کلمه جو
صفحه اصلی

خجند

فارسی به انگلیسی

happy, auspicious


khojand, khodzhent fortunate, auspicious

فرهنگ فارسی

یکی از شهرهای جمهوری ازبکستان در کنار سیحون که مرکز و پایتخت آن محسوب میشود و امروز آنرا استالین آباد گویند٠ مرکز کارخانه های نساجی پنبه و ابریشم فرغانه است و سکنه آن غالبا تاجیک و فارسی زبان هستند.
نام قصبه ایست در ماورائ النهر که مولد کمال است .

لغت نامه دهخدا

خجند. [ خ ُ ج َ ] (اِ) خبازی . || مردم سعادتمند. (ناظم الاطباء).


خجند. [ خ ُ ج َ ] ( اِ ) خبازی. || مردم سعادتمند. ( ناظم الاطباء ).

خجند. [ خ ُ ج َ ] ( اِخ ) نام قصبه ای است در ماوراءالنهر که مولد کمال است. ( برهان قاطع ). نام شهری از بلاد ماوراءالنهر که مولد کمال خجندی از آن شهر است. ( شرفنامه منیری ). قصبه ای است از ماوراءالنهر. ( غیاث اللغات ). شهری است از اقلیم پنجم بفرغانه بر کنار رود سیحون در پنج فرسنگی شهر اندجان و آنرا عروس دنیا خوانند. گویند خجند را کیخسرو بنیاد و بنا نهاده و بعد از خرابی ، داراب تعمیر و تمام نموده. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ). در معجم البلدان آمده است : خجند شهری است مشهور بماوراءالنهر بر ساحل سیحون و بین آن و سمرقند ده روزه راه است. ( از یاقوت در معجم البلدان ). برای اطلاع بیشتر از وضع جغرافیایی این ناحیه اینک قول سامی در قاموس الاعلام ترکی آورده میشود: خجند از شهرهای معروف ماوراءالنهر است که در ساحل چپ رودخانه سیحون و دو سوی رودخانه خواجه بهارکان و یکصد و چهل هزارگزی جنوب شرقی تاشکند و به ارتفاع 256 گزی از سطح دریا واقع است. عرض شمالی آن چهل و پنج درجه و هفده دقیقه و طول شرقی آن شصت و هفت درجه و شانزده دقیقه و چهل و هشت ثانیه میباشد. این شهر با دودیوار محاط شده که شامل 8 دروازه است. بدانجا چارسوق بزرگ و جوامع و مساجد بسیار با سایر آثار خیریه وجود داشته است. در اطراف آن باغهای زیاد موجود و سکنه شهر بیست و نه هزار تن بوده است که بخش بزرگ آن ازتاجیکهای ایرانی و بخش اندک آن از ازبک ها و قره قرقیزها بوده است. قسمتی از این شهر که بر کنار راست رودخانه خواجه بهارکان واقع بوده در این اواخر بواسطه مهاجرت اهالی خالی از سکنه شده است و روسها بجای آنها سکنی گزیده اند بزرگترین جامع آن جامع «حضرت رابعه »بوده است. این شهر مولد بسیاری از دانشمندان و مشاهیر و ادباء و شخصیتهای فرهنگ اسلامی بوده و به سابق تحت حکومت خان مستقلی اداره میشده است و به آن زمان این ناحیه بسیار آبادان و بزرگ بود ولی بعدها باستیلای خان فرغانه ( خوقند ) درآمد و مهاجرت مردمان از این زمان شروع شد و جمعیت آن رو بکاستی گذاشت. امروز خجندمرکز یکی از مناطق ایالت سیردریا محسوب میشود که دارای 140000 تن سکنه است و اهالیش مرکب از تاجیک و ازبک و قره قیرقیز میباشند. در آثار جغرافیادانهای عرب خجند حجند ضبط شده و عباس اقبال میگوید: این شهر رایونانیان الکساندر سخاتا یعنی اسکندریةالقصوی می نامیدند در زمان حمله مغولان پادشاه خجند تیمور ملک بود. و اردویی که چنگیز بفرماندهی اولاغ نویان و سرداران دیگر که مأمور حدود فرغانه و دره علیای سیحون کرده بود ابتداء شهر بناکت را تحت محاصره گرفتند و مستحفظان آن شهر که از ترکان بودند پس از سه روز بناکت را تسلیم کردند. مغولانی که از فتح شهرهای اترار و بخارا و سمرقند فراغت یافته بودند نیز بطرف فرغانه سرازیر شدند و با بیست هزار سپاهی و قریب پنجاه هزار حشر بسمت خجند حرکت کردند. حکومت خجند در این تاریخ بدست ناموری بود بنام تیمور ملک که از دلیرترین امرای خوارزمشاه بود و او در استیلای مغول بواسطه پایداری در دفاع و مردانگی نام نیکی از خود بیادگار گذاشته است. تیمور ملک با 1000 جنگی در جزیره از جزایر داخل شط سیحون نزدیکی خجند در حصاری که ساخته بود متحصن شد و مغول ها هرقدر خواستندبر او دست یابند ممکن نگردید و تیمور ملک مردانه می جنگید و مغول را بخاک هلاک می انداخت ، عاقبت چون دید از هر طرف چنگیزیان عرصه را بر او تنگ کرده اند با هفتاد کشتی که قبلاً تهیه دیده بود بار و بنه خود را برداشته با جمعی از یاران به بناکت رفت و از آنجا بخجند و بارجین کنت رسید و در راه همه جا بلشگریان مغول میزد و میخورد تا چون یکه و تنها و بی سلاح ماند بخوارزم آمد و از آنجا بحدود خراسان تاخت و در شهرستانه بخدمت سلطان پیوست. ( از تاریخ مغول عباس اقبال ص 34 و 35 ) : شهر خجند شهری است [ در ماوراءالنهر ] قصبه ناحیه ای که نیز بدان اسم خوانند، با کشت وبرز بسیار و مردمانی با مروت و از وی انار خیزد. ( حدود العالم ضمیمه گاهنامه سید جلال الدین طهرانی ).

خجند. [ خ ُ ج َ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در ماوراءالنهر که مولد کمال است . (برهان قاطع). نام شهری از بلاد ماوراءالنهر که مولد کمال خجندی از آن شهر است . (شرفنامه ٔ منیری ). قصبه ای است از ماوراءالنهر. (غیاث اللغات ). شهری است از اقلیم پنجم بفرغانه بر کنار رود سیحون در پنج فرسنگی شهر اندجان و آنرا عروس دنیا خوانند. گویند خجند را کیخسرو بنیاد و بنا نهاده و بعد از خرابی ، داراب تعمیر و تمام نموده . (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). در معجم البلدان آمده است : خجند شهری است مشهور بماوراءالنهر بر ساحل سیحون و بین آن و سمرقند ده روزه راه است . (از یاقوت در معجم البلدان ). برای اطلاع بیشتر از وضع جغرافیایی این ناحیه اینک قول سامی در قاموس الاعلام ترکی آورده میشود: خجند از شهرهای معروف ماوراءالنهر است که در ساحل چپ رودخانه ٔ سیحون و دو سوی رودخانه ٔ خواجه بهارکان و یکصد و چهل هزارگزی جنوب شرقی تاشکند و به ارتفاع 256 گزی از سطح دریا واقع است . عرض شمالی آن چهل و پنج درجه و هفده دقیقه و طول شرقی آن شصت و هفت درجه و شانزده دقیقه و چهل و هشت ثانیه میباشد. این شهر با دودیوار محاط شده که شامل 8 دروازه است . بدانجا چارسوق بزرگ و جوامع و مساجد بسیار با سایر آثار خیریه وجود داشته است . در اطراف آن باغهای زیاد موجود و سکنه ٔ شهر بیست و نه هزار تن بوده است که بخش بزرگ آن ازتاجیکهای ایرانی و بخش اندک آن از ازبک ها و قره قرقیزها بوده است . قسمتی از این شهر که بر کنار راست رودخانه ٔ خواجه بهارکان واقع بوده در این اواخر بواسطه مهاجرت اهالی خالی از سکنه شده است و روسها بجای آنها سکنی گزیده اند بزرگترین جامع آن جامع «حضرت رابعه »بوده است . این شهر مولد بسیاری از دانشمندان و مشاهیر و ادباء و شخصیتهای فرهنگ اسلامی بوده و به سابق تحت حکومت خان مستقلی اداره میشده است و به آن زمان این ناحیه بسیار آبادان و بزرگ بود ولی بعدها باستیلای خان فرغانه (خوقند) درآمد و مهاجرت مردمان از این زمان شروع شد و جمعیت آن رو بکاستی گذاشت . امروز خجندمرکز یکی از مناطق ایالت سیردریا محسوب میشود که دارای 140000 تن سکنه است و اهالیش مرکب از تاجیک و ازبک و قره قیرقیز میباشند. در آثار جغرافیادانهای عرب خجند حجند ضبط شده و عباس اقبال میگوید: این شهر رایونانیان الکساندر سخاتا یعنی اسکندریةالقصوی می نامیدند در زمان حمله ٔ مغولان پادشاه خجند تیمور ملک بود. و اردویی که چنگیز بفرماندهی اولاغ نویان و سرداران دیگر که مأمور حدود فرغانه و دره ٔ علیای سیحون کرده بود ابتداء شهر بناکت را تحت محاصره گرفتند و مستحفظان آن شهر که از ترکان بودند پس از سه روز بناکت را تسلیم کردند. مغولانی که از فتح شهرهای اترار و بخارا و سمرقند فراغت یافته بودند نیز بطرف فرغانه سرازیر شدند و با بیست هزار سپاهی و قریب پنجاه هزار حشر بسمت خجند حرکت کردند. حکومت خجند در این تاریخ بدست ناموری بود بنام تیمور ملک که از دلیرترین امرای خوارزمشاه بود و او در استیلای مغول بواسطه ٔ پایداری در دفاع و مردانگی نام نیکی از خود بیادگار گذاشته است . تیمور ملک با 1000 جنگی در جزیره ٔ از جزایر داخل شط سیحون نزدیکی خجند در حصاری که ساخته بود متحصن شد و مغول ها هرقدر خواستندبر او دست یابند ممکن نگردید و تیمور ملک مردانه می جنگید و مغول را بخاک هلاک می انداخت ، عاقبت چون دید از هر طرف چنگیزیان عرصه را بر او تنگ کرده اند با هفتاد کشتی که قبلاً تهیه دیده بود بار و بنه ٔ خود را برداشته با جمعی از یاران به بناکت رفت و از آنجا بخجند و بارجین کنت رسید و در راه همه جا بلشگریان مغول میزد و میخورد تا چون یکه و تنها و بی سلاح ماند بخوارزم آمد و از آنجا بحدود خراسان تاخت و در شهرستانه بخدمت سلطان پیوست . (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 34 و 35) : شهر خجند شهری است [ در ماوراءالنهر ] قصبه ٔ ناحیه ای که نیز بدان اسم خوانند، با کشت وبرز بسیار و مردمانی با مروت و از وی انار خیزد. (حدود العالم ضمیمه ٔ گاهنامه ٔ سید جلال الدین طهرانی ).
و کورتهای آن (= کورتهای خراسان ): طبیسین ، قهستان ، هرات ، طالقان ، گوز کانان خفشان ، بادغیس ، بوشنج ... سروشنه ، سغد، خجند، آمویه ... اندر روزگار اسلام تا بدان وقت که خوارج بیرون آمدند. (تاریخ سیستان ص 27).
پیروزبن یزدجرد... این شهرها کرده ست دیوار پنجاه فرسنگ بخجند میان حد ایران و توران . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 83).
اقلیم الرابع: از مشرق ابتدا کند بشهرهای تبت و خراسان و در آنجا شهرهایی چون فرغانه و خجند و اسروشنه و سمرقند و بخارا و بلخ و هرات و مرو و مرورود و سرخس و طوس و نیشابور... عرض این اقلیم را مسافت سیصد میل است . (از مجمل التواریخ و القصص ص 480)
بمهر تو دلم ای مبتدا و منشاء جود
بسان نار خجند است بند اندر بند.

سوزنی .


نار چولعل تو است گر بدو نیمه کنی
از سر پر شیر آن دانه ٔ نار خجند.

سوزنی .


هر کجا از خجندیان صدری است
زآتش فکرت آب می چکدش .

خاقانی .


هر سال اگر غلام خاقان
بر میر خجند میر نامی است .

خاقانی .


و لشکر گرد بر گرد حصار چند حلقه ساختند و چون تمامت لشکرها جمع شدند هر رکنی را بجانبی نامزد کرد پسر بزرگتر را با چند تومان از سپاهیان جلد و مردان بحد جند و بارجلیغ کنت و جمعی امرا را بجانب خجند و فناکت . و بنفس خود قاصد بخارا شد. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 64). و جوانان را از میان دیگران بحشر بیرون آوردند متوجه خجند شدند و چون آنجا رسیدند ارباب شهر بحصار شدند. (جهانگشای جوینی ج 1 ص 71). و در قصبه ٔ ارس در مزارات آن چند سال ساکن شد و از احوال باخبر بهر وقت خجند میرفت (از جهانگشای جوینی ج 1 ص 73).
یکی خارپای یتیمی بکند
بخواب اندرش دید صدر خجند.

سعدی (بوستان ).


آب سیحون به ماوراءالنهر و آن ولایت را بدین سبب بدین نام می خوانند که بر جانب غربیش آب جیحون است و بر طرف شرقی آن جیحون و از هر دو سوی آن ماوراءالنهر است و اهل آن ولایت سیحون را گل زریون خوانند، از برف برمیخیزد و بر خجند و فناکت می گذرد تا ببحیره خوارزم می رسد. (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ص 217). ماوراءالنهر مملکتی بزرگ است از اقلیم چهارم از بلاد مشهورش بخارا و سمرقند و سغد و خجند و زرئوق و نور و کش . (از نزهةالقلوب چ لیدن ص 261).
ابراهیم شمشیر بگردن و کفن اندر دست از قلعه بیرون خرامید آنگاه اعلام ظفرپناه بجانب خجند نهضت نمود و امیر مغول واو عبدالوهاب شغاول که در آن حصار متمکن بود. (تاریخ حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام جزء 3 از ج 3 ص 229). و روز سه شنبه قصبه ٔ خجند از فر حضور پادشاه سعادتمند رونق بهشت برین یافت و همان ساعت قاصدی از اندجان رسید. (تاریخ حبیب السیر چ کتابخانه ٔ خیام جزء 3 از ج 3 ص 260).

دانشنامه عمومی

مختصات: ۴۰°۱۷′۰″ شمالی ۶۹°۳۸′۰″ شرقی / ۴۰٫۲۸۳۳۳°شمالی ۶۹٫۶۳۳۳۳°شرقی / 40.28333; 69.63333
کمال خجندی
برندق خجندی
پیشوایان شافعی اصفهان معروف به آل خجند (۴۸۳-۶۳۷ق)
سغد
خُجَند (به فارسی تاجیکی: Хуҷанд) (نام در زمان شوروی: لنین آباد) شهر و ناحیه ای در کشور تاجیکستان و مرکز ولایت سغد است. این شهر دومین شهر بزرگ تاجیکستان پس از دوشنبه است. مردم شهر عمدتاً تاجیک هستند و در روستاهای اطراف بسیاری از ازبک ها نیز زندگی می کنند.
خجند تنها شهر تاجیکستان است که حتی پس از فروپاشی شوروی هنوز مجسمه ای از لنین دارد.

دانشنامه آزاد فارسی

خُجَند
قلعه قدیمی، خجند، تاجیکستان
قلعه قدیمی، خجند، تاجیکستان
قلعه قدیمی، خجند، تاجیکستان
قلعه قدیمی، خجند، تاجیکستان
قلعه قدیمی، خجند، تاجیکستان
شهر و ولایتی در آسیای مرکزی، دومین شهر بزرگ جمهوری تاجیکستان. در ۳۴۰کیلومتری شمال دوشنبه، پایتخت تاجیکستان، بر کرانۀ چپ سیر دریا (سیحون) در بخش جنوب غربی درۀ حاصل خیز فرغانه واقع شده است. کشت و فرآوری پنبه و تولید منسوجات از منابع عمدۀ درآمد این شهر و ناحیه است. در اطراف آن کانی های کمیاب یافت می شود. یکی از اولین معدن های اورانیوم شوروی سابق در حدود ۵۰کیلومتری شمال شرقی خجند کشف شد. جمعیت خجند ۱۵۶,۵۰۰ نفر است (۲۰۰۳). خجند حداقل از ۳۲۹پ م (حملۀ اسکندر مقدونی) مسکونی بوده است. در اولین قرون میانه گاه به ایلاق و گاه به اشروسنه وابسته بود. در حملۀ عرب به ماوراءالنهر، فرمانروایی محلی داشت که تابع حاکم فرغانه بود. اعراب در ۷۲۲ عناصر سغدی ضد عرب را قتل عام کردند. ابن حوقل از کهن دز و دارالامارۀ خجند یاد می کند. در زمان قراخانیان یا ایلک خانیان نقطۀ مهمی بود (اوایل قرن ۵ق). در نیمۀ قرن ۵ شهری مرزی میان خانات کاشغر و بلاساغون بود. در ۵۳۱ مهاجمان قراختایی در آن جا بر قراخانیان پیروز شدند. در حملۀ مغول خجند سرسختانه مقاومت کرد (۶۱۷) در قرن بعد تا ۷۷۸ قبیلۀ جلایر در آن ناحیه می زیست، اما تیمور آنان را بیرون راند و پراکند. بابر در ۹۰۳ خجند را مرکز عملیات خود در فرغانه قرار داد. خجند در اوایل قرن ۱۹م جزو خانات خوقند شد. در ۱۸۴۲ مِنگیت، خان بخارا آن را گرفت، در ۱۸۶۶ در نبردی خونین و هشت روزه به دست قوای روس افتاد و تزارها سرانجام خجند را تابع سمرقند کردند. حکومت بلشویکی شوروی در ۱۹۳۶ نام شهر را به لنین آباد تغییر داد. اما پس ا ز فروپاشی شوروی و استقلال تاجیکستان، نام پیشین خجند به آن باز گردانده شد.

پیشنهاد کاربران

خُجَند، شهر و ناحیه ای در کشور تاجیکستان و مرکز ولایت سغد است که قبلا در زمان حکومت شوروی نامش لنین آباد بوده؛ این شهر دومین شهر بزرگ تاجیکستان پس از دوشنبه می باشد. مردم شهر عمدتاً تاجیک هستند و در روستاهای اطراف بسیاری از ازبک ها نیز زندگی می کنند.
خجند تنها شهر تاجیکستان است که حتی پس از فروپاشی شوروی هنوز مجسمه ای از لنین دارد.



خجسته مبارک خوشبخت


کلمات دیگر: