کلمه جو
صفحه اصلی

محمد معزی

دانشنامه عمومی

امیرابوعبدالله محمد پسر عبدالملک مُعِزّی نیشابوری شاعری فارسی زبان بود. پدرش عبدالملک برهانی از شاعران دربار الب ارسلان بود و در اوایل سلطنت ملکشاه سلجوقی وفات یافت و محمد فرزندش، به جای او به خدمت سلطان ملکشاه درآمد و تخلص شعری خود معزی را از لقب سلطان که «معزالدین» بود، اقتباس کرد. معزی شاعر بزرگ دربار ملکشاه سلجوقی بود و از سوی این پادشاه لقب امیر گرفت.پس از مرگ ملکشاه، معزی به سلطان سنجر درٱمد. روایت شده است که روزی در شکارگاه تیر سلطان به سینه او خورد و او هر چند از زخم این تیر نمرد، اما مدت ها تیر در سینه اش جای داشت و از آسیب آن رنج می برد. معزی در سال ۵۲۱ هجری قمری وفات یافت.
لغت نامه دهخدا
شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران. انتشارات نیل ۱۳۵۰
دیوان او مشتمل بر هجده هزار بیت شعر به زبان فارسی است. بیشتر اشعار معزی قصیده و غزل مدحی و توصیفی است. بنا بر گفته ای انوری در این بیت معزی را به تقلید از اشعار دیگر شعرا متهم می کند؛ که تأثیر عنصری و فرخی در اشعار او دیده می شود:
وی پسر امیرالشعراء عبدالملک برهانی نیشابوری بود و از راه یافتن خود به دربار ملکشاه سلجوقی به وسیله امیرعلی فرامرز ندیم و داماد ملکشاه اشاره می کند که چگونه روزی سلطان به عزم دیدن هلال رمضان بیرون می رود و ماه را پیش ازدیگران می بیند و معزی که در این وقت حاضر بوده این رباعی رابالبداهة می گوید:
این شعر مورد توجه ملکشاه سلجوقی قرار می گیرد و از راه انعام اسبی به او می بخشد و معزی این رباعی را می گوید:


کلمات دیگر: