة زوزنی ). نشو و نما کردن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). زیاده شدن . (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). نشو و نما. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ). || بر بالا شدن و دیده بانی کردن گروهی را. (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر اللغة). نگریستن و نگهبانی کردن و مواظبت کردن از چیزی . || پرهیز کردن و ترسیدن از چیزی . (از ناظم الاطباء).


ربا. [ رُ ] (اِخ ) جایگاهی است در بین «ابوا» و «سقیا» ازراه «جاده » میان مکه و مدینه . (از معجم البلدان ).


ربا. [ رُب ْ با ] (هزوارش ، ص ) بلغت زند و پازند بزرگ و عظیم است . (از برهان ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق بکتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء). || رخشنده و درخشان . (برهان ). رخشان و درخشان . (لغت محلی شوشتر).


ربا. [ رُ ] ( نف مرخم ) مخفف رباینده. در ترکیباتی نظیر آهن ربا، دلربا و... صفت مرکبی را تشکیل میدهدکه معنی فاعلی را میرساند. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). چون مرکب شود به همه صیغه ها موافق آید، مثل : ربودن و رباینده و ربوده. ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ). اسم فاعل از مصدر ربودن است در صورتی که با لفظ دیگر ترکیب شود، مثل آهن ربا. ( فرهنگ نظام ). گیرنده. جذب کننده ، و همیشه بطور ترکیب استعمال میشود، مانند آهن ربا و... ( از ناظم الاطباء ).
- آهن ربا ؛ جذب کننده و رباینده آهن که مغناطیس باشد. ( ناظم الاطباء ) :
چو بر یاره شد سنگ را دید زود
چو آهن ربا زود ازو جان ربود.
نظامی.
بر آن بودم که از آهن کنم دل
ندانستم که تو آهن ربایی !
؟
و رجوع به آهن ربا شود.
- بوسه ربا ؛ که بوسه رباید. که از کسی بوسه بگیرد. که کسی را ببوسد :
از زهر عتاب تو دلم چشمه نوش است
دادی بشکر غوطه لب بوسه ربا را.
سعدی ( از آنندراج ).
چشمم از آینه داران خط و خالش گشت
لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد.
حافظ.
چشم پرحرف و لب بوسه ربا میباید
حسن سهل است ز معشوق ادا میباید.
صائب ( از آنندراج ).
- جان ربا ؛ که جان رابرباید. که روح را برگیرد :
میان نرگسستان در سرشک جان ربا دارد
سرشک جان ربا دیدی میان نرگسستان در ؟
منجیک ( از لغت فرس اسدی چ دبیرسیاقی ).
- چوزه ربا ؛ رباینده و بدربرنده چوزه ( چوزه ، مرغ و پرنده ای است ). ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- دلربا ؛ دلپسند. دلبر. که دل برباید. که مورد پسند دل باشد :
یاد تو روح پرور و وصل تو دلفریب
نام تو غمزدا و کلام تو دلربا.
سعدی.
- || مجازاً، معشوق و کسی که دل را ربوده و میرباید. ( ناظم الاطباء ).
- سامان ربا ؛ رباینده سامان. ( ناظم الاطباء ).
- کاهربا؛ کهربا. نوعی سنگ زردرنگ که چون آنرا به پارچه و یا چیز دیگری بمالند بسبب الکتریسیته ای که در او تولید شود جذب اشیاء خرد چون کاه و غیره کند :
کهربای دین شدستی دانه را رد کرده ای
کاه برْبایی همی از دین بسان کهربا.
ناصرخسرو.
بگرد شقه اسلام خیمه ای بزنی
که کهربا نتواند ربودپرّه کاه.
سعدی.

ربا. [ رِ ] (ع اِ) سود. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). ربوا [ رِ با ]. نفع زر. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). بیشی ، یعنی به نسیه خریدن و فزون گرفتن در وام و بیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سودخوری . (ناظم الاطباء). زیاده گرفتن در وام و بیع. (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). زیاد گرفتن دربیع. (از فرهنگ نظام ). افزونی بر اصل پول بی آنکه معامله ای انجام شده باشد. (از متن اللغة): عینة؛ ربا. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). لغتی است در زیادت و در شرع زیادتی ِ مال است از عوض شرط برای یکی از دو طرف عقد. (از تعریفات جرجانی ). زیادتر گرفتن از آنچه قرض گرفته شده . (فرهنگ نظام ). لوط. لیاط. مجر. (منتهی الارب ). معاوضه ٔ یکی از دو جنس متماثل و مکیل یا موزون بدیگری با زیادت در یکی از آن دو یا اقتراض مالی با تعهد بپرداخت چیزی بیش از مقدار قرض شده . ربابا تأکیدات زیادی در قانون فقه اسلام مورد نهی قرارگرفته است و همانطور که از تعریف مزبور مستفاد میشودبدو قسم ربای معاوضه ای و ربای قرضی منقسم است ، در ربای قسم اول لازم است ثمن و مثمن در تحت لفظ و عنوان مخصوص مندرج و از نوع واحدی بشمار روند و بعلاوه مکیل یا موزون هم باشند. زیادتی که وجود آن موجب تحقق رباست ممکن است زیادتی حکمی باشد و از همین لحاظ است در صورتی که زیادی شرط انجام دادن عمل باشد ربا صورت خارجی مییابد. در ربای قرضی مکیل یا موزون بودن لازم نیست و مجرد زیادی که بنفع مقرض (قرض دهنده ) در عقد قرض شرط میشود ازبرای تحقق ربا کافی است :
تایک دهی بخلق دو خواهی ز حق جزا
آنرا ربا شمر که شمردی عطای خویش .

خاقانی .


و رجوع به معالم القربةفی احکام الحسبه چ کمبریج ص 68 شود. || افزونی حرام . (دهار). زیاده . (ناظم الاطباء). زیادتی . (فرهنگ نظام ). || عین . (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

فایده و سودی که طلبکار بابت طلب خود می گیرد، نوعی بیع و معامله که اسلام آن را تحریم کرده به جهتِ سود و بهره که داین از نقد و جنس به طریق استثمار فاحش از مدیون دریافت می کند.
۱. = ربودن
۲. رباینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): آهن ربا، جان ربا، دلربا، کهربا.

فایده و سودی که طلبکار بابت طلب خود می‌گیرد؛ نوعی بیع و معامله که اسلام آن را تحریم کرده به جهتِ سود و بهره که داین از نقد و جنس به‌طریق استثمار فاحش از مدیون دریافت می‌کند.


۱. = ربودن
۲. رباینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آهن‌ربا، جان‌ربا، دلربا، کهربا.


دانشنامه عمومی

ربا (اسلام). مضاربه • مزارعهقرض الحسنه • جعالهسَلَف خری • مساقاتهِبه • جزیهزکات • خمسصدقه • وقفبیت المالصکوک • رِبابانکداری اسلامی
ربای نسیه (ربای قرضی): که در آن سود بر روی پول اخذ می شود.
ربای فضل (ربای معاملی): مبادله هم زمان دو جنس با ارزش نابرابر. به عبارت دیگر؛ مبادله دو کالای همجنس مثل طلا با طلا
ربا که تقریباً معادل واژه انگلیسی "usury" است اصطلاحی در قرآن است که به معنی سود ظالمانه در معامله یا تجارت است. ربا چندین بار در قرآن در سوره های بقره، آل عمران، نساء و روم به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است و تنها گناهی است که از آن به عنوان "جنگ با خداً نام برده شده است.
با اینکه مسلمانان همه متفق هستند که ربا در اسلام حرام است، تعریف دقیق ربا در بین مسلمانان مورد اتفاق نیست. در گذشته بیشتر دانشمندان اسلامی مانند مسیحیان هرگونه سود بر روی پول را معادل ربا می دانستند ولیکن بیشتر علمای اسلامی امروزه آن را معادل سود ظالمانه و نه هر نوع سودی می دانند. دانشمندان اسلامی همچنین در مورد اینکه آیا ربا حرام است یا مکروه با یکدیگر اختلاف دارند.
بیشتر دانشمندان اسلامی ربا را به دوگونه تقسیم می کنند:

دانشنامه آزاد فارسی

(یا: بهره) سودی که بدهکار افزون بر اصلِ بدهی به طلبکار می پردازد و به لحاظ شرعی حرام شمرده می شود. ربا به موجب مادۀ یک قانون نحوۀ اجرای اصل ۴۹ قانون اساسی بر دو نوع است: ۱. ربای قرضی، بهره ای است که طبق شرط یا بنا بر روال، قرض دهنده از قرض گیرنده دریافت می کند؛ ۲. ربای جنسی، زیاده ای است که یکی از طرفین معامله زائد بر عوض یا معوض از طرف دیگر دریافت می کند. قانون مجازات اسلامی در مادۀ ۵۹۵، رباخواری را جرم دانسته و برای ربادهنده، رباگیرنده و واسطۀ آن ها مجازات تعیین کرده است. طبق تبصرۀ این ماده، هرگاه ثابت شود ربادهنده در پرداخت وجه یا مالِ اضافی درمانده بوده از مجازات معاف است.

نقل قول ها

ربا به دستاوردهای استثماری در تجارت یا کسب و کار گفته می شود.
• «آنچه را به عنوان ربا می‏ پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد نزد خدا فزونی نخواهد یافت و آنچه را به عنوان زکات می ‏پردازید و و تنها خشنودی خدا را خواستارید، کسانی که چنین می کنند دارای پاداش مضاعفند.» سوره ۳۰: الروم؛ ۳۹ -> قرآن
• «ای مؤمنان ربا را چندین و چند برابر مخورید و از خداوند پروا کنید تا رستگار شوید.»سوره ۳: آل عمران ۱۳۰ -> قرآن
• «کسانی که ربا می خورند، (از گور) برنمی خیزند مگر مانند برخاستن کسی که شیطان بر اثر تماس‏، آشفته سرش کرده است‏. این بدان سبب است که آنان گفتند: (داد و ستد صرفاً مانند رباست‏.) و حال آنکه خدا داد و ستد را حلال‏، و ربا را حرام گردانیده است‏. پس‏، هر کس‏، اندرزی از جانب پروردگارش بدو رسید، و (از رباخواری‏) باز ایستاد، آنچه گذشته‏، از آنِ اوست‏، و کارش به خدا واگذار می شود، و کسانی که (به رباخواری‏) باز گردند، آنان اهل آتشند و در آن ماندگار خواهند بود.» سوره ۲: البقرة -(۲۷۵) -> قرآن
• «خدا از (برکت‏) ربا می کاهد، و بر صدقات می افزاید، و خداوند هیچ ناسپاس گناهکاری را دوست نمی دارد.» سوره ۲: البقرة -(۲۷۶) -> قرآن

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] معامله دو کالای همجنس با زیادی دریک طرف یا قرض دادن به شرط زیادی را ربا می گویند که از آن در باب تجارت سخن گفته اند.در انتهای مقاله( بعد از منبع ) لینکی قرار داده شده که می توانید مقالات مرتبط با موضوع ربا را مطالعه بکنید.
ربا در لغت به معنای زیادی می باشد.
ربا در شرع
ربا در شرع عبارت است از زیادی یکی از دو کالای همجنس که هر دو پیمانه ای یا وزنی اند بر دیگری در معامله، یا قرض دادن مالی به شرط زیادی.
اقوال در تعریف ربا
برخی، ربا را این گونه تعریف کرده اند: بیع یا معاوضه یکی از دو عوض همجنس پیمانه ای یا وزنی در برابر دیگری با زیادی یکی از آن دو، یا قرض دادن به شرط زیادی.
مصادیق ربا
...

[ویکی شیعه] رِبا از گناهان کبیره به معنای زیادتر از اصل مال گرفتن، در متون دینی به شدت نهی شده است و رباخواران را افراد مورد لعن خداوند معرفی کرده اند. بر اساس پژوهش های باستان شناسی ربا از قرن ها قبل از میلاد وجود داشته و با رواج پول گسترش پیدا کرده است. مسأله ربا در ادیان امری مذموم قلمداد شده ولی پیروان ادیان با کاربرد حیله هایی از دیگران ربا دریافت می کرده اند. فقها ربا را به دو نوع ربای معاملی و ربای قرضی تقسیم کرده اند و آیات قرآن، روایات و اجماع علمای شیعه را مستند تحریم آن قرار داده اند. در متون اسلامی مبارزه با ظلم و ترویج کارهای نیک مانند قرض را از حکمت تحریم ربا دانسته اند. برخی فقهای شیعه برای رهایی از ربا راه هایی را به عنوان حیل ربا از جمله ضمیمه کردن جنسی دیگر به دو طرف معامله و خرید و فروش جنس ربوی با جنس دیگر، مجاز دانسته اند؛ ولی عده ای مجاز دانستن کاربرد حیل ربا را بی اعتنانی به حکم خداوند درباره ربا می دانند. فقهای امامیه با استناد به برخی روایات ربای میان زن و شوهر، ربای میان پدر و فرزند و ربای میان مسلمان و کافر حربی را از شمول حرمت ربا استثنا کرده اند. ایده بانکداری بدون ربا طرحی است که اقتصاددانان مسلمان در مواجهه با گسترش روزافزون بانک ها و ارتقای نقش آنها در نظام اقتصادی کشورهای اسلامی برای جلوگیری از انجام عملیات بانکی ربوی، مطرح کرده اند.
ربا از ریشه «ر ب و» به افزون شدن، نشو و نما کردن، سود و زیادتر از اصل مال گرفتن معنا شده است. ربا نزد فقهای شیعه تعاریف مختلفی پیدا کرده است؛ برخی مانند ابن براج در کتاب المهذب و ابن ادریس حلی در کتاب السرائر ربا را به «فروش چیزی از مکیل (با کیل اندازه گیری می شود) یا موزون (با وزن اندازه گیری می شود) به مثل خود آن چیز به صورت نقد یا نسیه در حالی که اضافه تر بگیرند.» تعریف کرده اند. این تعریف از ربا فقط ربای معاملی را در برمی گیرد به همین دلیل بیشتر فقهای شیعه تعریفی وسیع تر از ربا ارائه داده اند. ربا بر اساس تعریف آنها عبارت از «دریافت زیادی در هر معاوضه ای اعم از معاملات مکیل و موزون و یا دریافت زیادی در قرض» است. ربا از دیدگاه اقتصاددانان، تنها در قرض روی می‏ دهد. بر این اساس ربا، عِوَضی است که وام گیرنده از سودی که ممکن است از مال وام دهنده به دست آورد، به وام دهنده می‏ پردازد. به بیان دیگر ربا، قیمت پول است که به عنوان پاداش به وام دهنده داده می‏ شود. با این تعریف دایره ربا در نگاه فقهی، گسترده ‏تر از دیدگاه اقتصادی است؛ زیرا اقتصاددانان، ربا را در داد و ستدها (معاملات) جاری نمی ‏دانند.
مساله ربا مورد نهی شدید خداوند قرار گرفته به صورتی که رباخوار را مانند کسی که به جنگ خدا و پیامبر(ص) رفته، معرفی می کند. علامه طباطبایی در تفسیر آیه ۲۷۹ سوره بقره معتقد است شدتی که خداوند درباره مساله ربا و رباخواری به کار برده، درباره هیچ یک از فروع دین غیر از تبری از دشمنان خدا، به کار نبرده است. واژه ربا هشت مرتبه در قرآن تکرار شده است. در این آیات خداوند حالات رباخواران را در قیامت به کسانی تشبیه می کند که بر اثر تماس شیطان دیوانه و مجنون گشته خیر و شر خود را تشخیص نمی دهند و به عذاب خوارکننده الهی دچار خواهند شد. خداوند مال ربوی را از جمله اموالی دانسته است که فزونی نمی گیرد و برکتی در آن نخواهد بود. ربا و رباخواری در روایات نیز مورد نکوهش شدید واقع شده است. در این متون رباخوار، ربادهنده، کاتب قرارداد ربا و شاهد قرارداد را مشمول لعن خداوند دانسته است. بر پایه این احادیث ربا از مهم ترین گناهان کبیره و از پلیدترین مشاغل معرفی شده است. پیامبر اسلام(ص) گناه یک درهم ربا را مساوی هفتاد بار زنا دانسته و در دیگر روایات، رباخوار تشبیه به کسی شده که با محارمش زنا کرده است.

[ویکی الکتاب] معنی رِّبَا: نمو و زیاد شدن مال
معنی رُّبُعُ: یک چهارم
معنی لَا یَرْبُواْ: زیاد نمی شود (از"ربا" به معنی نمو و زیاد شدن مال)
معنی یَرْبُوَاْ: که زیاد شود (از"ربا" به معنی نمو و زیاد شدن مال)
معنی یُرْبِی: زیاد می کند - فزونی می دهد (از"ربا" به معنی نمو و زیاد شدن مال)
ریشه کلمه:
ربب (۹۸۰ بار)

[ویکی فقه] ربا (اقسام). ربا به معنای زیاده است که بحثی فقهی دارد.
به معنای اضافه (زیاده، افزایش) است .

معنای اصطلاحی ربا
در اصطلاح فقه اسلامی به اضافه خاصی گفته می شود که در مبادله دو کالای مثل هم که کیلی یا وزنی هستند و یا در قرار داد قرض هر نوع کالا که بدان ملتزم و پایبند می شوند، اخذ میشود.
در دین مبین اسلام، ربا یکی از گناهان بسیار بزرگ به شمار می رود و گستره حرمت آن غیر از ربا خواران شامل ربا پردازان، شاهدان و نویسندگان اسناد ربا نیز می شود.

اقسام ربا
ربا در متون فقهی بر دو نوع ربای معاملی و ربای قرضی می باشد.

← ربای معاملی
...

[ویکی فقه] ربا (فقه). معامله دو کالای همجنس با زیادی دریک طرف یا قرض دادن به شرط زیادی را ربا می گویند که از آن در باب تجارت سخن گفته اند.در انتهای مقاله( بعد از منبع ) لینکی قرار داده شده که می توانید مقالات مرتبط با موضوع ربا را مطالعه بکنید.
ربا در لغت به معنای زیادی می باشد.
ربا در شرع
ربا در شرع عبارت است از زیادی یکی از دو کالای همجنس که هر دو پیمانه ای یا وزنی اند بر دیگری در معامله، یا قرض دادن مالی به شرط زیادی.
محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد، ج۴، ص۲۶۵.
برخی، ربا را این گونه تعریف کرده اند: بیع یا معاوضه یکی از دو عوض همجنس پیمانه ای یا وزنی در برابر دیگری با زیادی یکی از آن دو، یا قرض دادن به شرط زیادی.
عاملی جبعی، رین الدین بن علی، مسالک الافهام فی شرح شرائع الاسلام، ج۳، ص۳۱۶.
...

[ویکی فقه] ربا (مقالات مرتبط). ۱. ربا۲. ربا (اقسام)۳. مبحث ربا در سایت حوزه ۴. ربا از گناهان کبیره و استثنا ناپذیر است ۵. نظریه های بهره و ربا
...

گویش مازنی

/rebaa/ روباه

روباه


واژه نامه بختیاریکا

بالا بید

پیشنهاد کاربران

سودزر

تراسود
نمونه : رباخواری = تراسود خواری

تراسود خواری
تراسود = ربا

چرا ربا حرام است؟

روزی هشام بن حکم از امام صادق ( ع ) پرسید:
چرا ربا حرام است؟
امام در پاسخ وی فرمود:
اگر "ربا" حلال بود، مردم کار و تجارت را رها می کردند و به یکدیگر قرض نمی دادند.
بنابراین، خداوند ربا را حرام کرد، تا مردم به تجارت و خرید و فروش روی آورند و به یکدیگر قرض دهند.
مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۳، ص۱۱۹


کلمات دیگر: