کلمه جو
صفحه اصلی

رجا


مترادف رجا : آرزو، امل، امید، امیدواری، توقع، چشم داشت

متضاد رجا : یاس

برابر پارسی : آرزو، آرمان، امید، امیدواری

فرهنگ اسم ها

اسم: رجا (دختر، پسر) (عربی) (تلفظ: rajā) (فارسی: رَجا) (انگلیسی: raja)
معنی: آرزو، امید، توقع، ( در قدیم ) امیدوار بودن، امیدواری، ( در عرفان ) امیدواری سالک به لطف خدا

(تلفظ: rajā) (عربی) (در قدیم) امیدوار بودن، امیدواری ، امید ؛ (در عرفان) امیدواری سالک به لطف خدا .


مترادف و متضاد

آرزو، امل، امید، امیدواری، توقع، چشمداشت ≠ یاس


فرهنگ فارسی

( اسم ) ناحیه جمع ارجائ .
قریه ایست از رستاق سرخس و ابو الفضل رجایی بدانجا منسوب است .

لغت نامه دهخدا

رجا. [ رَ ] (ع اِ) رجاء. امید. (دهار) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). امیدواری . (دهار). مقابل یأس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توقع. چشم داشت . آرزو. مخت . (ناظم الاطباء) :
کاروان ظفر و قافله ٔ فتح و مراد
کاروانگاه به صحرای رجای تو کند.

منوچهری .


خواهی که بخت و دولت گردند متصل
با نهمت تو هیچ مکن منقطع رجا.

مسعودسعد.


ایام تو در شاهی تاریخ هنر گشت
آثار تو در دانش فهرست رجا شد.

مسعودسعد.


خواهند ز تو امن فزع یافتگان زآنک
در ظلمت و در خوف چراغی و رجایی .

خاقانی .


الوداع ای دلتان سوخته ٔ درد فراق
در شب خوف نه در روز رجائید همه .

خاقانی .


پیش تیرش آهوان را از غم ردّ و قبول
شیر خون گشتی و خون شیر آن ز خوف این از رجا.

خاقانی .


به دیماه غم آتش غم سپر کن
که اینجا ربیع رجایی نیابی .

خاقانی .


نه ادریس وارم به زندان خوفی
که در هشت باغ رجا می گریزم .

خاقانی .


نه از جایی رجایی و نه مهربی را مطلبی و نه دستگیری را تدبیری . (ترجمه تاریخ یمینی ).
درد کو تا در دوا خواهم رسید
خوف کوتا در رجا خواهم رسید.

عطار.


چون نه خوفت بماند و نه رجا
برهی هم ز ناز و هم ز نیاز.

عطار.


تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یکروز ز آن اهل رجا.

مولوی .


از کجا این قوم و پیغام از کجا
از جمادی جان که را باشد رجا.

مولوی .


رهی رو که بینی طریق رجا
تو و عشق شمع از کجا تا کجا.

سعدی .


بر سر خشم است هنوز آن حریف
یا سخنی میرود اندر رضا
از در صلح آمده ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا؟

سعدی .


به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید
وگر به کام رسد همچنان رجایی نیست .

سعدی .


- امثال :
رجاپیشه ناچار ذلت کشد . (از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 863).
- خوف و رجا؛ بیم و امید. ترس و امیدواری :
به میان قدر و جبر روند اهل خرد
ره دانا به میانه ٔ دو ره خوف و رجا.

ناصرخسرو.


مایه ٔ خوف و رجا را به علی داد خدای
تیغ و تأویل علی بود و همه خوف و رجاش .

ناصرخسرو.


نه نومید باش و نه ایمن بخسب
که بهتر رهی راه خوف و رجاست .

ناصرخسرو.


جز به خشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا.

ناصرخسرو.


محنت و بیم مرا جاه تو ایمن کندم
پس ازینگونه مرا جای درین خوف و رجاست .

مسعودسعد.


هر روز بامدادان در عفو و خشم او
مر خلق را دو صورت خوف و رجا کنم .

مسعودسعد.


ببین که کوکبه ٔ عمر خضروار گذشت
تو بازمانده چو موسی به تیه خوف و رجا.

خاقانی .


پاک شد از یاد وفا زآنکه ما
سوخته ٔ خوف و رجا مانده ایم .

عطار.


|| کرانه ٔ چاه ، یا عام است . ج ، اَرجاء. (منتهی الارب ). کرانه ٔ چاه . (دهار) (ناظم الاطباء). || کرانه . (ترجمان ترتیب عادل ص 51) (کشاف زمخشری ) (ناظم الاطباء). تثنیه ، رَجَوان . ج ، ارجاء. (ناظم الاطباء). کناره . (کشاف زمخشری ). ناحیه . جانب . کران . کنار. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرانه ٔ آسمان . (دهار). || (ص ) ناقة رجاء؛ شتربزرگ کوهان . (مهذب الاسماء). شتر بزرگ کوهان که در رفتن کوهانش بجنبد. (ناظم الاطباء).

رجا. [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از رستاق سرخس ، و ابوالفضل رجایی بدانجا منسوب است . (از لباب الالباب ). و رجا و دیر تخت و ارضها از رستاق الرودبار است . (از تاریخ قم ص 134).


رجا. [ رَ ] ( ع اِ ) رجاء. امید. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ناظم الاطباء ). امیدواری. ( دهار ). مقابل یأس. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). توقع. چشم داشت. آرزو. مخت. ( ناظم الاطباء ) :
کاروان ظفر و قافله فتح و مراد
کاروانگاه به صحرای رجای تو کند.
منوچهری.
خواهی که بخت و دولت گردند متصل
با نهمت تو هیچ مکن منقطع رجا.
مسعودسعد.
ایام تو در شاهی تاریخ هنر گشت
آثار تو در دانش فهرست رجا شد.
مسعودسعد.
خواهند ز تو امن فزع یافتگان زآنک
در ظلمت و در خوف چراغی و رجایی.
خاقانی.
الوداع ای دلتان سوخته درد فراق
در شب خوف نه در روز رجائید همه.
خاقانی.
پیش تیرش آهوان را از غم ردّ و قبول
شیر خون گشتی و خون شیر آن ز خوف این از رجا.
خاقانی.
به دیماه غم آتش غم سپر کن
که اینجا ربیع رجایی نیابی.
خاقانی.
نه ادریس وارم به زندان خوفی
که در هشت باغ رجا می گریزم.
خاقانی.
نه از جایی رجایی و نه مهربی را مطلبی و نه دستگیری را تدبیری. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
درد کو تا در دوا خواهم رسید
خوف کوتا در رجا خواهم رسید.
عطار.
چون نه خوفت بماند و نه رجا
برهی هم ز ناز و هم ز نیاز.
عطار.
تا چهل سال آن وظیفه و آن عطا
کم نشد یکروز ز آن اهل رجا.
مولوی.
از کجا این قوم و پیغام از کجا
از جمادی جان که را باشد رجا.
مولوی.
رهی رو که بینی طریق رجا
تو و عشق شمع از کجا تا کجا.
سعدی.
بر سر خشم است هنوز آن حریف
یا سخنی میرود اندر رضا
از در صلح آمده ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا؟
سعدی.
به کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسید
وگر به کام رسد همچنان رجایی نیست.
سعدی.
- امثال :
رجاپیشه ناچار ذلت کشد. ( از امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 863 ).
- خوف و رجا؛ بیم و امید. ترس و امیدواری :
به میان قدر و جبر روند اهل خرد
ره دانا به میانه دو ره خوف و رجا.
ناصرخسرو.
مایه خوف و رجا را به علی داد خدای
تیغ و تأویل علی بود و همه خوف و رجاش.

رجا. [ رَ ] (ع مص ) امید داشتن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادراللغة زوزنی ). || ترسیدن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). و منه قوله تعالی : ما لکم لاترجون ﷲ وقاراً؛ ای لاتخافون عظمة اﷲ. (منتهی الارب ). بترسیدن . (مصادراللغة زوزنی ).


فرهنگ عمید

۱. (تصوف ) حالتی در سالک که باعث می شود به لطف خداوند امیدوار شود.
۲. [قدیمی] امیدوار بودن، امیدواری، امید.

دانشنامه عمومی

رجا نزد صوفیه عبارت است از «سکون قلب به سبب حسن وعده»، «اطمینان به وجود خداوند کریم»، «انتظار خیر داشتن از کسی که خیر به دست اوست»، «قرب قلب از ملاطفت رب»، «رویه الجلال بعین الجمال» و «شاد شدن به فضل خداوند». رجا سبب می شود که در صاحب این حال طلب، جهد و طاعت نیک پدید آید.
خوف و رجا
برای رجا و اهل آن نیز انواعی برشمرده اند.
الف) ابونصر سراج رجا را به سه قسم تقسیم کرده است.
رجاء دوم و سوم مخصوص مریدانی است که به احسان و نعمت الهی چشم دوخته اند و آنها می دانند که کرم و فضل و جود از صفات الهی است و می توانند به این صفات دل ببندند تا از رحمت و نعمت خداوندی برخوردار شوند.

نقل قول ها

رجا ممکن است به موارد زیر اشاره کند :

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] امید و امیدواری را رجاء گویند.
"رجاء" در لغت به معنای گمان به وقوع چیزی است که موجب خوشحالی باشد که در فارسی از آن به امید، تعبیر می گردد.

تفاوت رجاء با أمَل و طمع
"أمل" گمان داشتن به وقوع چیزی است که حصول آن بعید است، امّا "طمع" گمان داشتن به وقوع چیزی است که حصول آن بعید نیست، و رجاء، حالتی بین أمَل و طمع می باشد.

رابطه خوف و رجاء
رجاء در مقابل خوف استعمال می گردد، چون "خوف" به معنای اضطراب از عدم وقوع آن چیز می باشد، در حالی که در "رجاء" توقع حصول خیر وجود دارد.

قرآن و امیدواری
...

[ویکی الکتاب] معنی رَجّاً: تکان دادنی شدید
معنی رَّجْعِ: برگرداندن (منظور از رجع آسمان ، باریدن آن است )
معنی رَجَعَ: برگشت
ریشه کلمه:
رجج (۲ بار)

پیشنهاد کاربران

رجا: مخفف کلمات راه آهن، جمهوری اسلامی، ایران.

رَجّا ( ع اِ ) لرزاندنی.
إِذَا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا، ( الواقعة٤ )
ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻟﺮﺯﺍﻧﺪﻩ ﺷﻮﺩ.
برای یادسپاری بهتر از جمله سازی و داستان سازی و تصویر سازی می توان بهره برد؛برای این کار از قطارهای شرکت رجا کمک می گیریم وقتی رجا میاد زمین لرزاندنی می شود.


کلمات دیگر: