کلمه جو
صفحه اصلی

رقص


مترادف رقص : سماع، پایکوبی، دست افشانی، وشت، بالت، والس

برابر پارسی : پایکوبی، جنبیدن، دست افشانی، رامشگری، فَرخه، وشت، وَشت

فارسی به انگلیسی

choreography, dance, dancing, hop

choreography, dance


dance, dancing


فارسی به عربی

رقص , کرة , مرح

عربی به فارسی

رقصيدن , رقص


مترادف و متضاد

ball (اسم)
توپ، بال، گلوله، گوی، توپ بازی، رقص، مجلس رقص، گرهک، ایام خوش، خوشی

dance (اسم)
رقص

dancing (اسم)
رقص

hopping (اسم)
رقص

frolic (اسم)
رقص، خوشی، جست و خیز، سرور و نشاط

haymaker (اسم)
رقص، علف خشک کن، دستگاه علف خشک کنی، علف درو کن، علف چین

pas (اسم)
رقص، امتیاز، حق تقدم، گام رقص

سماع


پایکوبی، دست‌افشانی، وشت


بالت، والس


۱. سماع
۲. پایکوبی، دستافشانی، وشت
۳. بالت، والس


فرهنگ فارسی

جنبیدن، پاکوفتن، حرکات موزون با آهنگ، پایکوبی
۱ - ( مصدر ) جنبیدن . ۲ - حرکات موزون همراه آهنگ موسیقی اجرا کردن پای کوفتن. ۳ - ( اسم ) پایکوبی . ۴ - ( اسم ) حرکات و اطوار مخصوص و متوالی سر و گردن سینه ها دستها پاها توام با آهنگ موسیقی هنر ایجاد زیبایی یا بیان احساسات بوسیله حرکات توام با موسیقی . ۵ - ( تصوف ) حرکات منظم و موزون در سماع. یا رقص پهلو ۱ - از پهلو به پهلو غلطیدن ۲ - راحت و استراحت کردن . یا رقص شتر ۱ - حرکاتی که از شتر در حالت وجد سر زند رقص الجمل . ۲ - رقص شتری . یا رقص شتری رقصی که از روی قاعده نباشد حرکات نابهنجار شبیه به رقص . یا رقص شکم رقصی که موضوع آن مخصوصا حرکاتی است که رقاصه به ناف و عضلات شکم دهد رقاصان مصری در این امر تخصص دارند .

فرهنگ معین

(رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . )جنبیدن . ۲ - حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی اجرا کردن ، پای کوفتن . ۳ - (اِمص . ) پایکوبی . ، خوش ~ی خوش خدمتی تا حد شتابزدگی چاپلوسانه .

لغت نامه دهخدا

رقص . [ رَ ق َ ] (ع مص ) رَقص . (منتهی الارب ). رجوع به رَقص شود.


رقص. [ رَ ق َ ] ( ع مص ) رَقص. ( منتهی الارب ). رجوع به رَقص شود.

رقص. [ رَ ] ( ع مص ) یا رَقَص.پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. ( منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). پویه دویدن. ( آنندراج ).
- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لیکن متعارف رقص صنوبر است. ( آنندراج ) :
بیا صوفی ببین وجد گل و رقص درختان را
برآ از خرقه سالوس زاهد فصل باغ آمد.
سعدی ( از آنندراج ).
اگر در دعوی آزادگی ثابت قدم باشی
به زیر بار دل رقص صنوبر می توان کردن.
صائب ( از آنندراج ).
|| درخشیدن سراب ؛ رقص الال. ( منتهی الارب ). جنبیدن سراب. ( تاج المصادربیهقی ). درخشیدن سراب. ( آنندراج ). || جوشیدن می ؛ رقص الخمر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).شروع به غلیان کردن شراب. ( از اقرب الموارد ). جوشیدن می. ( آنندراج ). جوشیدن سراب. ( دهار ). || مست کردن : رقصت فی رؤسهم. ( منتهی الارب ). || بازی کردن و پای کوفتن : رقص الرقاص رقصاً. ( منتهی الارب ). بازی کردن و پای کوفتن رقاص. ( آنندراج ). به اصطلاح اهل نغمه پای کوفتن به اصول نغمات بود و با لفظ کردن و زدن و افکندن مستعمل. ( آنندراج ). پای کوفتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). ( ع اِ حامص ) بازی گری. پای بازی. پای کوبی. رفن. وشت. وشتن. پای کوفتن. بازی. پای گری. پروازی. پروازی بازی. ( یادداشت مؤلف ). حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی. اجرا کردن پای کوفتن. حرکات و اطوار مخصوص و متوالی سر، گردن ، سینه ، دستها، پاها توأم با آهنگ موسیقی ،هنر ایجاد زیبایی یا بیان احساسات بوسیله حرکات توأم با مؤسیقی. ( فرهنگ فارسی معین ). دست زدن و پای زدن و حرکات زیبا. ( لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه مؤلف ). دست افشاندن. پای کوفتن. پای بازی کردن. آستین افشاندن. آستین زدن. ( مجموعه مترادفات ص 179 ). کار رقص در قدیم الایام مثل زمان حالیه قصد از اظهار علامات فرح و سرور بود و گاهی از اوقات از جمله شعایر دینی بود و فعل مرقوم با صدای اسباب طرب و دایره به انجام می رسید. ( قاموس کتاب مقدس ). امروزه رقص انواع مختلف دارد و در ایران به تقلید از غرب رقصهای گوناگون متداول شده است مانند رقص راک اندرول ، بالت ، چاچا، تویست و جز آن :

رقص . [ رَ ] (ع مص ) یا رَقَص .پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. (منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پویه دویدن . (آنندراج ).
- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لیکن متعارف رقص صنوبر است . (آنندراج ) :
بیا صوفی ببین وجد گل و رقص درختان را
برآ از خرقه ٔ سالوس زاهد فصل باغ آمد.

سعدی (از آنندراج ).


اگر در دعوی آزادگی ثابت قدم باشی
به زیر بار دل رقص صنوبر می توان کردن .

صائب (از آنندراج ).


|| درخشیدن سراب ؛ رقص الال . (منتهی الارب ). جنبیدن سراب . (تاج المصادربیهقی ). درخشیدن سراب . (آنندراج ). || جوشیدن می ؛ رقص الخمر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).شروع به غلیان کردن شراب . (از اقرب الموارد). جوشیدن می . (آنندراج ). جوشیدن سراب . (دهار). || مست کردن : رقصت فی رؤسهم . (منتهی الارب ). || بازی کردن و پای کوفتن : رقص الرقاص رقصاً. (منتهی الارب ). بازی کردن و پای کوفتن رقاص . (آنندراج ). به اصطلاح اهل نغمه پای کوفتن به اصول نغمات بود و با لفظ کردن و زدن و افکندن مستعمل . (آنندراج ). پای کوفتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از اقرب الموارد). (ع اِ حامص ) بازی گری . پای بازی . پای کوبی . رفن . وشت . وشتن . پای کوفتن . بازی . پای گری . پروازی . پروازی بازی . (یادداشت مؤلف ). حرکاتی موزون همراه آهنگ موسیقی . اجرا کردن پای کوفتن . حرکات و اطوار مخصوص و متوالی سر، گردن ، سینه ، دستها، پاها توأم با آهنگ موسیقی ،هنر ایجاد زیبایی یا بیان احساسات بوسیله ٔ حرکات توأم با مؤسیقی . (فرهنگ فارسی معین ). دست زدن و پای زدن و حرکات زیبا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ). دست افشاندن . پای کوفتن . پای بازی کردن . آستین افشاندن . آستین زدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 179). کار رقص در قدیم الایام مثل زمان حالیه قصد از اظهار علامات فرح و سرور بود و گاهی از اوقات از جمله ٔ شعایر دینی بود و فعل مرقوم با صدای اسباب طرب و دایره به انجام می رسید. (قاموس کتاب مقدس ). امروزه رقص انواع مختلف دارد و در ایران به تقلید از غرب رقصهای گوناگون متداول شده است مانند رقص راک اندرول ، بالت ، چاچا، تویست و جز آن :
حکم تو به رقص رقص خورشید
انگیخته سایه های جانور.

ناصرخسرو.


بدان رقص و الحان همی بر تو خندد
تو از رقص آن خر چرا سوکواری .

ناصرخسرو.


سبک باشی به رقص اندرچو بانگ مؤذنان آید.
به زانودر پدید آیدت ناگه علت بلغم .

ناصرخسرو.


اشک من در رقص و دل در حال و ناله در سماع
من دریده خرقه ٔ صبر و فغان آورده ام .

خاقانی .


گرچه بدون تو چرخ تاج و نگین داد لیک
رقص نزیبد ز بز تیشه زنی از شبان .

خاقانی .


ببین بر روزن چشم عروس روز نظاره
که بیند بچگان دیده را در رقص و مهمانی .

خاقانی .


گردد فلک زحیرت حالش زمین نشین
گردد زمین ز سرعت رقصش فلک خرام .

خاقانی .


گفت من رقص ندانم بسزا
مطربی نیز ندانم بدرست .

خاقانی .


رقص میدان گشاد و دایره بست
پر درآمد به پای و پویه بدست .

خاقانی .


در رقص و در سماع ز هستی فناشده
اندر هوای دوست دلی ذره وار کو؟

عطار.


ندانی که آشفته حالان مست
چرا برفشانند در رقص دست .

سعدی .


چرا کرد باید نماز از نشست
چو در رقص بر می توانند جست .

سعدی .


- امثال :
رقص شترناساز است . (امثال و حکم دهخدا).
- به رقص آمدن ؛ در رقص آمدن . به رقص آغازیدن :
پیش از آن کز پر فشاندن مرغ صبح آید به رقص
بر سماع بلبلان عشق جان افشانده اند.

خاقانی .


آدمی زاده اگر در طرب آید چه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار.

سعدی .


نام تو می رفت و عارفان بشنیدند
هر دو به رقص آمدند سامع و قائل .

سعدی .


تو گر به رقص نیایی شگفت جانوری
ازین هوا که درخت آمده ست در جولان .

سعدی .


- به رقص یا در رقص آوردن ؛ رقصانیدن . (از یادداشت مؤلف ) :
بگویم غمزه را تا وقت شبگیر
سمندش را به رقص آرد به یک تیر.

نظامی .


جایی که سرو بوستان با پای چوبین می چمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را.

سعدی .


امید وصل تو جانم به رقص می آرد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان .

سعدی .


- به رقص درآمدن یا رقص اندر آمدن ؛ به رقص آمدن . آغاز به رقص کردن :
اگر به رقص درآیی تو سرو سیم اندام
نظاره کن که چه مستی کنند و جان بازی .

سعدی .


شنیدم که در لحن خنیاگری
به رقص اندر آمد پری پیکری .

سعدی (بوستان ).


اشتر عابد را دیدم که به رقص اندر آمد. (گلستان ).
- خوشرقصی کردن ؛ بمنظور جلب دوستی کسی اشکال تراشی در کار دیگری کردن . خودشیرینی کردن . برای خوش آیند کسی کاری انجام دادن . خوش خدمتی کردن .
- در رقص آمدن ؛ رقصیدن . آغاز به رقص کردن . رقص آغازیدن :
در رقص آید چو دل به فریاد آید
وز فریادش عهد ازل یاد آید.

خاقانی .


جسم خاک از عشق برافلاک شد
کوه در رقص آمد و چالاک شد.

مولوی .


- رقص اصول ؛ نوعی از رقص که به هندی رقص باره تال نامند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). حرکات موزون هماهنگ با موسیقی . رجوع به اصول شود.
- رقص افکندن در کسی ؛ با رقص نشاط و حال پدیدآوردن . در رقص و حالت آوردن کسی را :
بلبل طوبی که نوازد بلند
رقص درادریس و مسیحا فکند.

امیرخسرو دهلوی (از آنندراج ).


- رقص بسمل ؛ کنایه از دست و پا زدن مذبوح . (آنندراج ).
- رقص بیاد مستان دادن ؛ ظاهراً مثلی است از عالم سرودبه مستان یاد دادن . (آنندراج ) :
سرشک می کند امشب به چشم گریان رقص
که داده است ندانم به یاد مستان رقص .

بیدل (ازآنندراج ).


- رقص پهلو ؛ کنایه از راحت و استراحت کردن است . (از برهان ) (از آنندراج ).
- || پهلو به پهلو غلطیدن . (آنندراج ) (برهان ) :
نیمی ز حیات رقص پهلوست
وآن نیم دگر شراب تاهوست .
- رقص پیرای ؛ آنچه مایه ٔ پیرایش و رونق رقص شود. که سبب دست افشانی و پای فشانی گردد :
بود تا از دف او رقص پیرای
سبک خیزی کند کوهی گرانپای .

طغرا (از آنندراج ).


- رقص چارپاره ؛ نوعی از رقص است . (از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 179) :
چهار فصل به می داد عیش را دادن
به است در نظر از رقص چارپاره مرا.

میرزایحیی (از آنندراج ).


- رقص حالت ؛ ظاهراً رقص سماع . رقص درویشان :
ببین در عبادت که پیرند و سست
که در رقص حالت جوانند و چست .

سعدی (بوستان ).


- رقص درگرفتن ؛ آغاز به رقص کردن . رقص آغازیدن . برقص آمدن :
چه عجب گر موافقت را صبح
رقص درگیرد از نوای صبوح .

خاقانی .


- رقص روانی ؛ از انواع رقص است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از مجموعه ٔ مترادفات ص 179).
- رقص روباه ؛ کنایه از تجاهل و تغافل کردن باشد در کاری بعمد. (از یادداشت مؤلف ).
- رقص شتر ؛ حرکاتی که از شتر در حالت وجد سرزند. رقص الجمل . (فرهنگ فارسی معین ).
- || رقص شتری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ترکیب رقص شتری در ذیل همین ماده شود.
- رقص شتری ؛ رقصی که از روی قاعده نباشد. حرکات نابهنجار شبیه به رقص . (فرهنگ فارسی معین ).
- رقص شکم ؛ به پیچ و تاب درآوردن و لرزاندن منظم رقاص قسمت کمر و شکم خود را. رقصی که موضوع آن مخصوصاً حرکاتی است که رقاصه به ناف و عضلات شکم دهد. رقاصان مصری در این امر تخصص دارند. (فرهنگ فارسی معین ).
- رقص فانوس ؛ گردیدن فانوس . (آنندراج ) :
ای خرام آب حیوان گرده ٔ رفتار تو
رقص فانوس فلک از شعله ٔ دیدار تو.

صائب (از آنندراج ).


- رقص فرنگچی ؛ رقص فرنگیچی . رقص کچول . (آنندراج ) :
به چیز بستن و رقص فرنگچی کردن
فریب خود ندهم چون ضرور نیست ضرور.

شفایی (از آنندراج ).


رجوع به ترکیب رقص کچول در ذیل همین ماده شود.
- رقص فرنگیچی ؛ رفص فرنگچی . رقص کچول . (آنندراج ) :
ببیند یکسر مو جلوه ٔآن زلف اگر زاهد
کند رقص فرنگیچی به بزم کفر و ایمانش .

فوقی یزدی (از آنندراج ).


رجوع به ترکیب رقص کچول شود.
- رقص کچگاه ؛ نوعی از رقص . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
- رقص کچول ؛ از انواع رقص است و کَچول ، جنبانیدن سرین در وقت رقص را گویند. (آنندراج ) :
بگشاد نقاب و گفت زیبایی بین
در رقص کچول شد که رعنایی بین .

شرف شفروه ای (از آنندراج ).


رجوع به ترکیب رقص فرنگچی و رقص فرنگیچی در ذیل همین ماده و معنی شود.
- رقص کن ؛ رقص کننده . رقاص . که پایکوبی و پای بازی کند :
سروقد و ماهروی ، لاله رخ و مشکموی
چنگزن و باده نوش رقص کن و شعرخوان .

خاقانی .


- رقص کننده ؛ رقص کن . رقص کنان . (از یادداشت مؤلف ).
- رقص ملا ؛ نوعی از رقص . (از غیاث اللغات ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 179).
- || به اصطلاح لوطیان حرکت آرمیدن با زن را گویند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
در علم کرشمه رقص ملا
بازیچه ٔ طفل مکتب اوست .

عطأاﷲ اعجاز هروی (از آنندراج ).


- رقص مولوی ؛ از انواع رقص است . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
- رقص و کچول ؛ لور و سمسول . کون و کچول . (یادداشت مؤلف ) : چون به پنج رسید [ پیمانه ٔ شراب ] نشاط در ایشان آمد و رقص و کچول آغازیدند و لور و سمسول ورزیدند. (راحة الصدور راوندی ). رجوع به ترکیب رقص کچول در ذیل همین ماده و معنی شود.

فرهنگ عمید

۱. جنبیدن؛ پا کوفتن؛ حرکات موزون با آهنگ موسیقی.
۲. پایکوبی.
۳. (بن مضارعِ رقصیدن) = رقصیدن
⟨ رقص شتری: رقصی که از روی رسم و قاعده نباشد؛ حرکات ناموزن.


۱. جنبیدن، پا کوفتن، حرکات موزون با آهنگ موسیقی.
۲. پایکوبی.
۳. (بن مضارعِ رقصیدن ) = رقصیدن
* رقص شتری: رقصی که از روی رسم و قاعده نباشد، حرکات ناموزن.

دانشنامه عمومی

رقص (ابهام زدایی). رقص، حرکت های موزون انسانی برای بیان یک حس یا حالت.
رقص، نگاره ای از نقاش فرانسوی هانری ماتیس.
موسیقی رقص، نوعی موسیقی برای همراهی و کمک به رقص.

دانشنامه آزاد فارسی

رقص (dance)
حرکت موزون و آهنگین بدن که معمولاً به همراه موسیقی اجرا می شود. هدف اصلی رقص ممکن است مذهبی، جادویی، رزمی، اجتماعی یا هنری باشد. رقص هایی که با اهداف اجتماعی یا هنری صورت می گیرند، در جوامعِ غیرسنتی متداول اند. رقص های آیینیِ دوران پیش از میلاد، سنت استواری داشتند و رقصِ یونانیانِ باستان هنوز هم الهام بخشِ انواع رقص های جهان امروزند. با این که رقصِ مردمی و اجتماعی در غرب سابقه ای طولانی دارد، سنتِ رقص در شرق از آن نیز کهن تر است. سنتِ رقص کلاسیکِ اروپایی از قرن ۱۵ در ایتالیا آغاز شد و نخستین متنِ مکتوبِ چاپ شدۀ مربوط به رقص به فرانسۀ قرن ۱۶ تعلق دارد. در قرن ۱۷ نخستین مدرسه یا مکتبِ کلاسیک رقص در پاریس تأسیس شد. قرن ۱۸ شاهد رشد و شکوفاییِ بالۀ کلاسیکِ اروپایی، به گونه ای که امروز می شناسیم، بود و بالۀ رمانتیک در قرن ۱۹ به اوج خود رسید. رقص مدرن در قرن ۲۰، با گویشی متفاوت، از بالۀ کلاسیک فاصله گرفت و با رغبتی که به کشف و تجربۀ فنون جدید و درهم آمیختن سنت های گوناگون از خود نشان داد، سبک ها و طرح های متنوعی در خود پدید آورد.
تاریخ رقص در شرق. رقص های شرقی احتمالاً کهن ترین گونه های رقص اند. هندوان بر این باورند که جهان را شیوا، خدای رقص، خلق کرده است و رقصِ آیینیِ آن ها مشحون از مایه ها و مضامینِ دینی است. نخستین کتابِ هندی دربارۀ رقص، با نامناتیا ساسترا، هزار سال بیش از همتای اروپایی اش قدمت دارد. سابقۀ رقصِ بوگاکوی ژاپنی با همراهیِ ارکسترِ سنتیِ موسیقیِ ژاپن به قرن ۷م باز می گردد و هنوز هم در دربار ژاپن اجرا می شود. رقصندگان اپرای پکن، که در دهۀ ۱۹۵۰ نخستین بار حیرت مخاطبان غربی را برانگیختند، نمایندگان سنتی بودند که سابقۀ آن به ۷۴۰م بازمی گشت؛ همان سالی که امپراتور مینگ هوانگ، آکادمی پیر گاردن را تأسیس کرد.
تاریخ رقص در غرب. نخستین نهادِ اروپاییِ، هم تراز نهادهای شرقی، در حوزۀ رقص، آکادمی سلطنتیِ رقص بود که در ۱۶۶۱، لوئی چهاردهم در پاریس آن را تأسیس کرد. در سنتِ اروپایی، رقص های جمعی همواره به سطوح اجتماعی بالاتر راه یافته اند. مثلاً، رقص های درباریِ قرون وسطایی از رقص های دهقانی و روستایی منشأ گرفتند. هر دوران، رقص شاخص خود را دارد؛ مثلاً گالیارد، رقص شاخصِ قرن ۱۶، منوئه شاخص قرن ۱۸، والس شاخص قرن ۱۹، و کوئیک استپِ شاخصِ رقص های رسمی در نیمۀ نخستِ قرن ۲۰ است.
رقصِ پاپ. از انواع مشهور رقص پاپ عبارت اند از چارلستن در دهۀ ۱۹۲۰، جیترباگ در دهۀ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰، جایو در دهۀ ۱۹۵۰، توئیست در دهۀ ۱۹۶۰، دیسکوو جاز در دهۀ ۱۹۷۰، و برِیک دَنس در دهۀ ۱۹۸۰. به طور کلی، رقص پاپ غربی از دهۀ ۱۹۶۰ به بعد از توالی قراردادی حرکات موزون و تماس فیزیکی بینِ دو رقصنده فاصله گرفته است.
رقص کلاسیک. رقص کلاسیک در نیمۀ دومِ قرن ۲۰، با تأثیرپذیری از رقص های سایر فرهنگ ها، بسیار پرمایه تر شده است. گروه های رقص، علاوه بر روسیه و اروپای شرقی، از اندونزی، ژاپن، کرۀ جنوبی، نیجریه، و سنگال نیز به غرب سفر می کنند. در دهۀ ۱۹۷۰، رقص جاز از رقص های پرطرفدار بود و مت متوکس پیش گام آن در امریکا به شمار می آمد؛ رقصِ جاز، عناصری از باله، رقص مدرن، تَپ دَنس، رقص کلاسیک هندی، رقص امریکای جنوبی، و رقصِ افریقایی ـ امریکایی را با یکدیگر ترکیب کرده است. رقصِ آزاد تا حدودی بر باله استوار است و در آن عناصری نیز از جاز، رقص های بومی، و رقص مدرن به چشم می آید.

فرهنگ فارسی ساره

پایکوبی، فرخه


نقل قول ها

رقص هنری اجرایی برپایهٔ گزینش هدفمند حرکت بدنی است. این حرکت، ارزش زیبایی شناختی و نمادین دارد و رقص به عنوان هنری وابسته به نوازندگان و موسیقی در فرهنگ ها شناخته می شود. رقص ها بسیار گوناگون است و ممکن است با اصل، فرهنگ، کشور، دورهٔ تاریخی وغیره دسته بندی شود.
• «... برای رقصیدن تنها یک جفت کفش قرمز کافی نیست.» -> یوهان ولفگانگ گوته
• «برای رقصیدن باید از خودت بیرون شوی. بزرگتر، زیباتر و قوی تر... این قدرت است، شکوهی روی زمین است و برای شماست تا آن را بگیری.» -> اگنس دومیل
• «رقص به مثابه تلگرافی است که به زمین فرستاده می شود و تقاضای خنثی کردن جاذبه زمین را دارد.» -> فرد آستر
• «رقصنده ایمان دارد که هنرش چیزی برای گفتن دارد که با هیچ روش دیگری غیر از رقص نمی توان بیان کرد... بعضی وقت ها سادگی وقاری که در یک حرکت موجود است می تواند عملکردی به حجم کلمات داشته باشد. حرکاتی وجود دارد که می توانند با قدرتی بی همتا بر اعصاب بتازند، حرکاتی که توانایی تحریک احساسات و هیجانات را دارند، و خود بی نظیرند. این بهانهٔ رقصنده برای آغاز است، و دلیل او برای جستجوی بیشتر در اعماق هنر خویش.» -> دوریس هامفری
• «زندگی مانند رقصیدن است. اگر رقص جای بزرگی داشته باشی، مردم بسیاری خواهند رقصید. وقتی ریتم را عوض کنی، برخی عصبانی می شوند، اما زندگی همیشه در حال عوض شدن است. ». -> دون میگوئل روئیز
• «من فقط به خدائی اعتقاد خواهم داشت که رقصیدن را بداند.» -> فریدریش نیچه
• «میان بُرهایی به شادی هست که رقص یکی از آن هاست.» -> ویکی باوم
• «موسیقی، واکنش انسان به شرایط زندگی شاد یا غمناک او بوده است. اینجاست که آیین ها و رقص ها و بزم ها و موسیقی شکل می گیرد. موسیقی و رقص دلیل و ریشه خاص خود را دارد. رقص ریتم و موسیقی باهمند و با زندگی مردم عجین بوده است. هرجا رقص و حرکات موزون منع شده، بخشی از موسیقی هم آسیب دیده است.». روزنامهٔ شرق، شماره ۲۱۱۱–۲۰ / ۶ / ۱۳۹۳ -> حسین علیزاده
• «هنر در دسترس همگان قرار ندارد اما رقص و موسیقی برای همگان هست.» -> ریکاردا هوخ
• «هنگامی که می رقصی، هدفت این نیست که فقط روی جای خاصی از زمین پای بکوبی. رقص، لذت بردن از از هر گامی است که برداشته می شود.» -> وین دایر
• «هیچ کس به اینکه خوب نمی رقصی، اهمیت نمی دهد. فقط بلند شو و برقص.» -> دیو بری
• «کسی خوب می رقصد که نیک بختی برایش آواز بخواند.» -> ضرب المثل فرانسوی
• «نمی تواند برقصد، می گوید حیاط کج است.» -> ضرب المثل هندی
• «عشق رقاصی می آموزد.» -> ضرب المثل آلمانی
• «عاروس رقص بلد نی یه، گانه بنه کجه.» -> ضرب المثل های مازندرانی
• «عروس نمی توانست برقصد، می گفت اتاق کج است.» -> ضرب المثل فارسی
• «به شل گفتند چرا نمی رقصی؟ گفت: اتاق کج است.» -> ضرب المثل فارسی
• «به شَلِه گفتند: چرا یه وری می رقصی؟ گفت: - کفِ اتاق کجه!» -> ضرب المثل فارسی
• «رقصِ آدمِ پیر خیلی گَرد و خاک به پا می کند.» -> ضرب المثل فرانسوی
• «در حال رقص هم می توان به جلو رفت.» -> ضرب المثل فرانسوی
• «تخم مرغ از رقصیدن با سنگ خودداری می کند.» -> ضرب المثل آفریقایی/مصری
• «رقص است زبان ذره زیرا/جز رقص دگر بیان ندارد» -> مولوی
• «طاووس ما درآید وان رنگ ها برآید/با مرغ جان سراید بی بال و پر به رقص آ.» -> مولوی
• «رقص هوا ندیده ای رقص درخت ها نگر/یا سوی رقص جان نگر پیش و پس خدای تو.» -> مولوی
• «رقص آن نبود که هر زمان برخیزی/بی درد چو گرد از میان برخیزی//رقص آن باشد کز دو جهان برخیزی/دل پاره کنی ور سر جان برخیزی.» -> مولوی
• «بندهٔ افرنگ از ذوق نمود/می برد از غربیان رقص و سرود..» -> محمد اقبال لاهوری
• «قوت مغرب نه از چنگ و رباب/نی ز رقص دختران بی حجاب//نی ز سحر ساحران لاله روست/نی ز عریان ساق و نی از قطع موست//محکمی او را نه از لادینی است/نی فروغش از خط لاتینی است//قوت افرنگ از علم و فن است/از همین آتش چراغش روشن است» -> محمد اقبال لاهوری
• «... گهی کودک شو و طفلانه می رقص.» -> عرفی شیرازی
• «بگذار تا زندگی ات چون رقصی آرام بر گوشه های زمان باشد، همچون قطره شبنمی بر کنارهٔ یک برگ…» -> رابیندرانات تاگور

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] رقص عبارت از مجموعه ای از حرکات موزن و هماهنگ بدنی که معمولا با موسیقی نیز همراه است.
رقص عبارت است از حرکات و اطوار مخصوص و متوالی سر، گردن، سینه، دستها و پاها که معمولًا توأم با آواز و آهنگ موسیقی است.
رقص در ابواب فقهی
از آن در باب تجارت، بخش مکاسب محرّمه و مسائل مستحدثه سخن گفته اند.
آراء فقها در باب رقص
آیا رقص به خودی خود حرام است؟
← نظر اکثر فقها
...

[ویکی شیعه] رَقْص حرکات موزون و هماهنگ بدنی که معمولاً همراه با آواز و موسیقی است. برخی از فقها رقص را حرام می دانند؛ اما برخی دیگر معتقدند تنها رقصی که همراه با لهو باشد و باعث فساد شود، حرام است. برخی از صوفیان نوعی رقص را در مکان و زمان خاصی انجام می دهند و آن را رقص سماع می نامند.
رقص به حرکات موزون و هماهنگ بدنی گفته می شود که معمولا همراه با آواز و موسیقی است.
رقص های رایج در سرزمین های اسلامی، غالبا هنگام برگزاری آیین ها و مراسم اجرا می شدند. در بسیاری از این رقص ها، تفریح و سرگرمی با صرف خلاقیت هنری منظور نبوده، بلکه اهداف و کارکردهایی مذهبی و آیینی نیز داشته است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: raqs
طاری: raqs
طامه ای: raqs
طرقی: raqs
کشه ای: raqs
نطنزی: raqs


واژه نامه بختیاریکا

ورکن ورکن

پیشنهاد کاربران

در پهلوی " وشت " ، نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
وشتیدن = رقصیدن
وشتان = رقصان


در پارسی: وشت vašt
از پویه ی ( فعل ) وشتن vaštan. پویه ی وشتیدن، ساده شده ی وشتن هست و بهتر است از آن دوری کنیم.

بن کنونی ( بن مضارع/ستاک حال ) : وس vas
من می وسم، تو می وسی. . . . ( من می رقصم، تو می رقصی )
من وشتم، تو وشتی. . . ( من رقصیدم، تو رقصیدی )

در زبان کرمانجی خراسان لیستک گفته می شود

واژه ی رقص عربی نیست،
الف - در زبان پارسی فرخسیدن به معنای رقصیدن است که در آن بدل شدن فرخس به رخس و سپس رقص مانند بدل شدن فشنگ به شنگ است. شاید پیشوند ف همانست که در گیلکی بدل ب شده مانند فگیر که گویش دیگر بگیر است.
ب - لغت رخس گویش دیگر laiks* به معنای رقص dance در زبان گوتیک است که از ریشه laik an ( =پریدن - jump ) در سنسکریت राग raaga ( =رقص ) ساخته شده است. بدل شدن ک به خ در واژگان ایک - یخ و تاریک - تاریخ و بدل شدن ل به ر در واژگان برگ - بلگ و دیوار - دیفال نیز دیده میشود.
*پیرس: Ossetic and Baluchi in V. I. abaeiv’s slovar by Adriano Valerio Rossi



رقص جذاب

این واژه کاملگون فارسی است.
عربان این واژه را از رخس فارسی برگرفته اند.
زادواژگان دیگر از این ریشه
نامواژ ها: رخسنده، رخسیده، رخسا، رخسور، رخسیر، رخساک، رخسیک، رخسک، رخسان، رخسانه، رخسکده، رخسگاه، رخسین، رخساب، رخسمان، رخسون، رخسوار، رخسگون، رخسگین، رخسناک، رخسه، وارخس، پترخس، پادرخش، دشرخس، دژرخس، نارخس، فرارخس، فرورخس، ابررخس و . . .
کارواژ ها: رخسیدن، رخسستن، رخساندن، رخسانیدن، رخسش، رخسانش، رخسایش، رخسادن و. . .
همچنین میشود از تمام نامواژگان یادشده ستاک ( فعل، کارواژ ) ساخت. مانال ( مثال ) :فرارخسیدن، رخساکیدن، دژرخسیدن، پترخسیدن، رخسینستن، رخسگینستن و. . .
نیز میشود تمام نامواژگان را باهم ونداند ( چسباند ) . مانال: دژرخساک، پترخسانیک، پترخسینگاه، وارخسینگون و. . .

آنگاه با این همه توان و نیرو واژه سازی در فارسی باز از واژگان بیگانه بهره می جویید؟

ژوویدن = رقصیدن
ژووِش = رقص

بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب

#پارسی دوست

رقص[۱] معمولاً به حرکت های انسان که برای بیان یک حالت انجام می گیرد گفته می شود. رقص می تواند در یک محیط اجرایی، روحانی یا اجتماعی اجرا شود. واژهٔ رقص همچنین برای نشان دادن جنبش های موزون و ترازمند جانداران و اشیاء دیگر به کار می رود مانند رقص برگ ها، رقص جفت گیری در جانوران یا رقص باد.
رقص یکی از هنرهای هفتگانه به شمار می آید.
محتویات
۱ خاستگاه
۲ رقص و موسیقی
۳ رقصنده
۴ انواع هنر رقص
۴. ۱ رقص باله
۴. ۲ رقص فولکلر یا رقص سنتی و یا رقص ملی
۴. ۳ رقص بالروم
۴. ۴ رقص آئینی
۵ رقص به عنوان یک وجه هنری در اروپا و آمریکای شمالی
۶ مطالعات رقص
۷ طبقات رقص
۸ رقص به عنوان یک شغل
۹ جستارهای وابسته
۱۰ پانویس
۱۱ پیوند به بیرون
۱۲ منابع
خاستگاه
رقص والتس
بر خلاف برخی از فعالیت های انسان آغازین مانند ساخت ابزارهای سنگی، شکار، نقاشی در غار و غیره، رقص هیج نوع جسم فیزیکی از خود به جای نمی گذارد. بنابراین صحبت کردن درباره زمان ورود رقص به فرهنگ بشر غیرممکن است. با این وجود، قطعاً رقص بخش مهمی از مراسم، تشریفات، جشن ها و سرگرمی بدوی ترین تمدن های بشر بوده است. باستان شناسی ردپاهایی از رقص را در دوران قبل از تاریخ از جمله در نقاشی های مقبره های مصری در حدود ۳۳۰۰ پیش از میلاد و نقاشی های پناهگاه صخره ای بیمبتکا در هند نشان می دهد.
یکی از بدوی ترین کاربردهای سازمان یافته رقص در بازگویی نمایشی داستان های اساطیری بوده است. در واقع قبل از معرفی زبان های نوشتاری، رقص یکی از روش های اصلی انتقال این داستان ها از نسلی به نسل دیگر بود.
یک کاربرد اولیه دیگر رقص، استفاده از آن به عنوان مقدمه نشئگی حالات خلسه در آداب شفا دهنده بوده است. هنوز هم در فرهنگ های جنگل بارانی برزیل و صحرای کالاهاری برای این کار از رقص استفاده می شود. منشأ رقص های شیطان سریلانکا به دوران بسیار کهن قبایل بومی و «یاکا»ها ( شیاطین ) برمی گردد. طبق افسانه های سریلانکایی، رقص های کندیان به۲۵۰۰ سال قبل بر می گردند و مربوط به یک مراسم جادویی هستند که طلسم یک شاه افسون را شکست.
رقص و موسیقی
گرچه رقص و موسیقی به دوران قبل از تاریخ برمی گردند، معلوم نیست که کدام یک «زودتر» به وجود آمده است. با این وجود از آنجا که «ضرب آهنگ» و «صدا» در نتیجه حرکت ایجاد می شوند و موسیقی می تواند حرکت را القا کند، به نظر می رسد که رابطه این دو همواره به شکل همزیستی بوده است.
بسیاری از شکل های آغازین موسیقی و رقص با هم ایجاد و اجرا شده اند. این تکامل دوگانه در دوران مختلف ادامه داشته و باعث ابداع گونه هایی از رقص / موسیقی شده است، از جمله: دیسکو، سالسا، الکترونیکا و هیپ هاپ. برخی از سبک های موسیقی مانند موسیقی باروک و رقص باروک رقص موازی دارند، در حالی که سبک های دیگر به طور جداگانه ایجاد شدند: موسیقی کلاسیک و باله کلاسیک.
هر چند رقص همراه با موسیقی است، می توان آن را به طور مستقل ارائه کرد یا از آهنگ خود رقص استفاده نمود ( رقص پا ) . رقص های همراه با موسیقی، بسته به سبک رقص ممکن است با موسیقی هم زمان باشند یا نباشند. رقصی که بدون موسیقی اجرا می شود، «رقص با ریتم خود» نامیده می شود.
رقصنده
رقص باله
به افرادی که به انجام رقص می پردازند رقصنده می گویند و به خود کنش، رقصیدن یا رقص گفته می شود.
در فرهنگ معاصر ایرانی رقاص لفظی است با بار منفی که به رقصندگان باشگاه های شبانه از جمله رقص عربی و رقص برهنه غربی اطلاق می شود. به کار بردن این لفظ برای کسانی که حرفه آنها نوعی از انواع رقص های هنری است ناپسند است.
انواع هنر رقص
رقص باله
باله کلاسیک
باله نئوکلاسیک
باله مدرن و یا رقص معاصر
رقص فولکلر یا رقص سنتی و یا رقص ملی
رقص با شمشیر، سیستان
رقص سیستانی
رقص آذربایجانی
رقص تاجیک
رقص گرجی
رقص ایرانی
رقص کردی
رقص عربی
رقص هندی
فولکلوریکو
رقص لری
رقص بندری
رقص شمالی یا گیلانی
رقص بلوچی
رقص اسپانیایی
فلامنکو
رقص بالروم
چاچا
سالسا
تانگو
دیسکو
پازا دبله
رقص آئینی
سماع
رقص های شیطان در سریلانکا
رقص به عنوان یک وجه هنری در اروپا و آمریکای شمالی
تعبیر شاهد عینی جان وایت از یک رقص بومی آمریکایی در جزیره روانوک در سال ۱۵۸۵ که تحت تاثیر دانش او از رقص محوطه ای الیزابتی است.
با چند ملیتی شدن فرهنگ اروپا، از یک سو رقص های نواحی مختلف در نقاط دیگر اجرا شدند، و از سوی دیگر رقص های جدیدی ( به ویژه در ایتالیا ) ابداع گردید. با شروع اجرای رقص ها در خارج از حیطه فرهنگی اصلی، نیاز به دستورالعمل اجرای آنها احساس می شد.
اولین فرهنگستان رقص، فرهنگستان سلطنتی رقص ( به فرانسوی: Académie Royale de Danse ) بود که در سال ۱۶۶۱ در پاریس گشایش یافت. کمی بعد اولین گروه سازمان یافته باله زیر نظر این فرهنگستان تشکیل گردید؛ این گروه در ابتدا کاملاً مردانه بود، اما در سال ۱۶۸۱ زنان نیز به آن پیوستند. در آغاز قرن بیستم، نوآوری در رقص به شدت افزایش یافت و روش های مستقل رواج یافتند. پیشگامان اولیه رقص مدرن عبارت اند از لویی فولر، ایسادورا دوتکان، ماری ویگمن و راث سن دنیس. رابطه موسیقی با رقص، مبنای حرکات موزون بود که توسط امیلی ژاکوس - دالکروز ابداع شد و در توسعه رقص مدرن و بالت مدرن از طریق هنرمندانی مانند ماری رامبرت موثر بود.
حرکات موزون که توسط رادولف اشتاینر و بوری مایر - اشمیتس گسترش یافت، عناصر باقی مانده از رقص کلاسیک را با سبک آزاد جدید ترکیب کرده و مجموعه واژگان تازه و پیچیده ای را به مجموعه واژه های رقص اضافه نمود. در دهه ۱۹۲۰ بنیانگذاران مهم سبک جدید مانند مارتا گراهام و دوریس هام . . .

بازی ها و رقص ها با هر نام و عنوانی که زیر پوشش آن حضور خود را در فرهنگ اقوام ایرانی تداوم بخشیده اند از منظر تاریخ موسیقی و نمایش، دارای اهمیت فراوانی هستند.
چه بسا از آنها با حفظ برخی صورت ها و اشکالی که به حرکات نمایشی انبوه و ریتمیک تعلق دارند، تحت نام پایکوبی، رقص، بازی، ذکر، تواجد و سماع، بخش قابل توجهی از داشته های ما در زمینه فوق محسوب می شوند. اساسا واژه رقص عنوانی است که پس از اسلام جهت این سازه به کار رفته است. در متون و منابع ادبی ایرانی و همچنین در گروه زبان های شفاهی مردم نواحی ایران، واژگانی چون بازی، وازی، وازیک و واژیک با ابعاد و جنبه های عام تر از رقص، حوزه ای نسبتا وسیع از آیینی توسعه یافته را شامل می شده اند؛ حوزه ای که علاوه بر رقص، برخی حرکات شبه ورزشی، رفتار و اعمال رزمی، پانتومیم، نمایش، شعر و موسیقی در آن جایگاهی مشخص و شناخته شده داشته اند. در واقع بازی ها، مجموعه ای کوچک تر از بالنده ترین و ماندگارترین عناصر یک آیین بوده اند چنانکه اگر برخی آداب، مناسک و مراسم، اوراد و ادعیه را بر عناصر یک بازی بیفزاییم، شکلی آیینی متصور است. بنابراین اگر رقص را در هیات اصلی و منشا اولیه آن، به عنوان جزیی از یک آیین تلقی کنیم، می توان پذیرفت که در پی تکامل و بسط و توسعه ی آیین ها، رقص و پایکوبی، شامل جنبش های موزونی شد که "در آن اندامهای گوناگون تن آدمی هماهنگ با یکدیگر به حرکت در آمده و خواست ها و هیجان های ویژه ای را بازگویی و حال های روحی معینی بیان می کردند. از این رو، رقص و پایکوبی در میان مردمان دوره های باستانی و نوین معنی و مفهوم و صورت های گوناگونی از قبیل ورزشی، جنگی، جذبه ای و مذهبی، تقلیدی و نمایشی، تفریحی و شهوانی به خود گرفته، کم و بیش در میان همه مردم جهان، دوره های دگرگونی و تکامل را پشت سر نهاده است". در آغاز رقص و حرکات موزون به شکل کنونی و منتزع از آیین، اساسا زمینه ای برای ابراز وجود نداشته است. بر این اساس تاریخ رقص را در فلات ایران به سه دوره کلی، یعنی دوره ی آغازین عهد باستان، دوران تشکیل امپراطوری های بزرگ تا پیدایش اسلام و دوران پس از اسلام طبقه بندی نمود. سماع: جریان اول در ارتباط با پیدایش فرق و به ویژه تصوف است که در طول دوران پرفراز و نشیب خود، با تمسک به برخی روایات، احادیث و با استنباط فرقه ای از اسلام، به طور سرسختانه، از نوعی رقص به نام سماع به دفاع پرداخت. بی تردید این گونه جریانات، لااقل از نظر صورت بندی های رفتاری، پیوند غیر قابل انکاری با فرهنگ ایرانی داشته اند. سرگذشت کلیه فرقی که پس از اسلام، در فلات ایران به نشو و نما پرداختند و بعدها بسیاری از آنها به گمراهان ( غلات ) شهره شدند و شیوه اجرای مناسک و آیین های آنان و استقبال محتاطانه، اما باطنی برخی اقوام و طوایف ایرانی از آنان و آداب و اعمال این گونه فرق چنین برداشتی را مورد تایید قرار می دهند. در طول تاریخ جانب داری گروه های قابل اعتنا و تاثیرگذار اجتماعی و مذهبی از این جریان، موجب شد تا ما درباره رقص هایی که با محمل عارفانه، به سماع شهره شدند، حجم نسبتا گسترده ای از اسناد و شواهد را در اختیار داشته باشیم. اسنادی که یکسره به چگونگی حالات و ساز و کارهای این هنر دلالت دارند. بخش قابل ملاحظه ای از ادبیات ایران، به ویژه ادبیات مربوط به قرن هفتم، هشتم و نهم هجری، علاوه بر گرایش و ابراز علاقه به این جریان، سماع درویشان را به عنوان درجه ای متعالی از عبادات مطرح نموده و آن را جلوه ای بی چون و چرا از مظاهر حق دانسته اند.
رقص های آیینی
جریان دوم شکلی از رقص است که به طور آشکاری از جوهره ی آیینی برخوردار است؛ رقصی که قرن هاست در سراسر آسیای میانه، بخشی از افغاستان و قسمت هایی از غرب شبه قاره هند رواج داشته و همچنین گروهها و اقوام پرشماری از ساکنان سواحل جنوب و جنوب شرقی ایران مبادرت می ورزیده اند. قدیمی ترین سند موجود مربوط به این گونه رقص ها با ذکر جزییات قابل توجه در تاریخ جهانگشای جوینی و در ذکر خروج تارابی آمده است که به شکلی نسبتا روشن از عمومیت آیینی، توام با حرکات موزون در شرق فلات ایران سخن به میان آورده است. تعدادی از پژوهشگران ریشه این رقص ها را که از قدیم الایام به پری داری اشتهار داشته، از اعتقادات و باورهای شمن ها دانسته و آن را منتسب به شمنیزم می دانند. اگر چه این برداشت، به نوبه خود از جایگاه محققانه ای برخوردار است اما در تعریفی جامع تر، ریشه این گونه حرکات موزون را که اصالتا در ارتباط با تسخیر ارواح و درمان بیماران روحی بوده، باید در رده ی باورهای جادو دینی قرار داد. دلایل ما بر این مدعا، وجود گستره ی جریاناتی مشابه، در میان اقوام مختلفی از جمله اغوز، مغول، تنگوز، سرخپوستان آمریکای شمالی و برخی اقوام آفریقایی است.
رقص های آیینی در مناطق
مجموعه تظاهرات و حرکاتی که در گذشته با عنوان رقص، در محافل و مجالس درابریان، اشراف، اعیان شهری و نیمه شهری و فرهنگ وابسته به آن شکل یافته بود به فراخور این فرهنگ هر روز تا روزی دیگر، از خصیصه ها و جوهره ی هنری خود دور می گشت، اما در اقصی نقاط کشور اقوام و طوایف مختلف همچنان به اجرای رقص هایی می پرداختند که از یک سو، ریشه در تاریخ زندگی اجتماعی آنها داشته و از دیگر سو سرشار از روح زندگی حرکت، تپش و پویایی بود. این رقص ها همانند همه پدیده ها و خلاقیت های هنر فولکلور برآمده از ریشه ای ترین مفاهیم حیات بوده اند و درنتیجه در انطباق کامل با ساختار معیشتی، فکری، اخلاقی، زیباشناسی و ذوق قومی قرار داشته اند؛ بنابراین مهم ترین خصیصه این گروه از رقص ها، خاستگاه اجتماعی انهاست.
پر خوانی
پر خوانی آیینی مربوط به شرق فلات ایران است. آیینی که در حال حاضر دست یابی به نمونه ی زنده ی آن تقریبا غیر ممکن ردیده است. در وهله اول چیزی که در این آیین جلب نظر می کند عدم وجود هر نوع ساز کوبه ای است. حتی حضور ساز و آواز در ابتدای مراسم، به هیچ وجه ارتباطی با رقص . . .


کلمات دیگر: