کلمه جو
صفحه اصلی

بندر


مترادف بندر : دریاکنار، دریابار، شهرساحلی، ساحل، بارانداز، بندرگاه، لنگرگاه

فارسی به انگلیسی

port, harbour, haven

port


haven, port


فارسی به عربی

میناء

مترادف و متضاد

دریاکنار، دریابار، شهرساحلی


ساحل


بارانداز، بندرگاه، لنگرگاه


port (اسم)
لنگر گاه، پرت، مخرج، درب، درگاه، در رو، بندرگاه، بندر، بندر ورودی، مبدا مسافرت، دورازه، شراب شیرین

seaport (اسم)
بندر، شهر ساحلی، بندر ساحلی دریا، دریابندر

wayside (اسم)
بندر، کنار جاده، ایستگاه فرعی

۱. دریاکنار، دریابار، شهرساحلی
۲. ساحل
۳. بارانداز، بندرگاه، لنگرگاه


فرهنگ فارسی

جائی درکناردریاکه محل توقف وبارانداختن یا، بارگیری کشتی هاباشد، وهرشهری که کناردریاباشد
( اسم ) محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بار گیری و باراندازی وسایل نقلی. دریایی است و آن معمولا شامل انبارها و جرثقیلها و وسایل فنی دیگر نیز هست شهر ساحلی بندرگاه . توضیح این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن ( بنادر ) آید .

پایانه و منطقه‌ای دارای تسهیلات لازم برای پهلوگیری و تخلیه و بارگیری کشتی‌ها


فرهنگ معین

(بَ دَ ) ( اِ. ) محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری است ، بندرگاه ، لنگرگاه .

لغت نامه دهخدا

بندر. [ ب َ دَ ] ( اِ ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. ( برهان ). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره دریای محیط واقع باشد. ( از غیاث ). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چنانکه در فارس زیاده از بیست بندر بر لب دریا است و اصل آن بُندَر است که بار و بنه در آنجا نهند و اسکله گویند و اسکله ترکی است و بمعنی معبر بحر آمده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). لنگرگاه کشتی از کناره دریا که کاروان و تجار در آن بسیار آیند و روند و کشتی مال التجاره ها بدان جا آرند و از آنجا برند. ج ، بنادر. ( یادداشت بخط مؤلف ). محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه دریایی است ، و آن معمولاً شامل انبارها و جرثقیلهاو وسایل فنی دیگر نیز هست. شهر ساحلی ، بندرگاه. توضیح : این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن «بنادر» آید. ( فرهنگ فارسی معین ) : روزی بتماشا بیرون رفته بود نزدیک آن بندر رسید. ( قصص الانبیاء ص 177 ).

بندر. [ ب َ دَ ] ( اِخ ) نام شهری است در غرجه. ( فرهنگ اسدی ) :
بسی خسرو نامور پیش از او
شدستند زی بندر و ساربان.
دیباجی ( از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 161 ).

بندر. [ ب َ دَ ] (اِخ ) نام شهری است در غرجه . (فرهنگ اسدی ) :
بسی خسرو نامور پیش از او
شدستند زی بندر و ساربان .

دیباجی (از فرهنگ اسدی چ اقبال ص 161).



بندر. [ ب َ دَ ] (اِ) محلی باشد که قافله و تجار در آن بسیار آیند و روند. (برهان ). کنار دریا که جای بستن کشتی باشد و معنی هر شهری که بر کناره ٔ دریای محیط واقع باشد. (از غیاث ). محلی باشد که قافله و تجار بسیار بر آن صادر ووارد شود و بیشتر آن بر لب دریاها و رودهای بزرگ باشد چنانکه در فارس زیاده از بیست بندر بر لب دریا است و اصل آن بُندَر است که بار و بنه در آنجا نهند و اسکله گویند و اسکله ترکی است و بمعنی معبر بحر آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). لنگرگاه کشتی از کناره ٔ دریا که کاروان و تجار در آن بسیار آیند و روند و کشتی مال التجاره ها بدان جا آرند و از آنجا برند. ج ، بنادر. (یادداشت بخط مؤلف ). محلی است در ساحل دریا یا رودخانه که محل توقف و بارگیری و باراندازی وسایل نقلیه ٔ دریایی است ، و آن معمولاً شامل انبارها و جرثقیلهاو وسایل فنی دیگر نیز هست . شهر ساحلی ، بندرگاه . توضیح : این کلمه بهمین صورت معرب شده جمع آن «بنادر» آید. (فرهنگ فارسی معین ) : روزی بتماشا بیرون رفته بود نزدیک آن بندر رسید. (قصص الانبیاء ص 177).


فرهنگ عمید

۱. جایی در کنار دریا که محل توقف، بار انداختن، یا بارگیری کشتی‌ها است؛ بندرگاه.
۲. هر شهری که در کنار دریا باشد.
⟨ بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتی‌های سایر کشورها در آن‌جا آزاد است.


۱. جایی در کنار دریا که محل توقف، بار انداختن، یا بارگیری کشتی ها است، بندرگاه.
۲. هر شهری که در کنار دریا باشد.
* بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتی های سایر کشورها در آن جا آزاد است.

دانشنامه عمومی

(کرمانی) بُندَر؛ آخرین قسمت درّه که آباد باشد.


بندر نقطه ای است در کرانه دریا که کشتی ها در کنار آن پهلو می گیرند یا لنگر می اندازند تا در آنجا بارگیری یا بار خود را تخلیه نمایند. اینگونه نقاط معمولاً با تأسیساتی مانند اسکله و ساختمان و تسهیلات مخابراتی و ارتباطی همراه است. به محل استقرار این تأسیسات در بندر، بندرگاه گفته می شود.
بندرگاه
لنگرگاه
بارانداز
کرانه
پهلوگاه
موج شکن
اسکله
خور
رأس
دماغه
شهبندر
گمرک
دیوار دریایی.
بندرها گونه های گوناگون دارند مانند: بندر آزاد و بندر پیمانی
بندر نامی پارسی و ایرانی است و از «بند» و «در» تشکیل شده است. در ایران قدیم بجای سکوهای بندری یا اسکله ها جهت پهلوگیری کشتی ها در بخشی از دریا نزدیک ساحل بندی حوضچه مانند از سنگ و ساروج پدیدمی آوردند و از یک مسیر ورودی کشتی ها در آن تردد می کردند که این دروازه ورودی بوسیله زنجیری بسته می گردید و کشتی ها در آن از خطر موج درامان بودند. این حوضچه های دروازه دار را بندر می گفتند و به مرور به شهرهای دارای این پایانه دریایی نیز بندر گفته شد. بندر در کنار دریا به منزله دربند در راه های خشکی است. و در فرهنگ دهخدا اصل آن را بُندَر که بار و بنه در آن می نهند آمده است؛ و همان اسکله است که در ترکی به معنی معبر بحر است. کلمه بندر به زبان های دیگر از جمله عربی نیز وارد شده است.
bandarnet.ir

دانشنامه آزاد فارسی

بندر (port)
نقطه ای در کرانۀ دریا، که کشتی ها در کنار آن پهلو می گیرند یا لنگر می اندازند تا در آن جا بارگیری یا بار خود را تخلیه کنند. در این نقاط معمولاً تأسیساتی همچون اسکله و ساختمان و تسهیلات مخابراتی و ارتباطی وجود دارد.

فرهنگستان زبان و ادب

{port} [حمل ونقل دریایی] پایانه و منطقه ای دارای تسهیلات لازم برای پهلوگیری و تخلیه و بارگیری کشتی ها

واژه نامه بختیاریکا

از اسامی مردانه

پیشنهاد کاربران

بندر دگرگون شده "بندودر " پهلوی است که به زبان تازی راه یافته .

کشتی بندان ؛ بندر. مینا. جای لنگر انداختن کشتی ها در بندر: این شهر [ شهر مهروبان ] باجگاهی است و کشتی بندان و چون از آنجا بجانب جنوب بر کناردریا بروند ناحیت توه. . . باشد. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 121 ) .


کلمات دیگر: