کلمه جو
صفحه اصلی

کیمیا


مترادف کیمیا : اکسیر، شیمی

فارسی به انگلیسی

alchemy, philosopher's stone, philosophers' stone, philosophers stone, rarity

alchemy, philosopher's stone


alchemy, philosopher's stone, philosophers' stone


فرهنگ اسم ها

اسم: کیمیا (دختر) (فارسی) (تلفظ: kim (i) yā) (فارسی: کيميا) (انگلیسی: kimya)
معنی: علمی که توسط آن مواد کم بها مانند مس را به طلا تبدیل کنند، نادر و کمیاب، ماده ای فرضی که به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می کند، اکسیر، ( به مجاز ) هر چیز نایاب و دست نیافتنی، ( در قدیم ) ( به مجاز ) افسون، مکر و حیله، ( در تصوف ) ( به مجاز ) انسان کامل مکمل که می تواند سالکان را تربیت کند و به مقامات عرفانی برساند

(تلفظ: kim(i)yā) ماده‌ای فرضی که به گمان قدما فلزاتی مانند مس و قلع را به طلا و نقره تبدیل می‌کند ، اکسیر؛ (به مجاز) هر چیز نایاب و دست نیافتنی ؛ (در قدیم) (به مجاز) افسون ، مکر و حیله ؛ (در تصوف) (به مجاز) انسان کامل مکمل که می‌تواند سالکان را تربیت کند و به مقامات عرفانی برساند .


مترادف و متضاد

elixir (اسم)
اکسیر، کیمیا، خیسانده

rara avis (اسم)
کیمیا، مرغ سعادت، چیز یا فرد نادر

philosophers' stone (اسم)
کیمیا، گوگرد سرخ

شیمی


۱. اکسیر
۲. شیمی


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - یکی از علوم خفیه که از علوم خمس. محتجب. قدما بود و آن صنعتی است که معتقد بودند بوسیل. آن اجساد ناقص را بمرتب. کمال توانند رسانید مثلا قلعی و مس را تبدیل بنقره و طلا کنند . یا اهل کیمیا . کیمیا گران . ۲ - ماده ای که بوسیل. آن اجساد ناقص را بکمال رسانند اکسیر یا کیمیای اکبر . اکسیر . یا کیمیای جان . شراب انگوری . ۳ - شیمی . ۴ - حیله مکر چاره : آنان که در مخالفت پادشاه دین بردند دستبرد بمکر و بکیمیا . بی کیمیا و مکر بفر همای شاه زیشان نشان نماند چو سیمرغ و کیمیا . ( سوزنی ) ۵ - عشق عاشقی . ۶ - نظر پیرو مرشد کامل . یا کیمیای خواص . خالص کردن قلب است از دنیا . یا کیمیای سعادت . ۱ - داروی خوشبختی : هر که این شرط را نکو دارد کیمیای سعادت او دارد . ( هفت پیکر ) ۲ - تهذیب نفس است بواسط. اجتناب از رذایل و تزکی. آن از آنها و تحلی. نفس بفضایل . ۳ - دوست رفیق : دریغ و درد که تا این زمان ندانستم که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق . ( حافظ ) یا کیمیای عوام . استبدال متاع اخروی باقی بحطام دنیوی فانی .

فرهنگ معین

[ یو. ] ۱ - (اِ. ) ماده ای که به عقیدة قدما می توانست مس را تبدیل به طلا کند. ۲ - مکر و حیله . ۳ - (کن . ) عشق ، عاشقی . ۴ - (ص . ) هر چیز نادر و نایاب ، دست نیافتنی . ۵ - در تصوف نظر پیرو مرشد کامل .

لغت نامه دهخدا

کیمیا. (معرب ، اِ) کیمیاء. عملی است مشهور نزد اهل صنعت که به سبب امتزاج روح و نفس ، اجساد ناقصه را به مرتبه ٔ کمال رسانند یعنی قلعی و مس را نقره و طلا کنند، و چون این عمل خالی از حیله و مکری نیست از این جهت به این نام خوانند. (برهان ). لغتی است بسیار معروف و مشهور، به اصطلاح اهل صنعت ، علمی و عملی است که روح و نفس اجساد ناقصه را به مرتبه ٔ کمال رساند یعنی قلعی و مس را سیم و زر کند. (انجمن آرا) (آنندراج ) .علمی که آن را صنعت نیز گویند و در آن بحث کنند از امتزاج روح و نفس که بدان اجساد ناقصه را به رتبه ٔ کمال رسانند. (ناظم الاطباء). معرب از یونانی خمیا به معنی اختلاط و امتزاج ، یکی از علوم خفیه که از علوم خمسه ٔ محتجبه ٔ قدما بود، و آن صنعتی است که معتقد بودند به وسیله ٔ آن اجساد ناقص را به مرتبه ٔ کمال توانند رسانید، مثلاً قلعی و مس را تبدیل به نقره و طلا کنند. (فرهنگ فارسی معین ). معرب از یونانی خمیا (به معنی اختلاط و امتزاج ) . قیاس شود با آلشیمی و شیمی فرانسوی و کمیستری انگلیسی . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کیمیا عبارت است از معرفت کیفیت تغییر صورت جوهری با جوهری دیگر و تبدیل مزاج آن به تطهیر و تحلیل و تعقیدو مانند آن ، و آن را اکسیر و صنعت نیز خوانند. (نفایس الفنون ). دانش ساختن زر و سیم از بسایط دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون به قلم محمدِ پروین گنابادی شود :
گاهی ز درد عشق پس خوبچهرگان
گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم .

ناصرخسرو.


نزدیک خردگوهر بقا را
از دانش به هیچ کیمیا نیست .

ناصرخسرو.


علم است کیمیای بزرگیها
شکّر کندْت اگر همه هپیونی .

ناصرخسرو.


جز از این هرچه کیمیا گویند
آن تو خود مشنو و مکن تصویر.

خاقانی .


دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا.

خاقانی .


سیم دغل خجالت و بدنامی آورد
خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم .

سعدی .


- اهل کیمیا ؛ کیمیاگران . (فرهنگ فارسی معین ).
- علم کیمیا ؛ علمی است که از طرق سلب خواص از جواهر معدنیه و جلب خاصیت جدید بدانها بحث می کند. (از کشف الظنون ). نزد قدما عبارت از علمی است که در آن بحث می شود از تحویل بعضی معادن به بعضی دیگر و مخصوصاً تحویل آن به زر به واسطه ٔ اکسیر یعنی حجرالفلاسفه یا پیدا کردن دارو برای همه ٔ بیماریها. اما نزد متأخران ، علم یا صناعتی است که در آن ، طبیعت و خواص همه ٔ اجسام از طریق حل و ترکیب ، مورد بحث قرار می گیرد. (از اقرب الموارد). علم کیمیا یا صناعت کیمیا، یکی از اقسام علوم طبیعیه ٔ قدماست ، و آن علم معدنیات است نزد آنان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).رجوع به کشف الظنون و ترکیب های علم (علم کیمیا) شود.
|| اکسیر یا هر دوا که چون بر اشیای معدنی ریزند به سوی فلک شمسی یا قمری روان گردد. (منتهی الارب ). اکسیر، و گویند دارویی است که چون بر معدنیات ریخته گردد آنها را به سوی فلک شمسی یعنی زر و به سوی فلک قمری یعنی سیم روان گرداند. و این کلمه دخیل است . (از اقرب الموارد). اکسیر. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماده ای که به وسیله ٔ آن اجساد ناقص را به کمال رسانند. اکسیر. (فرهنگ فارسی معین ) :
باد را کیمیای سوده که داد
که از او زرّ ساو گشت گیا.

فرخی (دیوان ص 3).


ای خداوندی که بوی کیمیای خلق تو
کوه خارا را همی چون عنبر سارا کند.

منوچهری .


ندیدم چون رضایش کیمیایی
نه چون خشمش دمنده اژدهایی .

(ویس و رامین ).


بپرهیزم ز جان گیر اژدهایش
بجویم تا توانم کیمیایش .

(ویس و رامین ).


صبر است کیمیای بزرگیها
نستوده هیچ دانا صفرا را.

ناصرخسرو.


خاک و آب مرده آمد کیمیای زندگی
مردگان جویند یا رب زندگی از کیمیا.

ناصرخسرو.


نمرده ست و هرگز نمیرد گیا
که مر زندگی را گیا کیمیاست .

ناصرخسرو.


آنگاه برفت و در پنهان کیمیا ساخت و زر می کردو می نهاد. (قصص الانبیاء ص 159).
در مدحت تو از گل تیره کنم گهر
هرگز چو مدحت تو که دیده ست کیمیا؟

مسعودسعد.


هرچ آن گمان بری تو، قضا هم بدان رود
گویی ز کیمیای قضا کرده ای گمان .

ازرقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


گیامثال ز جود تو کیمیا روید
ز شوره ناک زمینی کجا بر او گذری .

ازرقی (از آنندراج ).


مدح تو خاک تیره ٔ مادح چو زر کند
گویی که هست مدح تو جزوی ز کیمیا.

امیرمعزی .


کیمیای مال عدل و سیاست است . (کلیله و دمنه ).
معدوم شد مروت و منسوخ شد وفا
زین هر دو نام ماند چو سیمرغ و کیمیا.

عبدالواسع جبلی .


تا کیمیای خاک درت برنیفکند
در جوف هیچ کان ننهد گوهرآفتاب .

انوری (از آنندراج ).


عافیت کیمیاست دولت خاک
کیمیا را به خاک پست مده .

خاقانی .


بهینه چیز که آن کیمیای دولت توست
ز همنشینی صهبا هبا شده ست هبا.

خاقانی .


در جستجوی حق شو و شبگیر کن از آنک
ناجسته خاک ره به کف آید نه کیمیا.

خاقانی .


آبروی است کیمیای بزرگ
کیمیا رایگان نخواهد داد.

خاقانی .


رخ و سرشک من نگر که کرده ای چو سیم و زر
تبارک اللَّه ای پسر قوی است کیمیای تو.

خاقانی .


بهارش جواهر زمین کیمیا
ز بیجاده گل وز زمرد گیا.

نظامی .


سنگش یاقوت و گیا کیمیاست
گر نشناسی تو غرامت که راست ؟

نظامی .


به معنی ، کیمیای خاک آدم
به صورت ، توتیای چشم عالم .

نظامی .


زین بوته ٔ پر از خَبَث و غش گریز از آنک
خوش نیست در بلای سُرُب مانده کیمیا.

سراج الدین قمری .


صدهزاران کیمیا حق آفرید
کیمیایی همچو صبر آدم ندید.

مولوی .


گر مسی گردد زگفتارت نفیر
کیمیا را هیچ از وی وامگیر.

مولوی .


من غلام آن مس همت پرست
که به غیر از کیمیا نارد شکست .

مولوی .


هر سحرگه کیمیای سرخ رویی می زند
آفتاب رحمت تو بر در و دیوارها.

صائب .


جان گدازی اگر به آتش عشق
عشق را کیمیای جان بینی .

هاتف اصفهانی .


هر مس که به کیمیا رسد زر گردد.

؟ (از مجموعه ٔ امثال هند).


- کیمیای اکبر ؛ اکسیر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).
- کیمیای جان ؛ کنایه از شراب انگوری باشد. (برهان ) (آنندراج ). شراب و می . (ناظم الاطباء).
|| اصل زر و سیم . (منتهی الارب ). || ارزیز را گفته اند که به عربی رصاص خوانند . (برهان ). ارزیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || علمی که اکنون معروف به شیمی می باشد. (ناظم الاطباء). شیمی . (فرهنگ فارسی معین ). دانش بحث در طبایع و خواص مفردات اجسام و عمل هر یک در دیگری و ترکیبات این عمل . دانشی که از طبایع و خواص بسایط اجسام و تأثیر ذرّه ٔ هر یک از آنها در دیگری و ترکیبات حاصله از تأثیرات مزبور بحث می کند. جابربن حیان پدر علم کیمیاست . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به شیمی شود. || عشق و عاشقی را کیمیا و کیمیاگری گویند. (برهان ). عشق . (ناظم الاطباء). کنایه از عشق و عاشقی . (فرهنگ فارسی معین ). || عزیز و نایاب ، و این مجاز است . (آنندراج ). به مجاز، هر چیز نادر و کمیاب . آنچه دیر و دشوار به دست آید یا هرگز به دست نیاید :
غم و حرمان نصیب جان ما بی
به روز ما فراغت کیمیا بی .

باباطاهر.


امروز مردمی و وفا کیمیا شده ست
ای مرد کیمیا چه که سیمرغ وار هم .

خاقانی .


دیروز چو آفتاب بودی
امروز چو کیمیات جویم .

خاقانی .


یارمی جویم و نمی یابم
در جهان نیست کیمیا جز یار.

عمادی شهریاری .


وفا مجوی ز کس ور سخن نمی شنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا می باش .

حافظ.


هر نظری کز سر صدق و صفاست
گر به حقیقت نگری کیمیاست .

(از فتوت نامه ٔ ملا حسین کاشفی ).


جز باده ٔ کهن که در این روز کیمیاست
دیگر نیافتیم به مطلب رسیده ای .

؟ (از آنندراج ).


- مثل کیمیا ؛ نامی محض . (امثال و حکم ج 3 ص 1476). آنچه وجود خارجی ندارد.
|| نظر پیر و مرشد کامل را نیز گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || نزد صوفیه ، عبارت است از قناعت به موجود و ترک شوق به مفقود. (کشاف اصطلاحات الفنون ). قناعت به موجود و ترک میل را گویند. (فرهنگ مصطلحات عرفا تألیف سیدجعفر سجادی ).
- کیمیای خواص ؛ خالص کردن قلب است از هستی به استشارت هستی بخش . (از تعریفات جرجانی ). خالص کردن قلب از دنیا. (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ). و رجوع به ترکیب بعد شود.
- کیمیای سعادت ؛ داروی خوشبختی . (فرهنگ فارسی معین ). وسیله ٔ تحصیل سعادت و نیک بختی :
که کیمیای سعادت در این جهان سخن است
بزرجمهر چنین گفته بود با کسری .

ناصرخسرو.


هرکه این شرط را نکو دارد
کیمیای سعادت او دارد.

نظامی .


بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی .

حافظ.


دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق .

حافظ.


- || تهذیب نفس است به واسطه ٔ اجتناب از رذایل و تزکیه ٔ آن از آنها و تحلیه ٔ آن به فضایل . (از تعریفات جرجانی ) (فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ). عبارت است از تهذیب نفس به اجتناب از رذایل و اکتساب فضائل ، و این کیمیای خواص است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). رجوع به ترکیب قبل شود.
- کیمیای عوام ؛ جای گزین کردن حطام دنیوی فانی به متاع اخروی باقی .(از تعریفات جرجانی ) (از فرهنگ علوم عقلی تألیف سیدجعفر سجادی ). ابدال متاع اخروی است به حطام دنیوی . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
|| حیلت با عقل آمیخته . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 14). به معنی مکر و حیله باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حیله . مکر. چاره . (فرهنگ فارسی معین ). فن . خدعه . فریب . چاره . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به زین اندر افکند گرز نیا
پر از جنگ سر، دل پر از کیمیا.

فردوسی .


یکی آنکه گفتی که کین نیا
بجستم من از چاره و کیمیا.

فردوسی .


و دیگر کز آن پیرگشته نیا
ز دل دور کرده بد و کیمیا.

فردوسی .


به کیمیا و طلسمات میر ابومنصور
طلسمهای سکندر همی کند ویران .

فرخی .


صد قلعه ٔ شاهانه را بر هم زدی بی کیمیا
صد لشکر مردانه را گردن شکستی بی کمین .

فرخی .


در حرب هزار کیمیا دانی
چون حارث ابن ظالم المری .

منوچهری .


به گیتی کیمیا جز راستی نیست
که عز راستی را کاستی نیست .

(ویس و رامین ).


گر همت تو این است ای بی تمیز پس تو
با کردگارعالم در مکر و کیمیایی .

ناصرخسرو.


ژرف به من بنگر و برخوان ز من
نسخه ٔ زرق و حیل و کیمیاش .

ناصرخسرو.


در بساط وزارتش کم وبیش
کیمیا درنگنجد و تزویر.

سوزنی .


آنانکه در مخالفت پادشاه دین
بودند برده دست به مکر و به کیمیا
بی کیمیا و مکر به فرمان پادشاه
زیشان نشان دهند چو سیمرغ و کیمیا.

سوزنی .


تاجذر کعب و جذر اصم در مقابل است
مجموع هر محاسبه بی کیمیا و جذر
سال بقای صدر جهان بیش باد از آنک
نتوان ورا محاسبه کردن به هر دو جذر.

سوزنی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).



کیمیا. ( معرب ، اِ ) کیمیاء. عملی است مشهور نزد اهل صنعت که به سبب امتزاج روح و نفس ، اجساد ناقصه را به مرتبه کمال رسانند یعنی قلعی و مس را نقره و طلا کنند، و چون این عمل خالی از حیله و مکری نیست از این جهت به این نام خوانند. ( برهان ). لغتی است بسیار معروف و مشهور، به اصطلاح اهل صنعت ، علمی و عملی است که روح و نفس اجساد ناقصه را به مرتبه کمال رساند یعنی قلعی و مس را سیم و زر کند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) .علمی که آن را صنعت نیز گویند و در آن بحث کنند از امتزاج روح و نفس که بدان اجساد ناقصه را به رتبه کمال رسانند. ( ناظم الاطباء ). معرب از یونانی خمیا به معنی اختلاط و امتزاج ، یکی از علوم خفیه که از علوم خمسه محتجبه قدما بود، و آن صنعتی است که معتقد بودند به وسیله آن اجساد ناقص را به مرتبه کمال توانند رسانید، مثلاً قلعی و مس را تبدیل به نقره و طلا کنند. ( فرهنگ فارسی معین ). معرب از یونانی خمیا ( به معنی اختلاط و امتزاج ) . قیاس شود با آلشیمی و شیمی فرانسوی و کمیستری انگلیسی. ( حاشیه برهان چ معین ). کیمیا عبارت است از معرفت کیفیت تغییر صورت جوهری با جوهری دیگر و تبدیل مزاج آن به تطهیر و تحلیل و تعقیدو مانند آن ، و آن را اکسیر و صنعت نیز خوانند. ( نفایس الفنون ). دانش ساختن زر و سیم از بسایط دیگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به ترجمه مقدمه ابن خلدون به قلم محمدِ پروین گنابادی شود :
گاهی ز درد عشق پس خوبچهرگان
گاهی ز حرص مال پس کیمیا شدم.
ناصرخسرو.
نزدیک خردگوهر بقا را
از دانش به هیچ کیمیا نیست.
ناصرخسرو.
علم است کیمیای بزرگیها
شکّر کندْت اگر همه هپیونی.
ناصرخسرو.
جز از این هرچه کیمیا گویند
آن تو خود مشنو و مکن تصویر.
خاقانی.
دیده که نقدهای اولوالعزم ده یکی است
آموخته ز مکتب حق علم کیمیا.
خاقانی.
سیم دغل خجالت و بدنامی آورد
خیز ای حکیم تا طلب کیمیا کنیم.
سعدی.
- اهل کیمیا ؛ کیمیاگران. ( فرهنگ فارسی معین ).
- علم کیمیا ؛ علمی است که از طرق سلب خواص از جواهر معدنیه و جلب خاصیت جدید بدانها بحث می کند. ( از کشف الظنون ). نزد قدما عبارت از علمی است که در آن بحث می شود از تحویل بعضی معادن به بعضی دیگر و مخصوصاً تحویل آن به زر به واسطه اکسیر یعنی حجرالفلاسفه یا پیدا کردن دارو برای همه بیماریها. اما نزد متأخران ، علم یا صناعتی است که در آن ، طبیعت و خواص همه اجسام از طریق حل و ترکیب ، مورد بحث قرار می گیرد. ( از اقرب الموارد ). علم کیمیا یا صناعت کیمیا، یکی از اقسام علوم طبیعیه قدماست ، و آن علم معدنیات است نزد آنان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).رجوع به کشف الظنون و ترکیب های علم ( علم کیمیا ) شود.

فرهنگ عمید

۱. در باور قدما، ماده ای فرضی که به وسیلۀ آن می توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر.
۲. [مجاز] هرچیز نادر و کمیاب.
۳. [قدیمی] شیمی .
۴. (تصوف ) [مجاز] مرشد کامل.
۵. [قدیمی، مجاز] مکر، حیله، تدبیر، افسون، فریب: نکشتم نرفتم به راه نیا / کنون ساخت بر من چنین کیمیا (فردوسی: ۱/۲۱۷ ).
* کیمیای سعادت: [قدیمی، مجاز] مایۀ خوشبختی: دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (حافظ: ۶۰۰ ).

۱. در باور قدما، ماده‌ای فرضی که به‌وسیلۀ آن می‌توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد؛ اکسیر.
۲. [مجاز] هرچیز نادر و کمیاب.
۳. [قدیمی] شیمی‌.
۴. (تصوف) [مجاز] مرشد کامل.
۵. [قدیمی، مجاز] مکر؛ حیله؛ تدبیر؛ افسون؛ فریب: ◻︎ نکشتم نرفتم به راه نیا / کنون ساخت بر من چنین کیمیا (فردوسی: ۱/۲۱۷).
⟨ کیمیای سعادت: [قدیمی، مجاز] مایۀ خوشبختی: ◻︎ دریغ و درد که تا این زمان ندانستم / که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق (حافظ: ۶۰۰).


دانشنامه عمومی

(مَجاز) نارده، کم یاب، بی همتا. || نامی است برای دختران.


به عقیدۀ قدما، کیمیا اکسیری است که می تواند مس را به طلا تبدیل کند. و البته، به این دلیل که هرگز این اکسیر یافت نشد، کیمیا را نایاب و دست نیافتنی نیز معنی کرده اند. به علاوه، برخی از مردم کیمیاگران را جادوگر می دانستند و به همین دلیل برخی کیمیا را به معنی مکر و حیله به کار برده اند. علم کیمیا با گذشت زمان تکامل یافته و به علم شیمی امروز تبدیل شده است. (کلمۀ شیمی، که از chemisrty گرفته شده است، در واقع ریشۀ فارسی دارد و تغییر یافتۀ کلمۀ کیمیاست.)


(مَجاز) کمیاب.


کیمیا یکی از شاخه های علوم غریبه است که به کوشش در تبدیل کانی ها و فلزات می پردازد. علوم غریبه یا کُلُّهُ سِرّ دارای پنج شاخه عمده می باشد که دانش طبیعی آن، کیمیا نامیده می شود.

دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی عرفانی با چند کاربرد. گاه از این اصطلاح، معنیِ قناعت اراده می شود. گاه آن را به معنیِ محبّت و یا نظر شیخ به کار می برند. چه همان گونه که اگر کیمیا با مسی بی ارزش برخورد کند، آن را به طلای ارزشمند تبدیل می کند، نظر شیخ نیز، مسِ وجود مرید را به طلای انسانیت تبدیل می کند. اصطلاح کیمیای سعادت نیز، به معنیِ تهذیب نفس به کار رفته است. پایین ترین معنیِ این کلمه که گاه باری منفی نیز دارد، معنایی است که با به کاربردنِ اصطلاحِ کیمیای عوام، اراده می شود. منظور از این اصطلاح، نوعی ایمانِ تاجر مآبانه است؛ چه شماری از عوام، تنها به قصدِ منفعتِ اخروی، نعیمِ فانیِ دنیا را به نعیمِ باقیِ عقبی تبدیل می کنند، بدون آن که در این میان، درپی خشنودی معبود باشند. نیز ← کیمیاگری.

نقل قول ها

کیمیا (فیلم). کیمیا فیلم ایرانی محصول ۱۳۷۳ به کارگردانی احمدرضا درویش است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] مقوله کیمیاگری برآیند علم و فن و جادو بود که تدریجاً شکل اولیه شیمی را به خود گرفت. موضوع کیمیاگری، تبدیل مواد در حضور عاملی روحانی بود که غالباً «حجر الفلاسفه» نامیده می شد.
کیمیا که واژه شیمی از آن گرفته شده است، صورت خاصی از دانش شیمی کاربردی بود که حدود سال 50 میلادی در شهر اسکندریه در مصر متداول شد. برخی، کیمیا را واژه ای مصری و به معنی هنر مصری می دانند که در مصر باستان، دانشی مقدس و هنر الهی محسوب می شد و در انحصار کاهنان بود. آنها با سوگندهای موکد در جلوگیری از انتقال آن به دیگران و انتشار آن به نقاط دیگر و نیز جلوه دادن آن به صورت رمز و معما اصرار می ورزیدند.
برخی دیگر، کیمیاگری (Multiplication) را هنر سیاه گری نیز می دانند زیرا در واقع عمل سیاه کردن سطح فلزات، اولین مرحله کیمیاگری بود. مثلاً با ایجاد رنگ زرد و طلایی بر سطح سیاه شده فلزات، ادعا می کردند که آنها را به طلا تبدیل کردند.
کیمیا یکی از انواع علوم مخفی بود که اصطلاحاً به آنها «کُلّهُ سرّ» برگرفته از حرف اول نام پنج علم کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته می شد.
در کیمیا، از مادّه ای بحث می شد که با بکاربردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممکن می شد. آن ماده را کیمیاگران «اکسیر» می نامیدند.
در کیمیای اسلامی که به سرعت پس از ظهور اسلام، در سده نخست هجری پیدا شد و سنتی پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانی در دست است که در دوازده سده گذشته نوشته شده و در همه مراحل این صنعت بحث می کند. مهم ترین این مجموعه از آنِ جابر بن حیان است که نه تنها در جهان اسلام، بلکه در مغرب زمین نیز بزرگ ترین حجت در کیمیا به شمار می رود.
با ظهور جابر، کیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافی» به صورت «دانش تجربی آزمایشگاهی» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون و مانند آن می پرداخت و چنین می پنداشت که هر بار که آب را تقطیر می کند، ماده ای تازه بر ماده خالص پیشین افزوده می شود تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اکسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.
شمار آثاری که نویسنده آنها نام جابر دارد چندان فراوان است که درباره درستی انتساب برخی از آنها به جابر بن حیان تولید شک کرده است. به نظر بعضی از دانشمندان غربی و پژوهشگران درباره جابر، تعدادی از این رسائل را پیروان فرقه اسماعیلیه و در سده چهارم هجری نوشته اند.

جدول کلمات

اکسیر

پیشنهاد کاربران

اکسیر و نایاب

کمیاب و دست نیافتنی

کمیاب ، خاص ، با ارزش ، دست نیافتنی

کیمیا همه چیزهای زیبا وقشنگ وکرانبها وبا ارزش

باارزش ، خاص ، کمیاب ، طلا ، چیزی که به تین راحتی به دست نمی آید

کیمیا یعنی دست نیافتنی ، کم یاب

کیمیا یعنی با ارزش و خاص که به راحتی پیدانمیشه

با ارزش ، کم سال. دست نیافتنی : )


باارزش دست نیافتنی

کم یاب با ارزش. . . ماده ای که به هرچیز بزنی طلامیشه

کمیاب
با ارزش نایاب

طلا. . . کمیاب. . . . اکسیر



دست نیافتنی

کیمیا به معنای یکی از 9 علوم غریبه هم هست ( اکسیر جاودانگی )

طلا نایاب . . . . . . . اکسیر

تبدیل کردن مس به طلا

آنچه یافت می نشود.
به سنگ یا جوهر فلاسفه نیز می گویند.
آنچه مس را به طلا بگرداند.

دست نیافتنی، کمیاب


کم یاب. . . باارزش

نایاب . . . . علمی که از چیزای بی ارزش طلا ساخته می شود . . . و کسی که این علم کیمیا را دارد کیمیا گر نام دارد


کمیاب. . . بااررش. . . اکسیر

کیمیا یعنی گوهر نایاب

نایاب. . . اکسیر. . . مکمل
ماده ای که فلزات بی ارزش مثل مس رو تبدیل به طلا میکنه.

دست نیافتنی. . . کمیاب یا نایاب. . . جنس باارزش.

اینجا معنی کیمیا رو نوشتین اکسیر، شیمی ولی معنی واقعی اسم کیمیا یعنی، کمیاب، دست نیافتنی، با ارزش و غیر این همه چیز اشتباه است.

کیمیا شبیه chemistry همون شیمی انگلیسی هست واسه اون بدم میاد

ختم کلام کیمیایعنی یه دونه ک صرفا هست جهت نمونه ( دست نیافتنی )

طلا ، خاص ، کمیاب ، دست نیافتنی ، باارزش ، اکسیر . .

کمیاب

کمیاب اکسیر دست نیافتنی خلاصه کیمیا یعنی عشقه💋💋♥️♥️

دست نیافتی

کمیاب نادر اکسیر ، ماده ای که ناقص رو کامل میکنه

کمیاب. . . باارزش. . . دست نیافتنی. . . مخلوط مس و طلا. . . اکسیر. . . خاص. .
و من. . . : )

کیمیا یعنی بسیارباارزش و دست نیافتنی خلاصه بگم کیمیا یعنی عشق و عاشقی

با ارزش ، کمیاب ، خاص ، طلا ، نادر ، چیزی که به این راحتی پیدا نمیشه و خلاثه کیمیا یعنی زندگی یعنی چیزی که اومده زندگی را پر از شادی کنه ♥♥♥ : - )

اکسیر ♡♡♡ کمیاب و با ارزش ♡♡♡ یک کلمه شیمی به معنی درست کردن چیز دست نیافتنی♡♡♡ عشق

کم یاب با ارزش طلا

نادر، باارزش، کمیاب و طلا😘😍

اسم کیمیا ی اسم خاص و جذابه. . یعنی کمیاب . دست نیافتی. طلا. و هر چیزی رو میتونه ب طلا تبدیل کنه. . کیمیا بودن یعنی خاص بودن💜

کیمیا یعنی با ارزش بودن ، طلا، کمیاب خلاصه کیمیا یعنی عشق

کیمیا یعنی به معنی زیبا بی نهایت با هوش و کمیاب عاشق چیز هایی مثل طلا و زیبایی های خداوند

ماده ای که در قدیما مس رو به طلا تبدیل میکرد. . . افسون. . اکسیر. . . مکر و حیله. . . به نظر خودم اسمه واقعا قشنگیه و از اسمی که دارم کاملا راضیم و در کل گور بابایه اونایی که ناراضین. . シ

کیمیا یعنی جذاب یعنی کمیاب چیزی که ارزش داره و برای بدست اوردنش باید تلاش زیادی بشه . جمعا به سلامتی همه ی کیمیا ها❤👍👍👍

اکسیر افسون نایاب و دست نیافتی ماده ی زندگی بخش

کمیاب یعنی مانند خر، گوسفند گوساله

کیمیا یعنی کمیاب ترین عشق دنیا علم کیمیا وقتی اسم کیمیا رو می شنوم یه حس کیمیا به دست میارم

کمیاب. خاص. دست نیافتی♡

کیمیا یعنی یه چیز نایاب دست نیافتنی!❣

کیمیا یعنی بهترین عضو خانواده

خلاصه بگم یعنی کمیاب

❤️❤️❤️❤️❤️❤️😍😍😍😍😍🤩🤩🤩🤩❤️❤️❤️

کیمیا یعنی چیز دست نیافتنی که هیچ کی تابه حال ان را پیدا نکرده و یک معنی دی گرش این است که فلزات را تبدیل به طلا و نقره میکند


کلمات دیگر: